در سالهای اخیر، بازنمایی خانواده در آثار نمایشی به یکی از موضوعات پرچالش در عرصه فرهنگ و رسانه تبدیل شده است. اگرچه خانواده همواره یکی از ارکان اصلی جامعه ایرانی محسوب میشود اما در بسیاری از فیلمها و سریالهای معاصر، این نهاد بنیادی اغلب در قالبی آسیبدیده، متلاشی و بحرانزده به تصویر کشیده میشود. این رویکرد، که گاه به نام «سینمای اجتماعی» ترویج میشود، نهتنها به اصلاح یا نقد سازنده وضعیت خانواده کمک نمیکند، بلکه زمینهساز سیاهنمایی و بیاعتمادی نسبت به نهاد خانواده میشود.
در گفتوگوی زیر که ایکنا با حجتالاسلام سید حمید میرخندان مدرس حوزه و دانشگاه انجام داده با تمرکز بر ریشههای این نگاه و تأثیرات آن، به بررسی نقش فیلمسازان، سیاستهای فرهنگی و جریانهای نظری حاکم بر سینمای ایران پرداخته شده است.
حجتالاسلام سید حمید میرخندان فارغالتحصیل دکترای فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه باقرالعلوم (ع) است و در حوزه و دانشگاه تدریس میکند. «مطالعات دینی فیلم»، «روش در نقد فیلم» و «فیلم و واقعیت» از جمله تالیفات وی است.
ایکنا - با توجه به اینکه موضوع خانواده و نقش آن در آثار نمایشی طی سالهای اخیر همواره یکی از محورهای اصلی مباحث فرهنگی و رسانهای بوده و با وجود تلاشهای متعدد در این زمینه، همچنان اثربخشی لازم و مورد انتظار در بازنمایی مثبت خانواده مشاهده نمیشود، به نظر شما دلایل اصلی این ناکامی چیست و تحلیل کلی شما از وضعیت کنونی بازنمایی خانواده در سینما و تلویزیون ایران چیست؟
درست است. متاسفانه در سینما بیش از سایر عرصهها شاهد افراط در آسیبشناسی خانواده هستیم. این نگاه آسیبشناسانه نهتنها خانواده را نقد نمیکند بلکه گاهی آن را سیاهنمایی میکند. تحت عنوان «سینمای اجتماعی»، خانوادههایی به تصویر کشیده میشوند که عجیب، پرآسیب و ازهمگسیختهاند. در تلویزیون نیز الگوهای داستانی غالباً خانواده را در تمی آسیبدیده و بحرانزده نشان میدهند. حتی در شبکه نمایش خانگی هم که من شخصاً کمتر مخاطبش هستم، روایتهایی از خیانت و فروپاشی روابط خانوادگی بسیار بازنمایی میشود. این نوع تصویرگری، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم جریانسازی کرده و آسیبها را در ذهن جامعه نهادینه میکند.
ایکنا - به نظر شما منشأ اصلی آسیبهایی که در بازنمایی نهاد خانواده در آثار نمایشی مشاهده میشود، بیشتر ناشی از ضعف در سیاستگذاریهای فرهنگی کلان است یا از نگاه و رویکردهای فردی فیلمسازان و تولیدکنندگان آثار نشات میگیرد؟ و آیا میتوان این دو عامل را به طور جداگانه بررسی کرد یا باید آنها را در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دانست؟
ترکیبی از هر دو است. اما من عامل سومی را هم اضافه میکنم. بحران در مبانی نظری. ما در سینمای ایران گرفتار نوعی از «واقعگرایی تلخ» شدهایم؛ واقعگراییای که فقط زخمها را میبیند و راه حلی برایشان ارائه نمیدهد. این در حالی است که واقعیت جامعهی ما فقط بحران نیست. خانوادههای سالم و افراد مثبت در جامعه کم نیستند اما در سینمای اجتماعی ما کمتر نشانی از آنها مییابید. این ناشی از تفکر غلطی است که فیلمساز را تنها وظیفهمند به فریاد دردها میداند، نه درمان یا امیدبخشی.
ایکنا - شما بر این باورید که روند رو به افزایش روایتهای آسیبمحور از خانواده در سینما و تلویزیون ایران صرفاً ناشی از انتخابهای فردی یا شرایط اجتماعی نیست، بلکه برخاسته از یک جریان فکری و مبنای نظری خاص در بدنه سینمای ایران است که به مرور زمان نهادینه شده و تبدیل به یک رویکرد غالب شده است؟
دقیقاً. این نگاه وارداتی است و از سینمای جهان به ویژه اروپا آمده، مثلاً از سینمای کیشلوفسکی که میگوید: «من تکنسینم، فیلسوف نیستم». این رویکرد به ایران هم رسیده و هنرمندان ما در دانشگاهها و محافل هنری با همین آموزهها پرورش یافتهاند. بنابراین حتی اگر یک فرد با این نگاه شروع کند، به تدریج تبدیل به یک جریان میشود. علاوه بر این، نقش سیاستگذاری فرهنگی هم انکارناپذیر است. سیاستهای فرهنگی باید جریانهای نظری درست را حمایت و هدایت کنند نه این که با نگاه سطحی به تولید آثار بسنده کنند.
ایکنا - به نظر شما حاکمیت در شکلگیری، هدایت و نظارت بر سیاستگذاریهای فرهنگی کشور تا چه میزان نقش مؤثر و تعیینکنندهای ایفا میکند و آیا میتوان از طریق مداخلات سنجیده و برنامهریزیشده در این حوزه، روند بازنماییهای مخرب از خانواده را کنترل یا اصلاح کرد؟
نقش حاکمیت بسیار کلیدی است. البته باید دانست که فرهنگ را نمیتوان صرفاً با قانون و مقررات سخت هدایت کرد. در حوزه فرهنگ باید گفتمانسازی کرد. یعنی باید ارزشهای درست را در بدنه جامعه هنری جاری کرد. همان طور که در دوران اوایل انقلاب با تاسیس نهادهایی مثل فارابی موفق شدیم جریانی از سینمای متعهد راه بیندازیم، امروز هم باید با ظرافت و دقت همین کار را انجام بدهیم.
ایکنا - در صورتی که جریان غالب در سینما و رسانه به بازنماییهای تیره، آسیبمحور و منفی از خانواده ادامه دهد و تلاشی برای تغییر این رویکرد صورت نگیرد، از نظر شما چه پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و حتی هویتی در انتظار جامعه ایرانی خواهد بود؟
هویتزدایی مهمترین پیامد است. ما دیگر چیزی به نام هویت ملی یا دینی نخواهیم داشت. فرهنگ خانواده ایرانی که امروز هم رد پایش را میبینیم، کمرنگ و در نهایت محو خواهد شد. در چنین شرایطی، ارزشهای دینی و ملی ما نابود میشوند. برای جلوگیری از این فاجعه باید به سواد رسانهای توجه کنیم. تربیت نسلی باسواد در حوزه رسانه، به اندازه باسواد کردن مردم در خواندن و نوشتن اهمیت دارد. باید نهضت سواد رسانهای را جدی بگیریم.
ایکنا- برای نسل جوان که امروز کمتر جذب آثار نمایشی رسمی کشور میشود، چه باید کرد؟ چگونه اهمیت خانواده را در کارهای نمایشی به آنها منتقل کنیم؟
نسل جوان به شدت تحت تأثیر فضای مجازی و جریانهای جهانی است. برای جذب این نسل باید به زبان و ذائقه او توجه کنیم. باید مفاهیم عمیق خانواده، عشق پایدار، وفاداری و امید را در قالبهای جذاب، داستانهای پرکشش و شخصیتهای باورپذیر به تصویر بکشیم. باید با روایتهایی انسانی، صادقانه و امیدوارکننده وارد ذهن و دل آنها شویم. فقط در این صورت است که میتوانیم فرهنگ خانواده را حفظ کنیم و به نسلهای بعدی منتقل کنیم.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام