کد خبر: 4281886
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۲
پسر بنیانگذار مدارس علوی از پدر گفت

اهتمام علامه کرباسچیان به اشاعه معروف و مدرسه‌داری در بنیان‌های دینی + فیلم

فرزند مرحوم علامه کرباسچیان دلیل فاصله گرفتن استاد از فقاهت و مرجعیت را تلاش برای سود رساندن بیشتر به مردم و امر به معروف و نهی از منکر دانست و گفت: از نظر ایشان مدرسه‌داری در بنیان‌های دینی مورد غفلت قرار گرفته بود و در پی این بودند که مدرسه عاملی برای امر به معروف و نهی از منکر و هدایت جامعه و افراد برای آینده بهتر باشد.

محمد مهدی کرباسچیاندر دنیای علم و دانش، شخصیت‌هایی هستند که با اندیشه‌های عمیق و تأثیرگذار خود، نه تنها بر روی جامعه خود بلکه بر روی نسل‌های آینده نیز تأثیر می‌گذارند. یکی از این شخصیت‌های برجسته، علی‌اصغر کرباسچیان، معروف به علامه کرباسچیان، است. ایشان با دانش گسترده و بینش عمیق خود در حوزه‌های مختلف علمی و فرهنگی، نامی ماندگار در تاریخ علم ایران به‌جا گذاشتند. وی یکی از پیشتازان عرصه تعلیم و تربیت نوین در ایران بود که با ژرف‌نگری خاص تحولاتی در نوع خود منحصر به فرد در کشور ایجاد کرد؛ تحولاتی زاینده و پویا که تأثیری ماندگار در ایران رقم زده است. 

مرحوم علامه کرباسچیان اولین فردی بود که رساله توضیح المسائل آیت‌الله بروجردی را به صورتی ساده و عموم‌فهم تدوین کرد. همچنین مدارس علوی و نیکان را بنا نهاد؛ مدارسی که تمام چارچوب‌های تربیتی زمانه خود را به چالش کشید و با نگاهی تیزبینانه متحول کرد و اکنون تعداد زیادی از دانش‌آموزان این مدارس در حال کار و خدمت به مردم کشورمان هستند.

اما ایده راه‌اندازی مدارس به سبک جدید و تربیت دینی نوآورانه چرا و چگونه شکل گرفت و این علامه بزرگوار بر چه مبنایی بنیان مدارس جدید را در ایران بنا نهاد. ایکنا برای درک بهتر مبانی فکری علامه کرباسچیان به سراغ فرزند ایشان، محمد مهدی کرباسچیان رفته و پاسخ سؤالات خود را در کلام ایشان جست‌وجو کرده است. در بخش نخست این مصاحبه فرزند مرحوم علامه به دیدگاه‌های تربیتی و اصول مدیریتی ایشان اشاره کرد. در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را باهم می‌خوانیم و می‌بینیم.

ایکنا ـ ایده اولیه تأسیس مدرسه علوی از کجا شکل گرفت؟

علامه در مصاحبه‌ای که در شهرستانک انجام شد، به تفصیل در این مورد صحبت کردند؛ اما به صورت خلاصه اگر بخواهم عرض کنم، ایشان فرمودند که یک روایت مرا منقلب کرد و باعث شد از حوزه سنتی که بیشتر به فقاهت و مرجعیت می‌پرداخت فاصله بگیرم و به سمت مدرسه‌داری حرکت کنم. روایت این بود که پیامبر اکرم(ص) هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) را به سوی یمن بدرقه می‌کردند، به ایشان فرمودند: «علی جان اگر تو یک نفر را هدایت کنی، بهتر از هر آنچه که خورشید بر آن می‌تابد و در جهان وجود دارد، است». این مسئله مرا به فکر هدایت افراد انداخت؛ اما هدایت در این زمان چگونه ممکن است؟ 

نکته دیگری که ایشان به آن اشاره کردند، مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود. در روایات آمده که ارزش امر به معروف و نهی از منکر در مقایسه با سایر اعمال خیر مانند کف ساده آب بر روی دریاست. علامه معتقد بود امر به معروف صرفاً به این نیست که کسی را در کوچه بگیریم و بگوییم چرا این کار را می‌کنی یا چرا این حرف را می‌زنی. بلکه باید افراد را بسازیم؛ اما افراد در کجا ساخته می‌شوند؟ از کودکی در خانواده و مدرسه. از دیدگاه استاد مصداق صحیح امر به معروف و نهی از منکر این بود که کاری کنیم تا دانش‌آموزان ساخته شوند و در آینده کارهای خلاف ارزش‌های اجتماعی و دینی انجام ندهند. این اقدام را امر به معروف و نهی از منکر می‌دانستند و همین تفکر باعث شد به سمت مدرسه‌داری بروند.

علامه می‌گفتند که در گذشته افراد متدین معمولاً فرزندان خود را به مدرسه نمی‌فرستادند، چون می‌ترسیدند تحت تأثیر افکار غیردینی قرار گیرند و بهایی یا بابی شوند. یعنی این تصور وجود داشت که یا باید علم روز را آموخت یا متدین بود و جمع بین این دو ممکن نیست. به همین دلیل، ایشان به این فکر افتادند که مدرسه‌داری حرکتی است که در بنیان‌های دینی جامانده است و مدرسه‌سازی با کیفیت خاصی که مدنظرشان بود، یک حرکت ضروری است. مدرسه‌ای که صرفاً برای کنکور و رتبه‌های بالا نباشد، بلکه وسیله‌ای برای امر به معروف، نهی از منکر و هدایت افراد باشد. از نظر ایشان مدرسه وسیله‌ای است برای امر به معروف و نهی از منکر و هدایت جامعه و افراد برای آینده.

ایکنا ـ گزینش معلمان برای مدارس علوی با چه ملاک‌ها و شاخص‌هایی انجام می‌شد؟ آیا خودشان با معلمان مصاحبه می‌کردند؟ 

مسائل اعتقادی که بیشتر حول و حوش مسائل شخصیتی بود را خود ایشان پیگیری می‌کردند و چون بسیار تیزبین بودند با دو دقیقه صحبت با یک فرد تشخیص می‌دادند که آیا فرد برای تدریس مناسب است یا خیر. برخی مدیران ممکن بود فردی را پیشنهاد دهند که مرحوم علامه موافق نباشند، اما بعد از مدتی خودشان اعتراف می‌کردند که حق با علامه بوده و آنها در تشخیص افراد لایق اشتباه کرده‌اند. یا فردی را برای معلمی مناسب می‌دانستند اما سایرین مختلف نظر ایشان فکر می‌کردند و بعدها اثبات می‌شد که نظر ایشان صحیح بوده است. برای گزینش علمی نیز از افراد متخصص مانند آقای روزبه کمک می‌گرفتند. آقای روزبه یا با داوطلبان مصاحبه می‌کردند و یا در تابستان به صورت آزمایشی به آنها فرصت تدریس می‌دادند تا دریابند از نظر علمی در چه سطحی هستند.

از نظر علمی آقای روزبه و از نظر اعتقادی علامه نظرشان را در مورد افراد اعلام می‌کردند و در نهایت فرد برای تدریس در مدارس علوی انتخاب یا رد می‌شد. البته ایشان واقعاً سخت‌پسند بود و اینطور نبود که هر کسی درخواست بدهد یا فردی بیکار باشد و به دنبال کار بگردد را برای معلمی استخدام کنند. با این حال، ایشان در حد توان از معلمان حمایت می‌کردند، چه از نظر مادی و چه معنوی، تا جایی که گویی از فرزندان خودشان حمایت می‌کنند. این توجه ویژه باعث می‌شد معلمان با انگیزه بیشتری فعالیت کنند.

ایکنا ـ این سخت‌گیری برای ورود دانش‌آموزان به مدارس علوی نیز وجود داشت؟

بله؛ سخت‌گیری از هر نظر حاکم بود؛ هم در تست‌های علمی و هوشی که از دانش‌آموزان گرفته می‌شد، هم در مصاحبه‌هایی که با خانواده‌ها انجام می‌گرفت که خانواده همراه با مدرسه باشد. علامه عمیقاً معتقد بود که خانواده باید همراه با مدرسه باشد. اکنون حداقل ۱۰۰ نوار صوتی موجود است که علامه برای والدین سخنرانی کرده‌اند تا هم‌جهت با مدرسه باشند؛ چراکه معتقد بودند اگر والدین هم‌جهت نباشند زحمت‌های مدرسه از بین می‌رود؛ اینکه مدرسه یک موضوعی را مطرح کند و خانواده به شکل دیگری فکر کند، صحیح نیست. علامه تأکید داشتند که تربیت، بخشنامه‌ای و دستوری نیست. نمی‌توان گفت «این‌گونه رفتار کنید». باید فرد معتقد شود و سعی می‌کردند افراد را به اعتقادات خودشان باورمند کنند.

ایکنا ـ اکنون چه تعداد مدرسه علوی فعال است؟

امروز در ایران حدود ۲۳۰ مدرسه با الهام از دیدگاه‌های مرحوم علامه و آقای روزبه فعالیت می‌کنند و علاقه‌مند هستند به آن سمت بروند؛ البته با تفاوت‌های جزئی در مسائل مذهبی، سیاسی یا تربیتی. در خارج از کشور نیز فارغ‌التحصیلانی که از این مدارس رفته‌اند مؤسسات آموزشی با همین رویکرد در آسیا، اروپا و آمریکا تأسیس کرده‌ و همچنان تأسیس می‌کنند که منشأ خیر و برکت هستند و در حیطه‌های کاری خود موفق بوده‌اند. این مدارس از نظر سازمانی یا مالی به ما وابسته نیستند اما همان فلسفه تربیتی و دیدگاه بر آنها سایه افکنده؛ البته ممکن است تفاوت‌هایی نیز در این مجموعه‌‌ها وجود داشته باشد.

ایکنا ـ بر این اساس فرزندان خانواده‌هایی با ویژگی‌های اعتقادی متفاوت امکان حضور در مدارس علوی را نداشتند؟

آمادگی برای تغییر برای علامه مهم‌تر بود. اکنون فکر می‌کنم برخی از همکلاسی‌های ما اگر برای تحصیل به مدارس علوی می‌آمدند می‌گفتم آنها را ثبت نام نکنند ولی علامه افرادی را انتخاب می‌کردند که هم دانش‌آموز بسیار شکوفا می‌شد و هم خانواده بسیار همراه می‌شد. اگر احساس می‌کردند خانواده‌هایی آمادگی تغییر و همراهی با سیستم مدرسه را ندارند، فرزندان آنها معمولاً پذیرفته نمی‌شد و در انتخاب دانش‌آموزان طبعاً افراد باهوش‌تر را انتخاب می‌کردند.

 

اهتمام علامه کرباسچیان به اشاعه معروف و مدرسه‌داری در بنیان‌های دینی + فیلم

از سال ۶۸ به مدت ۱۶ سال، تست‌های روان‌سنجی دقیقی تحت نظارت مرحوم حیدرعلی هومن از پیشگامان روان‌سنجی ایران با همراهی تیمی از دانشگاه در مدارس علوی اجرا می‌شد. این آزمون با مدل‌های راش و کلاسیک تحلیل می‌شد و حدود ۴۰ آیتم داشت که ۱۲ تا ۱۴ ویژگی روان‌شناختی را می‌سنجید. بررسی‌های بعدی نشان داد این تست همبستگی بالایی با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان دارد. ایشان سعی می‌کردند از ابزارهای دقیق برای گزینش دانش‌آموزان استفاده کنند؛ اما اگر احساس می‌کردند خانواده‌ای علی‌رغم سطح تحصیلات پایین، به ارزش‌های فرهنگی و دینی اهمیت می‌دهد، با آغوش باز استقبال می‌کردند. مثلاً مادر یکی از همکلاسی‌های ما گفته بود: «نمی‌خواهم پسرم دکتر یا مهندس شود، فقط می‌خواهم اگر چرخ دستی‌ای گرفت و میوه‌فروش شد، آدم متدینی باشد». ایشان احساس کرده بود این خانواده، خانواده‌ای است که برای فرهنگ ارزش قائل است، همین نگاه باعث شد آن دانش‌آموز را بپذیرد و امروز او نه‌تنها پزشک متخصص اورولوژی است، بلکه فردی متدین، خدوم و بسیار موفق است. اگر خانواده‌ای اصرار یا حتی پرخاش می‌کرد نیز تحت تأثیر قرار نمی‌گرفتند و تصمیم‌ها همیشه براساس صلاح‌اندیشی بود.

ایکنا ـ بسیاری از دانش‌آموختگان مدرسه علوی به این مدرسه عِرق خاصی دارند، دلیل این علاقه چیست؟ 

دانش‌آموزان احساس دلسوزی اولیای مدرسه، معلمان، مشاوران و مدیران را درک می‌کردند. این دلسوزی و توجه واقعی است؛ آنها واقعاً در حال تربیت بچه‌ها هستند، برایشان وقت می‌گذارند و این فضا یک نوع دلبستگی خاص ایجاد می‌کند. اینطور نیست که دانش‌آموز احساس کند معلم فقط سر کلاس می‌آید، ساعتش را پر می‌کند و بلافاصله می‌خواهد از در بیرون برود. نه؛ همبستگی و پیوند بین دانش‌آموزان و مجموعه مدرسه باعث می‌شد آنها احساس غربت نکنند. مدرسه صرفاً محلی برای خواندن چند درس و بازگشت به خانه نیست؛ بسیاری از دوستی‌هایی که در مدرسه شکل می‌گیرد، پایدار می‌ماند و ارتباطات، عمیق می‌شود.

فارغ‌التحصیلان این مدرسه هنوز هم سالانه چند بار دور هم جمع می‌شوند. آنها خود را به این مدرسه منتسب می‌دانند و برایشان یک افتخار محسوب می‌شود. البته ممکن است برخی افراد انتقادها یا اعتراضاتی هم داشته باشد، اما در نهایت این مدرسه با خلوص نیت و پاکی تأسیس شده و تا امروز نیز تلاش شده است که کسی به دنبال منافع شخصی خود در این مجموعه نباشد. همین موضوع باعث ایجاد یک دلبستگی عمیق و ایمان به این مجموعه می‌شود. بسیاری از دانش‌آموزان حتی بعد از سال‌ها بازمی‌گردند و می‌گویند: «کاری ندارید؟ کمکی از دستمان برمی‌آید؟» در هر زمینه‌ای حاضر هستند کمک کنند.

ایکنا ـ آیا هدف مرحوم علامه تربیت مدیران سطوح بالای کشور در مدارس علوی بود؟

هدف مرحوم علامه این نبود که مدیر برای اداره نهادهای حکومتی تربیت کند. علامه معتقد بود باید افراد سطح بالا تربیت کنیم؛ البته طبیعی است وقتی انسان‌هایی در سطح بالا تربیت می‌شوند، برخی از آنها مسیر پزشکی را در پیش می‌گیرند و مسئولیتی در بیمارستان‌ها عهده‌دار می‌شوند. برخی نیز در رشته‌های سیاسی تحصیل می‌کنند و در وزارت خارجه یا نهادهای دیگر خدمت می‌کنند و برخی دیگر در حوزه اقتصاد فعالیت می‌کنند و پست‌های مهمی را در این زمینه عهده‌دار می‌شوند و خدوم هستند. اما نکته مهم این است که این افراد، به لطف خدا، تاکنون انسان‌های خدوم و خدمتگزاری بوده‌اند. کمتر پیش آمده فردی در چنین موقعیت‌هایی قرار گیرد و سوءاستفاده کند. افرادی که در مدارس علوی تربیت شده‌اند، در هر جایگاهی که بودند منشأ خیر شدند، چه در کارهای شخصی، چه در مسئولیت‌های دولتی. معمولاً این افراد باعث افتخار و خدمت بوده‌اند. این افراد ایرادات کمی داشته‌اند؛ فرد معصوم که نیستند، اما اگر بخواهیم مقایسه کنیم با افراد دیگر، خدماتشان به جامعه به مراتب بیشتر از اشتباهاتشان بوده است؛ این امر را می‌توان مشاهده و در جامعه احساس کرد.

ایکنا ـ مرحوم علامه نقش خانواده را در نظام تربیتی چگونه می‌دید؟ 

از دیدگاه ایشان خانواده هم جزئی از مدرسه بود؛ یعنی وقتی دانش آموز را انتخاب می‌کردند، این اتفاق با در نظر گرفتن خانواده‌ او رخ می‌داد. اکنون گزینش دانش‌ آموز در اینگونه مدارس عموماً بدین شکل است که دانش‌آموز باید از سطح هوشی خوبی برخوردار باشد به‌علاوه اینکه خانواده‌ وی هم بتوانند با او همراهی فرهنگی کند و با مدرسه هم‌جهت باشد. اگر خانواده‌ای هم جهت نباشند (البته ممکن است موارد استثنائی هم وجود داشته باشد و خانواده‌ها هم جهت نباشند) کارهای تربیتی و آموزشی مدرسه به نتیجه مطلوب خودش نمی‌رسد. 

ایکنا ـ مرحوم علامه به غیر از تأسیس مدارس علوی، در مباحث حوزوی نیز اقدامات شایان توجهی دارند که کمتر بیان شده است؛ در خصوص رساله توضیح المسائل آیت‌الله بروجردی که مرحوم علامه ساده‌نویسی کردند توضیح دهید. 

علامه چندین نفر را که در ادبیات بسیار قوی بودند انتخاب کردند و رساله‌ای که  فهم آن آنقدر سخت بود که حتی برخی از طلبه‌ها در اینکه حکم شرعی مطرح شده در آن چیست با هم اختلاف نظر پیدا می‌کردند را در اختیارشان قرار داد و این افراد طی پنج سال به شکل مداوم این رساله را ویراستاری کردند و از آنجایی که در آن زمان امکانات تایپ و چاپ امروزی موجود نبود، مادرم زحمت نوشتن مطالب را می‌کشیدند.

اکنون در علوم اجتماعی مطرح است که اگر می‌خواهید کاری را برای اجتماع انجام دهید آن را به افراد مختلف اجتماع نشان دهید و از آنها نظرخواهی کنید؛ جالب است که متن ویراستاری شده را مثلاً به یک مغازه‌دار هم می‌دادند. به یاد دارم مثلاً به آقای احمد آقای زاهدی که در ونک مغازه‌دار بود می‌دادند و می‌گفتند این را بخوان، هرجایش که برایت سخت است و آن را نمی‌فهمی زیر آن خط قرمز بکش. سپس در اختیار یک دانش‌ آموز قرار می‌دادند و می‌گفتند: «این را بخوان، هر جا که برایت سخت بود را مشخص کن». متن را به دانشجو، پزشک، مهندس و ... می‌داد تا آن را بخوانند و از دیدگاه خودشان بگویند که کجای متن رساله را نمی‌فهمند. متن این رساله به حدی ویرایش شده که اکنون کسی که الفبای فارسی را بلد باشد، اگر بخواند، می‌تواند حکم شرعی خود را متوجه شود.  

حتی بعد از آیت‌الله بروجردی، همه مراجع از همان متن استفاده می‌کنند و فقط احتیاط واجب برخی از قسمت‌ها را تغییر داده‌اند. یکی دیگر از کارهای ایشان «توحید مُفَضَّل» از امام صادق(ع) است که در زمان خودشان چاپ شد که قرار است تجدید چاپ شود. 

وقتی به مدرسه آمدند از کارهای چاپ، انتشارات و سخنرانی‌ها فاصله گرفتند. منابرشان هم دیگر تقریباً تعطیل شد. چون یکی از مسائلی که به آن اعتقاد داشتند تمرکز بود. می‌گفتند: «ذره‌بین می‌سوزاند، ولی اگر این شیشه را جلوی آفتاب بگیرید نمی‌سوزاند. پس باید نیروهایتان را روی یک کار متمرکز کنید» و از قول بوعلی می‌گفتند: «بر هر صاحب فنونی من پیروز شدم و از هر صاحب فنی من‌ خوردم» یعنی باید یک رشته را انتخاب کنید، خوب روی آن کار کنید و متخصص آن رشته شوید. در این صورت موفق می‌شوید، وگرنه اگر بگویید من همه‌کاره‌ام و به هر کاری سرکی می‌کشم، هیچ‌کدام به ثمر نمی‌رسد. خودشان هم همین‌طور عمل کردند. لذا فعالیت‌های سخنرانی‌شان و نوشته‌هایشان، همه محدود و متمرکز بر مدرسه شد. 

کلاس‌های اخلاقی که برای دانش‌آموزان برگزار می‌شد، از آموزه‌های حوزوی و اخلاقی که از مرحوم آقای دربانی و دیگر اساتید کسب شده بود، برخوردار بود. یکی از فارغ‌التحصیلان آن دوره که اکنون از شخصیت‌های سرشناس هستند، تعریف می‌کرد که زمانی در کلاس نهم تحصیل می‌کردم و علامه طی یک سال فقط برای ما تفسیر سوره یاسین می‌گفتند و من تا امروز هر وقت که سوره یاسین را تلاوت می‌کنم، سخنان ایشان را به خاطر می‌آورم.

ویژگی قابل توجه در میان فارغ‌التحصیلان مدارس علوی این است که پس از سال‌ها هنوز مرحوم علامه بر زندگی و افکار فارغ‌التحصیلان نفوذ دارند. برخی از دوستان که اکنون در خارج از کشور زندگی می‌کنند، نقل می‌کنند که حتی در مسائل روزمره مثلاً وقتی می‌خواهم با همسرم به نحو خاصی صحبت کنم با خودم می‌گویم مرحوم علامه گفته این کار را نکن؛ گویی ایشان با آن نگاه تیزبین خودشان بر رفتار آن‌ها نظارت دارند. این نشان‌دهنده نفوذ عمیق و پایدار تربیت ایشان است که باید مورد بررسی و تحلیل دقیق قرار گیرد. البته خود ایشان نیز تأکید داشتند که در هر مجموعه‌ای ممکن است افرادی با عملکرد متفاوت وجود داشته باشد و این انتظار که همه فارغ‌التحصیلان کاملاً مطابق انتظارات باشد، واقع‌بینانه نیست. با این حال، ریشه‌های مشترکی از باورهای اخلاقی سالم در عموم فارغ‌التحصیلان قابل مشاهده است.

ایکنا ـ آیا از ایشان دعوت شد تا روش تربیتی خود را در نظام حاکمیتی آموزش و پرورش پیاده کند؟ 

شاگردان ایشان که به صورت رسمی در نظام آموزش و پرورش کشور مشغول به فعالیت شده‌اند، این دیدگاه‌ها را خود به خود ترویج می‌دهند. حتی آن‌هایی که به موقعیت‌های تأثیرگذار دست یافته‌اند، همچنان به اصول مدرسه علوی و دیدگاه‌های علامه پایبند هستند. البته ممکن است در برخی موارد نقدهایی وجود داشته باشد که بعضاً می‌تواند منطقی باشد، اما به هر حال این مجموعه در آن زمان الگوی موفقی بود و هنوز هم می‌تواند به عنوان یک الگوی مناسب مطرح باشد. ایده‌آل این افراد این است که مجموعه‌های مدارس را تا حدی که امکان دارد به مدارس علوی نزدیک کنند. اما باید توجه داشت که گسترش بیش از حد ممکن است به کیفیت آسیب بزند. تجربه نشان داده که اجرای چنین برنامه‌هایی در مقیاس کوچک‌تر نتایج بهتری دارد.

ایکنا ـ آیا تعارضی بین نظام حاکمیتی آموزش و پرورش و نظام تربیتی علوی به وجود آمده بود؟ و اگر چنین تعارضی به وجود آمده واکنش علامه به آن چه بود؟ 

یکی از تعارض‌ها در بحث گزینش بود. مثلاً آموزش و پرورش اعلام می‌کرد باید دانش‌آموزانی که محل زندگی آنها اطراف مدرسه است را ثبت نام کنید اما علامه معتقد بود که بچه‌‌ها از نظر هوشی باید متناسب با هم باشند؛ اگر چند بچه قوی باشند و تعدادی ضعیف، بچه‌ها صدمه می‌خورند یا خانواده‌ها اگر هماهنگی نداشته باشند آسیب می‌بینند و مجموعه اقدامات تربیتی به خوبی پیش نمی‌رود. چنین تعارضاتی با بخش‌نامه‌‌ها و دستورالعمل‌ها پیش می‌آمد اما در طول زمان این مسائل تعدیل شده است. 

ایکنا ـ خاطره‌ای بیان نشده از مرحوم علامه دارید؟ 

پس از گذشت حدود ۲۲ سال از فوت ایشان که در مرداد ماه ۱۳۸۲ رخ داد، به نظر می‌رسد تقریباً تمام خاطرات و رویدادها در این مدت بازگو شده است. بسیاری از خاطرات ضبط شده و در موقعیت‌های مختلف نقل شده است. شخصاً هرچه به خاطرم می‌آمده، بیان کرده‌ام و گمان نمی‌کنم خاطره ناگفته‌ای باقی مانده باشد. اما آنچه در وجود ایشان مشهود بود و همه از آن خاطره دارند براساس این حدیث که بهترین افراد کسانی هستند که بیشترین نفع را به مردم می‌رسانند، نفعی بود که به همه می‌رساندند و این حدیث را در مشی ایشان دریافتیم و افراد به انحای مختلف از ایشان نفع برده‌اند.

هر کس به نوعی از این ویژگی ایشان بهره برده است؛ از همسایه و فامیل گرفته تا معلمان، مدیران، دانشجویان، دانش‌آموزان و فارغ‌التحصیلان. ایشان با چنان توجهی با افراد مختلف رفتار می‌کرد که فرد تصور می‌کرد، علامه تمام وقت خود را صرف فکر کردن به او و مسائلش کرده است. این خاطرات به حدی فراوان است که انتخاب ناگفته‌ها دشوار است. حتی همسایه‌ها روایت‌های شگفت‌انگیزی نقل می‌کنند که واقعاً قابل تأمل است.

با تأمل در زندگی ایشان، درک این نکته آسان‌تر می‌شود که چگونه ائمه اطهار(ع) اینچنین به فکر مردم بودند و در زمینه‌های مختلف به یاری آنان می‌شتافتند. ایشان همواره می‌گفتند من خاک پای قنبر، غلام امیرالمؤمنین(ع) هستم(البته اگر باشم). وقتی ایشان که «نَمی» از آموزه‌های اهل بیت گرفته‌اند، اینگونه منفعت به مردم می‌رساندند پس ببینید منفعت ائمه(ع) برای مردم چگونه بوده‌‌است. 

با وجود اینکه ایشان انسانی معمولی بود، می‌خوابید، غذا می‌خورد، راه می‌رفت و گاه بیمار می‌شد، پس چگونه این همه کار کرده‌اند؟ این امر به ما نشان می‌دهد که آنچه از ائمه(ع) شنیده‌ایم، افسانه نبوده است. ما خود شاهد فردی بودیم که با وجود عدم ادعا و با تواضع فراوان، چنین زندگی پربرکتی داشت.

یکی از فارغ‌التحصیلان مدرسه علوی که اکنون در امریکا دکتر قلب هستند، اخیراً برایم تعریف می‌کرد که یکبار خیلی به مرحوم علامه اصرار کردم که چطور شد شما اینگونه شدید و به چنین جایگاهی رسیدید؟ که ایشان مدام تواضع می‌کردند تا اینکه من بسیار اصرار کردم و در نهایت ایشان گفتند: «آقاجون از خودم اومدم بیرون»؛ این اصطلاح ایشان بود یعنی اینکه خودم را ندیدم و فهمیدم باید کاری کنم که شایسته بندگی خدا باشد و رضای او و اهل بیت(ع) را جلب کنم. این ویژگی‌ها موجب برکت زندگی ایشان و آثار ماندگارشان در جامعه شد.

مرحوم علامه می‌گفتند: «روشن شود هزار چراغ از فتیله‌ای». زمانی من و مرحوم آقای روزبه در یک حیاط 200 متری در خیابان ایران دبیرستان علوی را تأسیس کردیم اما اکنون چه تعداد مدرسه ساخته شده و شاهدیم که چه تعداد مدرسه با این دیدگاه فعالیت و چه تعداد افراد در این مسیر تلاش می‌کنند و چه تعداد دانش‌آموز در این نظام تربیتی پرورش می‌یابند.

پیش از دوران کرونا، توفیق و یاری الهی شامل حال ما شد و توانستیم به عتبات عالیات مشرف شویم. در این سفر، افتخار ملاقات با آیت‌الله سیستانی را پیدا کردیم. در جلسه‌ای خصوصی که تشکیل شد، ایشان به نکته‌ای مهم اشاره و فرمودند: «آقای علامه همانی بودند که می‌گفتند». شاید برخی‌ها به آنچه می‌گویند عمل نمی‌کنند. اما ایشان ویژگی منحصر به فردی داشتند که هر آنچه می‌گفتند، در عمل نیز به آن پایبند بودند. این ویژگی شخصیتی بسیار ارزشمند و سازنده بود. 

ایکنا ـ در خصوص آموزش معلمان چه دیدگاهی داشتند؟ 

مرحوم علامه بر آموزش معلمان تأکید ویژه‌ای داشتند. ایشان ابتدا بر گزینش صحیح معلمان اصرار می‌ورزیدند که به تعبیر خودشان «شکار معلم» بود، سپس مسئله «نگهداشت معلم» مطرح می‌شد. این نگهداری و توسعه معلمان هم شامل مسائل مالی و معیشتی می‌شد و هم شامل ارتقای علمی آنان بود.

در زمینه ارتقای علمی، ایشان از همان ابتدای تأسیس مدرسه تلاش بسیاری می‌کردند. از سال 1372 نیز تصمیم گرفتند دفتری با عنوان «دفتر تأمین نیروی انسانی» برای آموزش معلمان مدارس همسو با این دیدگاه، چه مدارس دخترانه و چه پسرانه، تأسیس شود تا معلمان این مدارس آموزش ببینند و به‌روز شوند. این آموزش‌ها شامل آموزش کتاب‌های درسی جدیدالتألیف که در آن از مؤلفان کتاب‌ها دعوت می‌شد تا روش تدریس را به معلمان آموزش دهند، می‌شد. مثلاً وقتی کتاب ریاضی پایه اول یا ششم دبستان تغییر می‌کرد، مؤلف مربوطه می‌آمد و شیوه تدریس آن را آموزش می‌داد؛ یا بحث‌های کلی تعلیم و تربیت مثل آموزش مهارت‌هایی مانند مدیریت کلاس درس، مدیریت هیجان دانش‌آموزان و موارد مشابه که در قالب کارگاه‌های آموزشی بود. آموزش مسائل دینی که البته سهم کمتری داشت و تمرکز اصلی بر آموزش کتاب‌های رسمی بود و آموزش مباحث کلی تعلیم و تربیت و نحوه تعامل با دانش‌آموزان نیز از دیگر مفاد آموزشی برای معلمان بود. 

به یاد دارم ایشان در سال 1372 یا یکی دو سال بعد گفتند: «این آرزوی 40 ساله من و مرحوم روزبه بود که جایی داشته باشیم که منحصراً به آموزش و ارتقای معلمان بپردازد. همه کارهایی که انجام می‌دهیم برای ارتقای دانش‌آموزان است، اما آیا به فکر معلم هستیم؟ با این همه زحمت دانش‌آموزان را انتخاب می‌کنیم و به معلمان می‌سپاریم؛ معلم‌ها نیز دَرِ کلاس را می‌بندند و ما نمی‌دانیم با ذهن بچه‌ها چه کار می‌کنند. پس باید برای رشد معلم هم برنامه نظام‌مند داشته باشیم.

به این ترتیب، «دفتر توسعه و ارتقای منابع انسانی» به عنوان یک ابتکار نوآورانه در این مجموعه تشکیل شد. پس از تأسیس این دفتر، شاهد بودیم که بسیاری از مدارس دیگر نیز در این مسیر گام برداشتند. البته این مجموعه انحصاری برای مدرسه خاصی نیست و در چارچوب مجموعه‌های آموزشی وابسته فعالیت می‌کند.

ایکنا ـ مرحوم علامه درس حوزه نیز تدریس می‌کردند؟ 

ایشان در زمان آیت‌الله بروجردی درس خارج فقه می‌دادند و شاید تنها کسی بودند که ۳۰۰ تا ۴۰۰ طلبه برای درس خارج فقه ایشان جمع می‌شدند. بعد به یکباره جلسات را تعطیل کردند و گفتند مادرم مریض است باید از ایشان پرستاری کنم فردا نمی‌آیم. شرایط مالی‌شان به گونه‌ای نبود که بتوانند پرستار استخدام کنند شاید اصلاً چنین امکانی نداشتند یا شاید اگر امکان گرفتن پرستار را هم داشتند این کار را نمی‌کردند. هر حال، چند ماهی را به پرستاری دقیق و تمام‌وقت از مادرشان که سن کمی هم داشت اما دچار مشکلات قلبی شده بود گذراندند، تا اینکه ایشان به رحمت خدا رفتند.

نکته قابل تأمل اینجاست که کمتر کسی پیدا می‌شود که کلاس درس خارج با ۴۰۰ طلبه را رها کند تا به پرستاری از مادر بپردازد. رفتارهای عجیب و زیبای دیگری نیز در رابطه با والدینشان داشتند. هم پدر و هم مادرشان از ایشان بسیار راضی بودند. به گمانم، بسیاری از توفیقات ایشان ناشی از همین رضایت ویژه والدین بود که البته داستان‌های شیرین و مفصلی در این زمینه وجود دارد.

اهتمام علامه کرباسچیان به اشاعه معروف و مدرسه‌داری در بنیان‌های دینی + فیلم

یکی از این خاطرات که در منابع هم آمده، توسط همسر پدر ایشان بیان شده است(مادر ایشان فوت کره بودند و پدرشان با خانم بسیار خوب دیگری ازدواج کرده بودند). به گوش آقای علامه رسید که پدرشان مقداری بدهکاری دارند، حدود ۱۱ هزار تومان (که در سال 1335 مبلغ قابل توجهی بود). ایشان که نگران شده بودند، همان شب خواب به چشمشان نمی‌آید و مدام از این پهلو به آن پهلو می‌شدند و دعا می‌کردند: خدایا کمکم کن، پدرم بدهکار شده‌، چه کنم؟

صبح روز بعد، تنها قالیچه‌ای که در خانه داشتند را برداشتند و به بازار بردند. به فروشنده گفتند: آقا، این را تا عصر بفروش و پولش را به من برسان. فروشنده به ایشان می‌گوید: اینطور که نمی‌شود، باید صبر کنیم تا مشتری خوبی پیدا شود و با قیمت مناسب بفروشیم. اما ایشان اصرار می‌کنند که اکنون به پول نیاز دارم، هر چه شد، حتی نصف قیمت هم باشد، بفروش. بالاخره قالیچه را می‌فروشند و خودشان هم مبلغی داشتند که روی پول قالیچه می‌گذراند و شبانه به خانه پدرشان در ونک (که آن زمان از تهران به آنجا نقل مکان کرده بودند) می‌روند و می‌گویند: «آقا جون، من این مقدار پول دارم که در بانک نمی‌گذارم. نمی‌دانم کجا نگه دارم. شما که در این کارها تجربه دارید، لطفاً آن را برایم نگه دارید و هر وقت نیاز داشتم، به من برگردانید».

همسر پدرشان نقل می‌کنند که همان شب پدر علامه می‌گویند: «آقامیزعلی‌اصغر (آقای علامه)، خدا بلندت کنه». وقتی اینچنین به پدر رسیدگی شود این توفیقات هم حاصل می‌شود. حتی با پدر همسرشان نیز با تواضع بسیار رفتار می‌کردند. مادرم تعریف می‌کرد که وقتی اتوبوس می‌آمد و تا میدان کارخانه (که بعدها به میدان شیخ‌بهایی معروف شد) می‌رسید، در آن زمان چراغ‌برق نبود، ایشان با فانوس به استقبال پدر همسرشان می‌رفتند و حدود ۵۰۰-۶۰۰ متر (یا بیشتر) از جلوی دانشگاه الزهرا تا خانه، فانوس را جلو پای ایشان می‌گرفتند. مادرم می‌گفت به ایشان اعتراض کردم که «آقاجان، این چه کاری است که فانوس را جلوی پای پدرم می‌گیرید و دولا دولا راه می‌روید» اما علامه می‌گفتند: من باید در برابر پدر همسرم کوچکی کنم و خیلی جالب بود که این کارها را برای بزرگ‌ترهایشان انجام می‌دادند. 

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی

انتهای پیام
captcha