مصطفی شاهرضایی، قرآنپژوه و استاد دانشگاه علوم پزشکی در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بیان نکاتی درباره رنج و بلا در قرآن پرداخته است که میخوانیم؛
در جهانی که سطر به سطرش از هیاهو، بلوا، اضطراب و تنهایی پر شده است، و در روزگاری که انسان نه از سر سیری، بلکه از سر سرگردانی به همهچیز چنگ میزند، یاد بندگی شاید آرامشبخشترین واژهای باشد که دل را به قرار میکشاند. امروزه آدمی میان انفجار ثروتهای نجومی و ریزش ناگهانی همه داراییها، میان سودای جاودانگی و واقعیت مرگ، میان دلسپردگی به لذتهای زودگذر و عطش معنا، گمشدهای ابدیست.
انسان امروز یا بهدنبال انباشت ثروت است یا در غم از دست دادن آن. یا در حال مقایسه است، یا در جهنم حسرت. نه در آسایشش آرامش هست، نه در فقرش معنا. نسل امروز، با همهی ابزارهای سرگرمی، بیش از همیشه تنهاست؛ و با همهی پیشرفتهای روانشناسی، بیش از همیشه بیپناه.
در این میان، قرآن، همچون چشمهای زلال، دو چهره از بندگی ناب را به ما نشان میدهد: حضرت ایوب در اوج فقر، درد و زخم؛ و حضرت سلیمان در نهایت شکوه، سلطنت و قدرت؛ و خداوند، در وصف هر دو میفرماید: نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ چه بنده خوبی! بیگمان او بسیار بازگشتکننده است. (سوره ص، آیه ۳۰ و ۴۴)
یکی در اوج محرومیت، دیگری در نهایت تمکّن؛ اما وجه مشترکشان، بندگی خالصانه و بازگشتِ دائمی به خداوند بود. نه زهد ظاهری، نه ریاضت افراطی؛ بلکه «أَوَّاب» بودن، همان جوهرهای است که موجب میشود خدا از بندهای با تعبیر “نِعْمَ الْعَبْدُ” یاد کند.
ایوب؛ بندگی در میان ویرانهها
حضرت ایوب، یکی از پیامبران بزرگ الهی، در سرزمین شام میزیست. در روایات آمده که او مردی نیکوکار، ثروتمند، و محبوب بود؛ دامهای بیشمار، زمینهای حاصلخیز، رعایای بسیار، فرزندانی نیکو، و همسری وفادار داشت. اما خداوند خواست او را بیازماید، و این آغاز بلاهای عظیم بود. نخست دامهایش تلف شدند، سپس زمینها سوختند، خانهاش فرو ریخت، فرزندانش از دست رفتند و بیماری سختی بر بدنش افتاد. تنش زخمآلود شد، مردم از او روی برتافتند، جز همسرش که در کنارش ماند؛ و ایوب در اوج درد، فقط گفت: رَبِّ إِنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛ پروردگارا، من گرفتار رنج شدم، و تو مهربانترین مهربانانی. (سوره الأنبیاء، آیه ۸۳)
و خداوند، در وصف او فرمود: انَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی! بیگمان او بسیار بازگشتکننده است. (سوره ص، آیه ۴۴)
نقش ایوب در تاریخ بشر، فقط صبر نیست؛ بلکه نشان دادن امکان بندگی حتی در سقوط کامل است. وقتی هیچچیز برای تکیه باقی نمانده، وقتی درد به استخوان رسیده، باز هم میتوان عبد بود… و اینجاست که خداوند از انسان، نه بهخاطر نتیجه، که بهخاطر نسبتش با رب، تمجید میکند.
سلیمان؛ شکوهی که سجده شد
حضرت سلیمان، فرزند داوود نبی، وارث حکومت و حکمت پدر شد. اما خداوند به او سلطنتی عطا کرد که در وصف هیچکس نیامده: بادها در اختیارش، پرندگان و حیوانات همسخن با او، جنّیان فرمانبردارش، و ملکهی سبأ مقهور عقل و درایتش. با اشارهای، تخت بلقیس را از صدها کیلومتر آنسوتر به کاخ خود آورد.
اما در اوج قدرت، نه فخر کرد، نه فراموشی گرفت. تنها به درگاه رب خویش عرض کرد: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ؛ پروردگارا، مرا بیامرز و سلطنتی به من عطا کن که سزاوار هیچکس بعد از من نباشد، بیگمان تو بسیار بخشندهای. (سوره ص، آیه ۳۵)
و باز قرآن دربارهاش گفت: وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ و سلیمان را به داوود بخشیدیم؛ چه بنده خوبی! بیگمان او بسیار بازگشتکننده است. (سوره ص، آیه ۳۰)
برخلاف بسیاری که در نعمت، خدا را فراموش میکنند، سلیمان، شکوه را سجده کرد. اینهمه تمکّن، برای او وسیلهای بود، نه هدفی. تفاوت بندگی در نعمت و در بلا، فقط در ظاهر است؛ در باطن، آنکه «اوّاب» باشد، در هر حال عبد است. فلسفه بندگی؛ میان رنج و رفاه، میان از دست دادن و بهدست آوردن.
آیا بندگی یعنی زهد؟ یعنی رها کردن دارایی؟ یعنی گرسنه بودن؟ نه؛ و آیا بندگی یعنی بهرهمندی از نعمت و سلطه و قدرت؟ باز هم نه. بندگی از منظر قرآن، رابطهای درونی با خداوند است؛ حال چه در بستر بیماری باشی، چه بر تخت شاهی.
در سوره حدید، خداوند آیهای را میآورد که گویی شرححال ایوب و سلیمان است: لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ تا بر آنچه از دستتان رفته، افسوس نخورید، و بر آنچه به شما داده شده، شادیِ غرورآمیز نکنید. (سوره حدید، آیه ۲۳)
ایوب، آنچه را از دست داد، با رضایت به مشیت الهی معاوضه کرد. سلیمان، آنچه را بهدست آورد، در خدمت خلق و فرمان خدا نهاد.
انتهای پیام