کد خبر: 4289906
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۴۲
در نشست بایستگی فلسفه در ایران امروز مطرح شد:

زنانه‌نگری و ضرورت عبور از مرزهای سنتی فلسفه در ایران

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: فلسفه باید نسبت خود را با پرسش‌های جامعه و به ویژه زنان پیدا کند. در این زمینه دانش آموخته فلسفه به واسطه رشته‌ای که می‌آموزد این اجتهاد را پیدا می‌کند که بتواند با نظریه‌ها گفت‌وگو کند و با توجه به مسائل و شرایط داخلی از یک زاویه بالاتر به مسائل اجتماعی بنگرد و مشارکت کند.

زنانه‌نگری و ضرورت عبور از مرزهای سنتی فلسفه در ایران

به گزارش ایکنا، کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران محتوایی از یک دوره را که به فراخور نیاز جامعه و اهل اندیشه است با سرنویسی کلی برگزار می‌کند. ایده اصلی «بایستگی فلسفه در ایران امروز؛ در وضع امروز ما به چه چیزی و چگونه باید اندیشید» است که با موضوعات مختلف در گفت‌وگو با اساتید صاحب‌نظر در فلسفه مطرح می‌شود.

موضوع این نشست »زنانه‌نگری و ضرورت عبور از مرزهای سنتی فلسفه در ایران» است که توسط مریم نصر اصفهانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مطرح شد.

مریم نصر اصفهانی در این باره که در وضع ایران امروز به چه چیز و چگونه باید اندیشید بر این باوراست که فلاسفه عمده تمرکز خود را در حکمت نظری گذاشته‌اند و حکمت عملی به حاشیه رانده شده است و در مجامع علمی و دانشگاهی هم کمتر به آن توجه می‌شود.

نصر اصفهانی با مرور اینکه زایش و تولد فلسفه توسط سقراط از اندیشه معطوف به جهان زیستی و به پرسش کشیدن مسائل زندگی بوده است، پیشنهاد کرد که برای آنکه فلسفه نسبت خود را با جامعه و مسائل آن پیدا کند و از فروبستگی بیرون بیاید بهتر است به پژوهش بین رشته‌ای توجه ‌کند.

وی معتقد است اهل فلسفه این اجتهاد را پیدا می‌کنند تا با نظریه‌ها، گفت‌وگو کنند و با توجه به مسائل و شرایط زیست‌بوم و فرهنگ خود به مسائل اجتماعی توجه کند و این همان چیزی است که به جابجایی مرزهای سنتی فلسفه باز می‌گردد.

نصر اصفهانی، توجه به فلسفه‌های زنانه‌نگر را یکی از نمونه‌های معاصر و موفق در این زمینه دانست که می‌تواند در جامعه امروز ایران نیز راهگشا باشد.

مشروح این نشست را در ادامه می‌خوانید:

در تقسیم‌بندی فلسفه کلاسیک، ‌این دانش به حکمت نظری وعملی تقسیم می‌شود و به نظر می‌آید که حکمت عملی همچنان در گروه‌های فلسفه و در بین دانش‌آموختگان، تفکری در سایه حکمت نظری و کاری غیر فیلسوفانه است. گویی کسی که به حکمت نظری تمرکز دارد، به بخش برین فلسفه مشغول است و فیلسوف‌تراست و به پژوهشی که در حکمت عملی انجام می‌شود، مانند اخلاق، سیاست و تدبیر منزل به دیده تحقیر نگاه می‌شود و آن را بی‌ارزش قلمداد می‌کنند، چنانچه رایج است. 

فلسفه چگونه متولد شد؟

آغاز فلسفه در یونان مرتبط با حکمت عملی بوده و مسئله شهر برای سقراط، افلاطون و ارسطو بسیار مورد توجه بوده است. پرسش‌هایی را که سقراط دنبال می‌کند از دل زندگی روزمره آتن برآمده است، سؤال‌هایی که از بستر گذرگاه‌های شهری می‌پرسد و تفکر فلسفی را از چالش‌هایی که در زندگی ایجاد می‌شود، آغاز می‌کند. 

این روش رفته رفته تحت تأثیر طبقه‌بندی ارسطویی و بعدها در جهان اسلام، طوری پیش می‌رود که حکمت عملی به حاشیه رانده می‌شود و به علوم دیگر واگذار می‌شود و فلاسفه عمده تمرکز خود را در حکمت نظری می‌گذارند. این مسئله همچنان در شیوه فلسفه‌ورزی ما نیز وجود دارد.

اما به نظر می‌آید ضرورتی که در حال حاضر وجود دارد، این است که نسل جوانی که وارد فلسفه می‌شود درگیر کلیشه‌های رایج و مرزهای سنتی فلسفه نباشد. در این زمینه ضروری است که اهل فلسفه و دانش‌آموختگان به حوزه‌های تخصصی بین رشته‌ای مانند زبان‌شناسی، تاریخ، جامعه‌شناسی، ادبیات و علوم سیاسی توجه کنند، پدیده‌ای که در کشورهای دیگر بیشتر به آن پرداخته‌ شده است. 

چگونه فلسفه می‌تواند راه‌گشا باشد؟

به نظر می‌آید تلاش‌های فلسفی نسبت خود را با جامعه قطع کرده و گویی فروبستگی در کار فلسفه ایجاد شده است. در این زمینه، دانش‌آموخته فلسفه به واسطه رشته‌ای که می‌آموزد این اجتهاد را پیدا می‌کند که بتواند با نظریه‌ها گفت‌وگو کند و با توجه به مسائل و شرایط داخلی از یک زاویه بالاتر به مسائل اجتماعی بنگرد و مشارکت کند.

اما می‌توان پرسید که چگونه فلسفه امکان گفت‌وگو بین نظریه را فراهم می‌کند؟ فلسفه به نظریه‌ها به عنوان حقیقت مطلق نگاه نمی‌کند و به سبب سابقه دانشی که دارد، امکان نقد و گفت‌وگو با نظریه‌ها را پیدا می‌کند، این تلاش مرزهای سنتی فلسفه را جابجا خواهد کرد.

فلسفه زنانه‌نگر

یک نمونه بسیار موفق از توجه به امور بین رشته‌ای که توجه به حکمت عملی دارد، فلسفه زنانه‌نگر است که به نظر می‌آید در ایران هم می‌تواند معنادار باشد و کاملاً امری قابل گفت‌وگو است و قرار نیست ما صرفاً نظریه‌ها را بپذیریم.

فمنیسم یک پدیده غربی است، تاریخ، جغرافیا و مسائل آن متعلق به غرب است اما این گونه نیست که نتوانیم در مورد آن گفت‌وگو کرده، در آن مشارکت و از زاویه خاص خودمان به مسائل نگاه کنیم. از قرن 17 و 18 زنِ غربی چهار موج فمنیستی را پشت سر گذاشته اما تمرکز من روی آن بخش‌هایی از فمنیست است که به رویکردهای فلسفه توجه دارد و به پیشنهاد استاد ملکیان بهتر است بگوییم «زنانه‌نگری» و تأکیدی بر وجه جنبش و مباحث حقوقی  فمنیسم نداریم.

با تغییرات اجتماعی و اقتصادی در غرب، زنان اشتغال را تجربه کردند و نظام اجتماعی نیز به مثابه آن تغییر کرد و پرسش‌های جدیدی به وجود آمد؛ پرسش‌هایی از جنس پرسش‌های فلسفی مانند آیا زنان فرودست‌اند؟ اگر هستند چرا و اگر نیستند چرا وضع تا به حال این گونه بوده است و وجود و حضور زنان می‌تواند چگونه باشد؟ 

زنان و تاریخ اندیشه

در فلسفه سنتی، زنان در سلسه مراتب هستی پایین‌تر فرض می‌شوند و در این زمینه سؤالاتی مطرح می‌شود مانند آیا مفاهیم اصلی فلسفه در الهیات، دین، وجود‌شناسی، معرفت‌شناسی، اخلاق و سیاست به جنسیت ربط دارد؟(به جنسیت پدید‌آوردنگان و مخاطبان آن‌ها). 

زنان در اجتماع حضور نداشتند و در خانه بودند؛ گویی قلمرو خانگی جدای از قلمرو عمومی بود که در آن نظریه‌ها طرح می‌شد.

فیلسوفان مرد غربی عموماً متعلق به یک قشر برخوردار و یا کشیش بودند و جایگاه اجتماعی خاصی داشتند. اما آیا جایگاه اجتماعی و اعتقادی آن‌ها در نظراتشان تأثیر داشته است؟ کتاب‌های بسیاری نوشته شده که به این سؤال پاسخ مثبت می‌دهد. یکی از این کتاب‌ها عقل مذکر است که از کتاب‌های کلاسیک این حوزه به شمار می‌آید. مفاهیم و سؤالاتی مطرح می‌شود مانند اینکه آیا عقل نسبت به جنسیت خنثی است یا خیر؟ چگونه مفاهیم جنسیتی‌اند و مفهوم جنسیت چه زمانی پدید آمد؟ 

می‌بینم که ما از ابتدای خلقت زن و مرد را داشته‌ایم اما جنسیت به معنای زنانگی و مردانگی یک مفهوم جدید و قرن 20 است که به تازگی به کار برده می‌شود. این مفهوم اختراع شد تا امکان تکلم در مورد وضعیت زنان به وجود بیاید.

چالش تک صدایی

پس از جنگ جهانی مدرنیته دچار تحولی می‌شود و ایده‌های پست‌مدرن سر بر می‌آورند. در این باره بعضی، ایده‌های پست‌مدرن را ضد مدرن می‌دانند و بعضی آن را مرحله‌ای از فلسفه‌‌های مدرن می‌دانند. در این زمینه با قرائت دوم موافق هستم. پسامدرن در واقع مرحله‌ای از توسعه و پیشرفت و خودآگاهی‌ای است که مدرنیته به مفاهیم و ارزش‌های خود پیدا کرد، مفاهیمی مثل قوانین و اصول کلی که برای همگان آشکار شد و اصرار به تک‌صدایی از کانون توجه دور شد. نظریه‌هایی که در تفکر پست‌مدرن و به خاطر شرایط اجتماعی بعد از جنگ‌های جهانی، توسعه تکنولوژی و ازدیاد روابط بین اقوام و ملت‌ها اتفاق افتاد، گویی باعث شد تکثر و چندصدایی دیده و شنیده شود. در واقع تک‌صدایی مدرنیته به چالش کشیده شد و یکی از آن صداها، صدای زنان بود.

چگونه است که زنان به عنوان گروهی که در حاشیه بودند و امکان علم و دانش نداشتند، صدا پیدا می‌کنند و مجهز به کلمه و نظریه می‌شوند؟ اولین قدم‌هایی که توسط زنان فیلسوف برداشته شد، مناسباتی بود که آن‌ها با تاریخ فلسفه برقرار کردند و این تلاشی بود که در وهله اول تاریخ فلسفه را نقد کنند؛ این که چرا همه صداها در تاریخ فلسفه و اندیشه مردانه است و چرا صدای مردان به ما رسیده و در مورد تقدیر زنان آن‌ها سخن‌پردازی کرده‌اند. همچنين چرا مردان فیلسوف در برائت‌های اخلاقی و سیاسی خودشان وقتی نظریه‌پردازی می‌کنند، زن‌ها را استثنا می‌کنند. در این زمینه به عنوان مثال می‌توان گفت که افلاطون به برابری زنان و مردان در آرمانشهر خود اعتقاد داشت که بلافاصله توسط ارسطو نقد شد. 

وقتی فیلسوفان از حقوق برابر و سایر ارزش های اجتماعی حرف می‌زنند، زنان را استثنا می‌کنند، گویی وقتی به حوزه خصوصی می‌رسند انگار مسئله خارج از قلمرو فلسفه قرار می‌گیرد.

در این زمینه فیلسوفانی وجود دارند که جدی گرفته نمی‌شوند اما باورهایی داشتند که به باورهای زنانه‌نگر نزدیک بود، مثلاً رساله جمهوری افلاطون که به برابری زن و مرد اشاره می‌کند. در این رساله که مهم‌ترین رساله سیاسی و اجتماعی جهان است به مسئله برابری پرداخته شده اما به راحتی از این قسمت رساله رد می‌شوند. کار فیلسوف فمنیست این است که مفاهیمی که سابق بر این در آثار وجود داشته را با نگاه زنانه‌نگر بررسی و پیدا می‌کند.

عبور از دوگانه‌ها

در تاریخ فلسفه از زمان فیثاغورث تا دکارت، همواره دو گانه‌هایی مثل نفس و بدن، صورت و ماده، زن و مرد، تاریک و روشن، عقل و احساس رو به روی هم قرار داشته است. همانگونه که بین دو گانه عقل و احساس، احساس نفی شده است، کار فلسفه زنانه‌نگر این است که می‌آید و مسئله احساسات را در فلسفه پیگیری می‌کند و وقتی به تاریخ فکر و اندیشه مراجعه می‌کند، حالا ارسطو را به گونه‌ای دیگر می‌خواند و چیزهایی را در فلسفه ارسطو تشخیص می‌دهد که تا قبل از دیده نمی‌شده است. فیلسوفان محذوف‌، همان زنانی که در طول تاریخ از دوران باستان تا امروز بودند اما دیده نمی‌شدند، تاریخ آن‌ها را مستند کرد و مجموعه متعددی بر تاریخ‌نگاری زنانه جمع‌آوری شد. تلاشی که می‌تواند پرسش‌های جدیدی که ناظر به مسائل تازه‌ای در فلسفه و جامعه است را پاسخگو باشد. 

 
انتهای پیام
captcha