کد خبر: 4298506
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۲۶
رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن مطرح کرد

شهدا؛ تلاوت آیه‌ای در محراب شکوه و بزرگی

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین سیدسلمان صفوی در مراسم گرامیداشت شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه، از شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه با بیان آنکه شهدا، آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند تصریح کرد: قهرمان واقعی این نبرد، ملت سرافراز ایران است؛ ملتی که یکپارچه و مقاوم در برابر ظلم ایستاد و دشمن صهیونی را به زانو درآورد.

به گزارش ایکنا؛ یادواره ادبی «پسرم دیگر استراحت کن» ویژه گرامیداشت مقام شامخ بسیجی پاسدار، شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه که در جریان جنگ 12 روزه تحمیلی به شهادت رسید، شامگاه سه‌شنبه، ۱۴ مرداد؛ با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و ادب کشورهای ایران، هند، افغانستان و پاکستان  با اجرا و دبیری سیدمسعود علوی‌تبار به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران برگزار شد.

مسعود مؤمنی‌طامه، رزمنده دفاع مقدس و پدر شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه در ابتدای این مراسم اظهار کرد: پیش از تولد محمدمرصاد و زمانی که ما متوجه شدیم قرار است خداوند به ما فرزندی عطا کند، آرزومندانه با دعا از خدا خواستیم که فرزند ما در رکاب حضرت صاحب‌الزمان(عج) و در زمره سربازان حضرت مهدی(عج) قرار گیرد.

وی با تاکید بر آنکه دو امتیاز آشکار و برجسته محمدمرصاد؛ نخست ولایت‌پذیری فوق‌العاده و دیگری آرزومندی او برای شهادت بود تصرح کرد: به هر آستان متبرکه و هر امام زاده ای که برای زیارت می‌رفت تنها دعای او برای خودش توفیق شهادت بود. به ویژه در مشهد مقدس و در پنج، شش زیارت به عینی که به همراه هم به کربلا مشرف شده بودیم تنها چیزی که محمدمرصاد از آقا، امام حسین(ع) و آقا امام رضا(ع) می‌خواست شهادت بود.

پدر بسیجی شهید در پایان یادآور شد: پسرم طالب شهادت در جوانی بود، بسیار پرکار و فعال بود، هر وقت به استراحت توصیه می‌شد می‌گفت: «استراحت بعد از شهادت».

ارسالی صبح چهارشنبه/// شهدا؛ آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند

قهرمان واقعی جنگ 12 روزه ملت سرافراز ایران است

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین سیدسلمان صفوی، پژوهشگر فلسفه اسلامی و مدیر مرکز بین‌المللی مطالعات صلح لندن دیگر سخنران این محفل؛ شهادت را تاج ابدیت و راز معراج دانست و اظهار کرد: شهید، رخت برنمی‌بندد، بلکه چون ستاره‌ای در آسمان عزت و جلال جای می‌گیرد. او آیه‌ای است که در محراب‌های شکوه و بزرگی تلاوت می‌شود و به دعایی در قلب‌های آزادگان تبدیل می‌شود که هرگز فراموش و محو نمی‌شود.

وی ادامه داد: شهادت، محال است که غیبت باشد؛ بلکه حضوری است گویاتر از هر حضور دیگری. این حیاتی است که درست در لحظه پایان یافتن حیات جسمانی آغاز می‌شود. روح شهید به معراج می‌رود و در بزم انس با حضرت حق، جاودانه می‌گردد.

رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن اظهار کرد: شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه، مصداق بارز جانفشانی در راه دفاع از امنیت و تمامیت ارضی ایران عزیز است. او با رشادت و مردانگیِ تمام، در کنار دیگر شهیدان والامقام، تجاوز رژیم صهیونی به خاک کشورمان، جان شیرین خود را شجاعانه در برابر دشمن غدار فدا کرد و به دیدار محبوب شتافت. قهرمان واقعی این نبرد، ملت سرافراز ایران است؛ ملتی که یکپارچه و مقاوم در برابر ظلم ایستاد و دشمن صهیونی را به زانو درآورد.

ارسالی صبح چهارشنبه/// شهدا؛ آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند

شهادت در راه وطن؛ سند تربیتی برای نسل جوان کشور

سیدمسعود علوی‌تبار؛ شاعر، پژوهشگر و فعال فرهنگی به عنوان سخنران دیگر این نشست با بیان آنکه معنا و مفهوم حقیقی سخن شهید حاج قاسم سلیمانی مبنی بر «تا کسی شهید نباشد، شهید نمی‌شود و شرط شهید شدن، شهید بودن است» را به درستی در تأمل در سیره شهدا می توان دریافت کرد یادآور شد: به گفته والدین و نزدیکان شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه، او تمنای شهادت را به عنوان تنها خواسته شخصی و آرزوی همیشگی خود در تمامی دعاهای خود در پیاده‌روی‌های متعدد اربعین، در حرم آقا امام رضا(ع) و دیگر اماکن متبرکه از خداوند خواسته بود.

وی ادامه داد: او که ایمان و اخلاص را آگاهانه زیسته و شهادت را عاشقانه زندگی کرده بود، خداوند نعمت جاوید شهادت را در تیرماه ۱۴۰۴ به او اعطا و او را همنشین اولیاء و ابدال خود گردانید.

علوی‌تبار در پایان اظهار کرد: روایت زندگانی شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه که بر محورهای برجسته‌ای همچون، داشتن آرزوی همیشگی شهادت، ولایت‌پذیری عمیق، احترام بی‌نهایت به والدین و خستگی ناپذیری در انجام فعالیت‌های جهادی استوار بود را می‌توان به عنوان سند تربیتی مهم برای خانواده‌ها، مربیان فرهنگی و نسل جوان کشور عزیزمان ایران قرار داد.

ارسالی صبح چهارشنبه/// شهدا؛ آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند

جایگاه عظیم شهادت به روایت قرآن و نبی مکرم اسلام(ص)

سیدمحمدرضا موسوی صابری‌کارگلی؛ شاعر، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی از منطقه «لداخ» کشور هندوستان؛ دیگر سخنران این نشست در این محفل ادبی مزین به نام شهید با تاکید بر آنکه در زندگینامه انسان‌های موفق در عرصه‌های مختلف دنیا که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم هر کدام به دلیل یک یا چند ویژگی خاص، توجه ما را به خود جلب می‌کنند تصریح کرد: به عنوان مثال وقتی درباره‌ «عبدالکلام»، رئیس‌جمهور فقید هند و دانشمند برجسته، مطالعه می‌کنیم، روحیه تلاش، تواضع و علم‌دوستی او ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. یا وقتی از زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی می‌خوانیم، اخلاص، توکل و شجاعت او دل‌ها را می‌رباید.

وی ادامه داد: در همین راستا، وقتی شرح کوتاهی از زندگی شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه را خواندم، در میان همه ویژگی‌های برجسته‌اش، آنچه بیش از همه در دل من نشست، احترام و ادب عمیق او نسبت به پدر و مادرش بود. ادب و محبتی که نه لحظه‌ای قطع شد و نه در سخت‌ترین شرایط کم‌رنگ شد.

استاد دانشگاه کشمیر هند یادآور شد: پدر بزرگوار این شهید عزیز با صداقت و افتخار می‌گوید: «ما هرگز از او حتی یک اخم، یک سخن تند یا نسنجیده نشنیدیم». این جمله، خود گویای کوهی از تربیت، معرفت و ادب است. قرآن کریم به زیبایی در سوره اسراء، آیه ۲۴ می‌فرماید: «و برای آن دو از سر مهربانی، بال تواضع فرود آر و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحم کن، همان‌گونه که مرا در کودکی پروردند.» و پیامبر اسلام (ص) می‌فرمایند: «خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر است و خشم خدا در خشم آن دو»، شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه، جوانی بود که این آیات  و احادیث را با عمل و به صورت عینی معنا کرد.

موسوی صابری در پایان اظهار کرد: آری، کسی که پدر و مادر را آزار نداد، زبانش  به تندی لحظه ای باز نشد، نگاهش از احترام نگذشت، چگونه خداوند او را از درگاهش محروم می‌سازد؟ شهادت، پاداش ادب و اخلاص و توکل بود. امید واریم خداوند ما را نیز از وارثان چنین ادب و معرفتی قرار دهد.

ارسالی صبح چهارشنبه/// شهدا؛ آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند

چیستی نهایت کمال انسان است از لحاظ معنوی و معرفتی

سیدحکیم بینش؛ شاعر و پژوهشگر افغانستانی به عنوان دیگر سخنران این محفل و نشست ادبی با بیان آنکه ما خیلی وقت‌ها با کسانی حشر و نشر داریم که تازه بعد از رفتن آنها در می‌یابیم که چه گنج‌ها و گوهرهایی داشتیم که از آنها بی‌خبر بودیم گفت: شما گاهی که زندگینامه برخی از شهدا را می‌خوانید غرق در تحیر می‌شوید. می‌بینید که آنها همه خوبی‌ها را در خود جمع و لیاقت شهادت را پیدا کرده بودند.

وی اظهار کرد: یکی از این شهیدان؛ شهید محمدمرصاد مؤمنی‌طامه است. پدر این شهید بزرگوار می‌گوید که من به پاکی، صداقت، درستی و زلالی محمدمرصاد غبطه می‌خوردم. این نهایت کمال انسان است که از لحاظ معنوی و معرفتی به جایگاهی برسد که دیگران، خاصه پدرِ شخص؛ غبطه آن جایگاه را داشته باشند.

سیدحکیم بینش در پایان با اشاره به آنکه خانواده و نزدیکان شهید از بارزترین ویژگی این شهید والامقام را ولایت‌پذیری فوق‌العاده شهید یاد کردند تصریح کرد: این شهید والا مقام می‌کوشید هم در فهم سخنان رهبری و هم در عمل به آنها، راه درست را برود. وی می‌کوشید پشت سر رهبر حرکت کند و آنگونه که می‌گفت بسیار نگران مقام معظم رهبری بود و همواره برای سلامتی ایشان دعا می‌کرد.

ارسالی صبح چهارشنبه/// شهدا؛ آیه‌ای هستند که در محراب شکوه و بزرگی تلاوت می‌شوند

کربلا و نجف، پیاده‌روی

در این یادواره ادبی شاعرانی چون علیرضا قزوه، ایرج قنبری، امیر عاملی، سیدحکیم بینش، علی مزمل‌لاهوری، مهدی باقرخان، سیدمهدی بنی‌هاشمی لنگرودی، نغمه مستشارنظامی، پروانه نجاتی، اعظم سعادتمند، زهرا پرویزی، صبا فیروزی، نگین نقیبی، نیره جهانشاهی و نجمه بنائیان بروجنی حضور داشتند.

در ادامه برخی از اشعار قرائت شده در این نشست را مرور می‌کنیم:

پسرم خوب استراحت کن

بعد از این روزهای پر کاری

به شهادت رسیده‌ای دیگر

گفته بودی که وقت کم داری

من به تو افتخار می‌کردم

در مسیری که پاسداری بود

در لباسی که سبز قامت تو

مثل شمشادها بهاری بود

روز و شب از خدا طلب کردی

که شهادت شود سرانجامت

مؤمن من محمدمرصاد

ای فدای قشنگی نامت

دل من تنگ می‌شود بی تو

تو که چون رود مهربان بودی

تو که با خُلق آسمانی خود

گویی از اهل آسمان بودی

قاب عکسی نشسته در چشمم

که پر از استواری و عشق است

اینکه آرام اشک می‌ریزم

قصه بی‌قراری و عشق است

کربلا و نجف، پیاده‌روی

خاطراتش نمی‌رود از یاد

پسرم دیگر استراحت کن

راه را من ادامه خواهم داد

سروده: پروانه نجاتی

 

شبی که رد شدی از مرز جستجوهایت

سوال تشنه‌تری بود در سبوهایت

دمی نگاه نکردی به قاب پشت سرت

مگر چه جاذبه‌ای داشت روبه‌روهایت

کسی شنیده که فوجی ستاره آمده‌اند

برای عرض خوش‌آمد به سمت و سوهایت

همیشه با شهدا حرف می‌زدی اما

بدون واژه، روان بود گفتگوهایت

تو خواستی بروی پیش از آنکه بنشیند

بهار عمر پدر! برف روی موهایت

مدافع وطن خود شدن... شهید شدن.‌..

چقدر زود رسیدی به آرزوهایت

سروده: اعظم سعادتمند

 

آیتِ عظمی وطن و فجرِ معلی وطن

طامه کبری وطن و، تنگه مرصاد وطن

قله کرکس وطن و، نسخه اطلس وطن و

خاک مقدس وطن و عشق خداداد وطن

دام و زراعت همه تو، روح طبیعت همه تو

فصل گلابی شده  و، تحفه عزت همه تو

آه در این مِه زدگان، کوه صلابت همه تو

از عرق سرد جببن، خانه آباد وطن

آب حیات است تو را، هشت قنات است تو را

تعزیه و نخل و عزا، عیدِ برات است تو را

کوه نطنز از همه سو، درس ثبات است تو را

در همه اخبار جهان، دانشِ بنیاد وطن

ای پدر از جنگ بگو، از نفس تنگ بگو

قصه سیمرغ در این، بزم خوش آهنگ بگو

از دل سی سرو شهید، خفته در این سنگ بگو

آه که جانباز شدی، تا شود آزاد وطن

ای پدر از شوق حرم، در همه جا در همه دم

نذر رضا (ع)می کنم و، می روم و می گذرم

خواسته‌ای نیست مرا، غیر شهادت به دلم

خواب حرام است به من، زخمی بیداد وطن

 کاوه بی باک منم، دشمن ضحاک منم

شور جهادی به سرم، آرش این خاک منم

مثل سیاوش همه جا، پیرُهن چاک منم

پای همه حادثه ها، در دل خرداد وطن

روح ولایت طلبی، عشق حقیقت طلبی

کرده رها از دل و جان، گوشه راحت طلبی

مرد نبرد و خطرم، مرد شهادت طلبی

وای که تنها بشود، در شب میعاد وطن

گفت ولایی نشدی، رنگ خدایی نشدی

تا غم جان است تو  را، کرب‌وبلایی نشدی

در قفس تن چه کنی؟ چون که هوایی نشدی

قافله سالار شده، پرچمِ در باد وطن

آمده در خانه زده، شعله به کاشانه زده

دشمن بی اصل و نسب، حقه خصمانه زده

 دخترک شهر مرا، آه غریبانه زده

غرق سکوت است جهان، یکسره فریاد وطن

راهی دیدار شدم، زخمی پیکار شدم

مثل بسیجی شدنم، عاشق این کار شدم

بال و پرم سوخت ولی، آه سبکبار شدم

گر برود یادِ همه، کِی رود از یاد وطن؟

از دل پَرپَرشدگان، از صف اکبرشدگان

پیکر من آمده چون، پیکر اصغرشدگان

ای پدرم نوحه بخوان، از غم بی‌سر شدگان

آه که سیراب شد از، لاله و شمشاد وطن

دیده کسی غبطه خورد؟ یک پدری بر پسرش

صدق و صفا روح ادب، خصلت قرص قمرش

رفته شبی... گمشده و...، بی خبریم از سفرش

باز محرم شده و، روضه اجساد وطن

سبز به تن کرده یلی، داغ پس از داغ ولی

مانده حسینیه ما، بر سر عهد ازلی

مثل عصایی که زده، تکیه بر آن دستِ علی

کوه منم کوه تویی، قصه فرهاد وطن

زائر من، شاعر من، خواهر من، مادر من

ای که در این قطعه شدی، یاور و همسنگر من

مشتِ گره کرده بخوان، با من و با رهبر من

شاد وطن، شاد وطن،  شاد وطن، شاد وطن

سروده: نجمه پورملکی

 

ره سپردی به قله‌های جهاد

تا شدی از حضیض تن آزاد

پدرت روی نیک فرزندش

نام نیکی به یادگار نهاد

نام نیکت محمد است؛ ولی

بر ستم‌پیشگان شدی مرصاد

زیستی چون شهید؛ در جانت

چشمه‌ زندگی به راه افتاد

های سرباز حضرت مولا-

از تبار اباذر و مقداد!

زنده‌ای و هنوز هم چون رعد

بر سر خصم می‌زنی فریاد

مرگ بر دودمان آلِ‌یهود

مرگ بر آن رژیم بی‌بنیاد

در زبان تمامِ یارانت

خامش و ساکت این شعار مباد

رحمت بیکران به آل علی(ع)

لعنت جاودان به آل زیاد

هان رسیده‌ست روزهای ظهور

طی شده روزگار استبداد

سروده: سیده‌کبری حسینی‌بلخی(افغانستان)

 

تو هم در قلب آیینه اقامت کرده‌ای مرصاد

جهانی را به نور خویش دعوت کرده‌ای مرصاد

به جای خالیت که خو نکرده چشم‌های ما

به آن دنیای رویایی تو عادت کرده‌ای مرصاد؟

اطاعت از ولی در اعتقادت بود و خوشحالی

جوانی را اگر خرج ولایت کرده‌ای مرصاد

لباس پاسداری را که پوشیدی، همه دیدند

برای پَر زدن غسل شهادت کرده‌‍ای مرصاد

مزارت بوی تربت می‌دهد، عطر حرم دارد

امامت را شب جمعه زیارت کرده‌ای مرصاد؟

دم رفتن حسابی خسته بودی، شک ندارم که

در آغوش شهادت، استراحت کرده‌ای مرصاد

سروده: فرزانه قربانی

 

دیگر نکشد دلش ز حسرت فریاد

دیگر نکَند غصه ز قلبش بنیاد

زان رو که دگر عطر شهادت نبوَد

گمگشته آغوش محمد مرصاد

سروده: سیدمسعود علوی‌تبار

 

خورده به هم قواعد و مضمون! تو کیستی؟

لیلا شده یه عشق تو مجنون! تو کیستی؟

«ای صید دست و پا زده در خون» تو کیستی؟

«باز این چه شورش است‌...» غزل محتشم نوشت

نام تو را مُدافع ناب حرم نوشت

افشانده عطر سیب تن تو گُلاب را

رو کرد نسل دیگری از انقلاب را

پُر کردی از گلوله آهت خشاب را

نبض زمین، دوباره به فریاد آمدی

خورشیدی، از قبیله مرصاد آمدی

ای اوج درد و این همه سرتاسر تو رخم

سرتا به پا تو زخمی و بال و پر تو زخم

سرباز بی سپر همه پیکر تو زخم

از تن رها و عاشق بی شیل‌و‌پیله‌ای

از قوم طامه؟ ماه کدامین قبیله‌ای؟

پوشیده‌ای چنین به تن خویش ارغوان

بنگر بغل گشوده برای تو آسمان

ای سوژه همیشگی شعر و داستان

شاعر سرود شور شکیبایی تو را

ابراز کرده قصه شیدایی تو را

شد قسمتت شراب شهادت در این سبیل

زیبا نشست روح تو بر بال جبرئیل

ای از شکوه تو مُتلاطم خلیج و نیل

زیباست لحظه لحظه در این عشق زیستن

هق هق زدن ز شوق شهادت گریستن

خونت چکید و لفظ امان را بنا گذاشت

بر روی زخم‌های دل ما دوا گذاشت

در قرعه و به  قسمت ما کربلا گذاشت

یکریز پر زدی و رسیدی به کوی دوست

افتاد تا نگاه زلالت به روی دوست

ای شُهرتت بسیجی و سرباز هیئتی

نوش تو باد شربت وصلت چه شربتی!

شوقت شهادت است چه شوق شهادتی

آه ای شهید، قصه وصلت شنیدنی‌ست

این شوق و این شهادت ناب تو دیدنی‌ست

شد شرحه شرحه سینه تو مملو از غمی

سربازِ در تلاطُمِ خطِ مُقدمی

آتشفشان خفته‌ای و داغ اعظمی

ظلمت کنار می‌رود و ماه می‌رسد

آسوده باش منتقم از راه می‌رسد

هردم، دم از صلابت دیرینه می‌زنیم

فالی دوباره بر تو و آیینه می‌زنیم

سنگ تو را دوباره بر این سینه می‌زنیم

لبریز شد دوباره ز عشقت وجودمان

آغاز گشته باز به نامت سرودمان

سروده: ناصر دوستی

 

خنده به لب با چشم‌هایی تر می‌آید

این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید

عکس تو را دارد بغل با نوحه‌خوانی

می‌گوید از میدان علی‌اکبر می‌آید

پر می‌کشد قلبش برای دیدن تو

گفتند دارد یک گل پرپر می‌آید

در زیر لب نجواکُنان با خویش گوید

دیدی چگونه انتظارت سر می‌آید؟

یک اربعین شد روی ماهت را ندیده

با یاد مرصادش به پشت در می‌آید

دیگر کمر خم کرده مادر از غم تو

اما چه محکم از پس غم بر می‌آید

سروده: نگین نقیبی

 

(۱)

حدیث از بی‌نهایت کن محمد

شهادت را روایت کن محمد

مرا با داغ دل بگذار و بگذر

محمد استراحت کن محمد

(۲)

قلم در خون شد و در اشک، نامه

سیه پوشیده از داغ تو طامه

برو با خستگی‌هایت که داری

محمد راه تو دارد ادامه

هر دو سروده: رسول شریفی

 

خوشا! زیبایی آیینه‌وارش

نشسته آسمانی در کنارش

نشان از غیرت مرصادی‌اش داشت

نشانی‌های خون بیقرارش    

سروده: شعبان کرم دخت

انتهای پیام
captcha