نیما یوشیج، شاعری که در تاریخ ادبیات فارسی به عنوان «پدر شعر نو» شناخته میشود، در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ در روستای یوش متولد شد. تولد او شاید نشانهای از تحولی بزرگ نبود، اما چند سال بعد، همان شاعر در کنار نوآوریهایی که در شعر فارسی بهوجود آورد، مسیر تازهای را برای ادبیات معاصر ایران گشود.
نیما تنها در یوش زندگی نمیکرد؛ او خانهای در تهران هم داشت، خانهای در محلهای به نام دزاشیب که روزگاری محفل شاعران و نویسندگان برجسته دوران بود. این خانه، بهویژه پس از پیشنهاد جلال آلاحمد و سیمین دانشور به نیما برای خرید زمین در آن منطقه، به مکانی برای تجمع اهل ادب و فرهنگ تبدیل شد. دزاشیب، با فضای آرام و خاص خود، در دل تهران، برای نیما و دیگر نویسندگان و شاعران، فضایی مناسب برای پرورش اندیشههای نو به حساب میآمد.
اما امروز، خانه نیما یوشیج که زمانی محل جلسات گوناگون ادبی بود، به خانه موزه تبدیل شده است. این تغییر به تازگی صورت گرفته، اما هنوز هم از در و دیوارهای آن خانه میتوان صدای روح شاعری که در آنجا زیسته را شنید.
حیاط خانه، نقطه قوت این مکان است. درختان بلند و گلدانهای رنگارنگ، حوضچهای کوچک در میان حیاط و نمای آجری دیوارها، همگی زیبایی خاصی به فضای بیرونی بخشیدهاند. با این حال، در مقایسه با خانههای دیگر مشاهیر، فضای داخلی خانه شاید کمی ساده به نظر برسد. اثاثیه زندگی در آنجا کمتر به چشم میخورد و بیشتر تابلوهایی از آثار شراگیم یوشیج، پسر نیما، دیوارها را تزئین کردهاند.
اما آنچه که این خانه را از دیگر خانهها متمایز میکند، نه وسایل و دکوراسیون آن، که تاریخِ نهفته در دیوارهای آن است. خانهای که روزی محل پرورش افکار نو و اشعار تحولآفرین بود. همینجا بود که نیما یوشیج بخشی از عمر خود را سپری کرد و اشعاری سرود که ساختار شعر فارسی را دگرگون کرد و روح تازهای به ادبیات ایران بخشید. اشعار نیما که از قالبهای کلاسیک فاصله گرفت و به شعر نو رسید، به همراه اندیشههایش، بخشی از تاریخ فرهنگی این مرز و بوم را رقم زدند.
نیما و ۱۱ سال زندگی در خانهای نیمهکاره
رضا باقری، مسئول خانهموزه نیما، به ما از تاریخچه و تحولات این مکان میگوید و به اهمیت آن در فرهنگ و هنر ایران اشاره میکند. او درباره چگونگی خرید این خانه توسط نیما میگوید: «خانهموزه نیما یوشیج در سال ۱۳۲۷ به پیشنهاد جلال آلاحمد و سیمین دانشور خریداری شد؛ اما به دلیل مشکلات مالی نیما، فقط بخش کوچکی از آن ساخته و نیما در همان قسمت از خانه سکونت کرد».
نیما در این خانه نیمهساخته، ۱۱ سال از عمرش را گذراند؛ همان سالهایی که در آنها مهمترین و تأثیرگذارترین شعرهایش را خلق کرد. باقری ادامه میدهد: «پس از مرگ نیما و همسرش، شراگیم یوشیج، فرزند نیما، خانه را به دلیل مشکلات مالی به قیمت ۹۵ هزار تومان به یک سرهنگ بازنشسته فروخت. این خانه بعدها در سال ۱۳۸۰ به ثبت ملی رسید، اما پس از شکایت وراث به دلیل اینکه خانه به نام همسر نیما بود از فهرست آثار ملی خارج شد».
با این حال، داستان این خانه همچنان ادامه داشت. در سال ۱۳۹۸، شهرداری تهران خانه نیما را خریداری و آن را به موزه نیما یوشیج تبدیل کرد. باقری در این باره میگوید: «ترمیم خانه دو سال طول کشید و از آن زمان تاکنون، ما از دوستداران نیما و علاقهمندان به شعر و فرهنگ ایرانی در این خانه پذیرایی میکنیم».
نیما یوشیج، که در سال ۱۳۳۸ درگذشت، سالها در این خانه زندگی کرده بود و به همین دلیل، خانه او با وجود کمبود وسایل شخصی پس از درگذشتش، همچنان حس و حال حضور او را در خود دارد. جالب است بدانید که این خانه با سبک معماری شمالی طراحی شده است. باقری توضیح میدهد: هر اتاق این خانه یک درب رو به حیاط دارد. همانطور که در خانههای شمالی ایوان بزرگی وجود دارد، این خانه نیز از این قاعده پیروی کرده است.

نیما، معمار خانه خود بود
به گفته مسئول خانهموزه، نیما خود طراح این خانه بوده و بر مراحل ساخت آن نظارت کرده است. حتی چوبهای در و پنجرهها را با دشواریهای آن زمان از یوش به تهران آورد. باقری ادامه میدهد: «در مرمت خانه سعی کردهایم که تمام جزئیات خانه همانطور که بوده باقی بماند. بنابراین هیچ تغییری در ساختار آن ندادهایم و دربها و پنجرهها همانهایی هستند که نیما خودش نصب کرده بود. در حال حاضر هم داریم سعی میکنیم که بخشی از وسایل او را از یوش به تهران بیاوریم اما این فرایند کمی زمانبر است.» از طرفی، درختان کهنسال موجود در حیاط خانه نیز همانهایی هستند که نیما با دستان خود کاشته است.
باقری از طرحی جدید برای حفظ بافت تاریخی و فرهنگی اطراف خانه نیما صحبت میکند: «شهرداری تهران مانع توسعه ساختوساز در اطراف خانه نیماست تا فضای سبز و بافت تاریخی این منطقه حفظ شود. در گذشته، اطراف خانه نیما تا خانه سیمین یک فضای باغی بوده است و به همین دلیل، شهرداری طرحی به نام گذر فرهنگی ارائه کرده است. این طرح شامل پیادهراهی است که از خانه سیمین و جلال آلاحمد تا خانه نیما امتداد دارد. فاز اول این طرح تکمیل شده و در حال حاضر، منتظر انتخاب مشاور و ادامه پروژه هستیم».
باقری در ادامه میگوید: «هر از گاهی، در این خانه جمعی از پژوهشگران و علاقهمندان به شعر نیما گرد هم میآیند. این افراد که بیشتر از نیماپژوهها و محققان حوزه ادبیات هستند، در فضایی پر از یاد و خاطرههای نیما، به گفتوگو و تبادل نظر در مورد اشعار او میپردازند. آنها درباره تحولات نوآورانهای که نیما در شعر فارسی ایجاد کرد و همچنین یافتههای جدید خود در زمینههای مختلف ادبیات و اندیشههای نیما بحث میکنند. این نشستها فرصتی است برای به اشتراک گذاشتن دیدگاههای مختلف و تحلیلهای تازه و به نوعی ادامهدهنده روح نیما و میراث او در دنیای امروز است.»
خانه نیما، بهعنوان یک موزه، گنجینهای از شعر و اندیشه این شاعر بزرگ را در خود جای داده و در دل یک پروژه فرهنگی جدید در حال تبدیل شدن به نقطهای مهم برای دوستداران فرهنگ و تاریخ معاصر ایران است.

نیما؛ پلی میان سنت و نوگرایی در شعر فارسی
در روز تولد نیما یوشیج، فرصتی دست داد تا با محمد عظیمی، یکی از برجستهترین نیما پژوهان، گفتوگو کنیم. عظیمی که سالهاست در حوزه شعر و اندیشههای نیما فعالیت میکند، نویسنده دو کتاب «نقل امیر و گوهر» و «روجا» است که به اشعار طبری نیما یوشیج پرداخته است. او همچنین مقالات متعددی در این زمینه نوشته که از مهمترین آنها میتوان به «شاملو، برجستهترین وارث نیما» اشاره کرد. علاوه بر این، عظیمی همایشهای زیادی در ارتباط با نیما برگزار کرده است. در این گفتوگو، به بررسی این سوال پرداختهایم که چرا نیما یوشیج لقب «پدر شعر نو فارسی» را دریافت کرده است و چه ویژگیهایی در آثار او باعث این عنوان شده است.
عظیمی با اشاره به آثار و دیدگاههای نیما، توضیح میدهد که نیما یوشیج با توجه به سنتهای شعری و ادبی گذشته ایران، توانست نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعهای که پس از دوره مشروطه به دنبال تغییرات گستردهای بود را در قالب شعر نو پیادهسازی کند.
این نیماپژوه اشاره میکند که پیش از نیما، نشانههایی از تغییرات در شعر فارسی وجود داشت که در آثار برخی شاعران مانند علیرفعت لاهوتی و شاعران تبریز قابل مشاهده بود. این شاعران به نوعی تحت تأثیر نشریات و اندیشههای آزادیخواهانه فعالیت میکردند، اما این تغییرات هنوز جنبه تئوریک نداشتند و بیشتر جنبه تجربی و عملی به خود گرفته بودند: «آثاری که از شاعران آن دوران میبینیم، بیشتر بهصورت آزمایشی و در سطح فردی نوشته شدهاند و هنوز در سطح تئوریک و علمی برای تغییر ساختار شعر فارسی نمینشینند.» به همین علت هم نیما یوشیج اولین کسی بود که این دگرگونیها را بهطور تئوریک و نظاممند مطرح کرد: «نیما توانست تغییراتی که در شعر فارسی آغاز شده بود را بهصورت یک نظریه منسجم تبیین کند و آن را بهطور علمی و عملی اجرا کند».
او در ادامه به سالهای آغازین شاعری نیما اشاره میکند و میگوید که او حدود 20 سال از عمر خود را صرف ممارست در شعر کرد: «نیما در این دوران به شدت درگیر آزمون و خطا در شعر بود. او در این مدت، اشعار کلاسیک بسیاری سرود که در آنها همچنان ساختارهای سنتی شعر فارسی را رعایت میکرد. در این سالها، نیما هم به شعر سرودن پرداخته و هم در تلاش بود تا یک زبان نوین شعری برای بیان تفکرات و احساسات خود بیابد.»
یکی از اشعار مهم نیما که بهطور خاص به این دوران اشاره دارد، شعر «ققنوس» است. عظیمی در اینباره میگوید: «شعر «ققنوس» برای نیما نقطه عطفی بود. او پس از سالها تجربه و آزمون در عرصه شعر، توانست در این شعر نوآوریهایی در فرم و ساختار شعر فارسی به کار ببرد که بعدها به عنوان یک مدل معتبر برای شعر نو فارسی شناخته شد.» نیما در این شعر به مسئله نوآوری در فرم و ساختار شعر پرداخته و عمق فلسفی و انسانی شعر را نیز به نمایش گذاشته است. در واقع شعر ققنوس، نشانگر بلوغ شعری نیما و شکلگیری نظریه شعر نو در آثار او بود.

اندیشههای نیما زیر سایه جنگ و انقلاب
این نیماپژوه همچنین به تحولات اجتماعی و سیاسی دوران زندگی نیما اشاره میکند و میگوید که نیما در دوران حیات خود با رویدادهای بزرگی روبهرو بود که تاثیر زیادی بر دیدگاههای اجتماعی و سیاسی او گذاشت: «نیما در دوران جنگ جهانی اول و دوم و همچنین در زمان وقوع انقلاب اکتبر در روسیه و تحولات سیاسی ایران، زندگی میکرد و همه اینها بر اندیشههای او تأثیرگذار بودند.» بهویژه تحولات سیاسی داخلی ایران و حضور احزاب سیاسی مختلف، از جمله حزب عدالت ایران، که بعدها به حزب توده تبدیل شد، نقشی مهم در شکلگیری شخصیت اجتماعی و سیاسی نیما ایفا کردند: «نیما در این دوران شاهد حضور احزاب مختلف در ایران بود و این مسئله باعث شد که او به دغدغههای اجتماعی و سیاسی حساس شود.»
عظیمی ادامه میدهد که نیما حتی در ارتباط با نهضت جنگل در گیلان نیز تأثیرات عمیقی پذیرفت: «برادر نیما، لادُن، که در دوران تحصیل با او در مدارس مختلف بوده، بهطور فعال در نهضت جنگل شرکت کرد. هرچند نیما خود درگیر فعالیتهای نظامی نبود، اما از طریق برادرش و فضای فکری آن دوران، با دغدغههای اجتماعی و سیاسی نهضت جنگل آشنا شد.» این تأثیرات به وضوح در شعرهای نیما مشاهده میشود. این نیماپژوه معتقد است که شعر نیما، همواره بازتابی از تحولات اجتماعی و سیاسی دوران خود بود. شعر او هم بیانگر احساسات شخصیاش و هم بیانگر تفکر و آگاهی اجتماعی و فلسفی او نسبت به مسائل زمانهاش بود.
این دیدگاههای اجتماعی و سیاسی در شعر نیما بهویژه در آثار پس از دهه ۱۳۲۰ بهوضوح نمایان است. عظیمی توضیح میدهد: «نیما با بهرهگیری از تجربیات زیسته خود از طبیعت زادگاهش گرفته تا حوادث سیاسی و اجتماعی ایران و تحولات جهانی توانست شعر را از سطح توصیف صرف به سطح تفکر و آگاهی اجتماعی ارتقا دهد. شعرهای نیما صرفاً نقطه آغاز شعر نو فارسی نبود و بهعنوان یک بیان فلسفی و انسانی از وضعیت جامعه معاصر خود عمل میکردند».
نیما شعر را از مدح به نقد رساند
عظیمی، اشاره میگوید که نیما در اصل شعر را نه بهعنوان یک ساختار از پیش تعیینشده که بهعنوان یک «امر آمدنی» میدید. به عبارتی، نیما در برابر ساختارهای تحمیلشده شعر کلاسیک ایستاد و بر این باور بود که شعر باید بهطور طبیعی از درون شاعر «بیاید»، نه بهصورت مصنوعی و بهواسطه قوانین و قواعد دستوپاگیر ساخته شود.
این دیدگاه، به تغییر بنیادی اشاره دارد که نیما در مواجهه با شعر کلاسیک فارسی ایجاد کرد. عظیمی ادامه میدهد: «در شعر کلاسیک، ما همیشه با نوعی ممارست و کار موزاییکی روبهرو هستیم. شاعر در این فرم، از قوانین خاصی چون قافیه و ردیف پیروی میکند و این شرایط او را در چارچوبهای محدود قرار میدهد. اما نیما این دستوپا زدن در قافیه و ردیفها را کنار گذاشت و اجازه داد شعر آزادانه بروز پیدا کند».
این تغییرات، بهویژه در سطح ساختاری، یکی از اصلیترین دلایلی است که باعث میشود تحولات شعر نیما «انقلابی» نامیده شود. نیما با گسستن از قالبهای سنتی و ایجاد فرمهای جدید، راه را برای ظهور «شعر نو» هموار کرد: «نیما در فرم شعر تغییرات عمدهای ایجاد کرد و جهانبینی خود را در این ساختارهای نوین پیاده کرد. این تغییرات پیش از هر چیز در نگاه او به جهان و هستیشناسیاش نهفته است».
عظیمی به این نکته هم اشاره میکند که نیما برخلاف شاعران پیشین که در فضای شعر بهعنوان ابزاری برای مدح و ستایش پادشاهان و بزرگان استفاده میکردند شعر را به ابزاری برای بیان واقعیتهای اجتماعی و فردی تبدیل کرد: «نیما به شعر این اجازه را داد که از سطح فردی فراتر رود و به مسائل اجتماعی و فلسفی جامعه بپردازد. او شعر را به فضایی برای طرح مسائل و نقدهای اجتماعی تبدیل کرد».

«افسانه» نیما؛ شعری که دیالوگ را به درون خود آورد
این نیماپژوه درباره اثر مهم نیما یعنی افسانه صحبت میکند که بهعنوان یکی از نمونههای برجسته تحولات شعر نو شناخته میشود. این شعر، بهویژه در قالب دیالوگ و شیوه نوین گفتوگوهای درونی، تحولی چشمگیر در شعر فارسی ایجاد کرد. عظیمی به نقل از نیما میگوید: «نیما در مقدمهای که بر مجموعه افسانه نوشته، ساختار شعرش را چنین توصیف کرده است: ساختار شعر من، یک ساختمان نمایشی است.» این عبارت نشاندهنده تحول دیگری در نگاه نیما به شعر است؛ جایی که نیما از شعر بهعنوان یک فضای تکگویی و فردی فاصله میگیرد و آن را به یک عرصه دیالوگی و جمعی تبدیل میکند.
این تحولی که نیما در افسانه بهوجود آورد، بهویژه در قالب گفتوگوهایی که در خود شعر تنیده شده است، شگفتانگیز است: «در شعر کلاسیک فارسی، نمونههایی از گفتوگو وجود دارد، مثل ابیاتی که با «گفتم، گفتا» آغاز میشوند. اما در افسانه، این گفتوگو نه فقط یک آرایه زبانی است که جزئی از ساختار نمایشی شعر است.» در اینجا، نیما از مونولوگهای کلاسیک فاصله میگیرد و فضای دیالوگی و چندصدایی را وارد شعر میکند.
عظیمی ادامه میدهد: «در شعر کلاسیک، گفته میشود: «گفتم غمِ تو دارم، گفتا غمت سرآید.» این گفتوگو تنها یک تبادل ساده است. اما در افسانه، گفتوگو بخشی از هویت و ساختار شعر است. این گفتوگو، دیگر یک تعامل زبانی نیست و در خود شعر تنیده شده و ماهیتی کاملا جدید پیدا میکند».
این تغییرات در شیوه بیان و درک از شعر، به گفته عظیمی، هم در شعر نیما و هم در تمام روند شعر نو فارسی تأثیرگذار بود: «نیما با استفاده از دیالوگ و تبدیل شعر از یک قالب تکگویی به یک فضا برای تبادل افکار، نشان داد که شعر میتواند پلی باشد برای رسیدن به درک متقابل و گفتمانهای اجتماعی. او شعر را از دایره فردی بیرون آورد و آن را به ابزاری برای گفتوگو و تعاملات انسانی تبدیل کرد».
نیما، شاعری بزرگ ناشناخته
اگر بخواهیم آثار نیما یوشیج را از منظر نوآوری و تأثیرگذاری بررسی کنیم، بیشک باید بگوییم که تعداد قابلتوجهی از شعرهای او این ویژگی را دارند. برخی از این آثار به دلیل ارتباط مستقیم و قوی با جامعه و همچنین بهواسطه اجرای هنرمندان بزرگتر شناختهشدهتر شدهاند. برای نمونه، استاد محمدرضا شجریان با اجرای قطعاتی چون «هست شب» توانست بسیاری از این شعرها را به زبان مردم بیاورد و به این ترتیب، آنها در دل مخاطبان جایگاه ویژهای پیدا کردند.
با این حال، عظیمی اعتقاد دارد که نیما همچنان یک «شاعر بزرگِ ناشناخته» است: «ابزارهای فکری و نوآوریهایی که نیما در شعر، داستان، نمایشنامه و حتی مسائل اجتماعی بهکار برده، هنوز بهطور کامل درک نشده است.» او ادامه میدهد که این ناشناخته ماندن بهویژه در ابعاد اجتماعی و فکری نیما بهوضوح محسوس است و از آنجایی که آثار نیما بهصورت جامع و عمیق تحلیل نشدهاند، ابعاد دیگری از تفکرش که میتواند به درک بهتر شعر و جهانبینیاش کمک کند، هنوز به طور کامل کشف نشده است.
اگرچه شعرهایی مانند افسانه و دیگر آثار نیما از شهرت بیشتری برخوردارند و بیانگر جوهره اصلی تفکر نیما هستند اما این آثار بیشتر مربوط به دوره پایانی زندگی او هستند: «اینها در حقیقت شعرهایی هستند که به دوره تکاملی نیما تعلق دارند.» عظیمی باور دارد که نیما با وجود تأثیرات عمیقی که بر شعر معاصر گذاشت، نسبتاً زود از دنیا رفت: «نیما شاید میتوانست سالهای بیشتری زندگی کند، همانطور که دوستش شهریار سالهای زیادی زیست، اما او به نوعی جوانمرگِ شعر ایران بود.»
به گفته این نیماپژوه برخی از اشعار نیما، بهویژه آنهایی که مربوط به حضرت علی(ع) هستند، جنبههای دینی و عرفانی دارند، اما نیما بهطور کلی شاعرِ دینی یا عرفانی نبوده است: «نیما بیشتر به مسائل اجتماعی و فلسفی توجه داشت، هر چند در برخی اشعار و حتی در یادداشتهای شخصیاش، اشارههایی به مفاهیم دینی و عرفانی داریم.» برای مثال، عظیمی نمونهای از شعر نیما درباره حضرت علی(ع) را نقل میکند:
«گفتی ثنای شاه ولایت نکردهام
بیرون ز هر ستایش و حد و ثنا علی است
چونش ثنا کنم که ثنا کرده خداست
هر چند چون غلات نگویم: خدا علی است.»
این شعر نشان میدهد که نیما در دورانهایی از زندگیاش به مسائل دینی توجه کرده است، اما این توجه بیشتر در چارچوب مفاهیم اجتماعی و انسانیاش میگنجید تا در قالب یک گرایش دینی یا عرفانی عمیق.

شاملو ادامهدهنده راه نیما
در پاسخ به سوالی درباره تأثیر نیما بر شاعران معاصر، عظیمی توضیح میدهد که نیما تأثیرات عمیقی بر نسلهای بعدی شاعران گذاشت، اما برجستهترین ادامهدهنده راه او احمد شاملو بود. «شاملو از نظر فکری و فلسفی تحت تأثیر نیما قرار گرفت و در سبک و تکنیکهای شعری نیز گامهایی فراتر از نیما برداشت. او با آثارش توانست شعر نو را به نقطه جدیدی برساند.» احمد شاملو در آثار خود به طور مستقیم از اندیشههای نیما بهرهبرداری کرد و حتی در بعضی موارد، آنها را بسط داد.
او ادامه میدهد: «فریدون مشیری و دیگر شاعران نیز با نیما در ارتباط بودند و از آثار او بهرهبرداری کردند، اما شاملو بیش از همه توانست تأثیر نیما را در شعر خود پیاده کند و آن را به شکل جدیدی ارائه دهد.»
اگر بخواهیم از منظر نوآوری و گسترش افقهای فکری به آثار نیما یوشیج نگاه کنیم، باید بگوییم که نیما به شعر محدود نبوده و تفکر و سبک او به دیگر عرصههای ادبیات نیز نفوذ کرد. نیما در داستاننویسی، رمان، سفرنامه، نقد ادبی و حتی نمایشنامهنویسی هم حضور پررنگی داشت؛ اما همانطور که عظیمی اشاره میکند، این بخشهای دیگر از آثار نیما هنوز در جامعهی ادبی ما بهطور کامل شناخته نشدهاند: «ادبیات معاصر در دانشگاهها بهطور جدی مورد توجه قرار نگرفته است و جایگاه شایستهی خود را در نظام آموزشی نیافته است. در مقطع کارشناسی رشته ادبیات فارسی تنها دو واحد به ادبیات معاصر اختصاص دارد که این خود نشاندهنده سطحینگری به آثار این دوره است».
این نیماپژوه اعتقاد دارد که نیما یک متفکر و نظریهپرداز بود که در عرصه شعر و در سایر گونههای ادبی نیز گامهای بلندی برداشته است. او در سال ۱۳۱۷ در بابل، زمانی که هنوز تئاتر و نمایشنامهنویسی مدرن در ایران رواج پیدا نکرده بود، حتی شخصا گریم بازیگران نمایشنامهای که خود نوشته بود را انجام داد. این مسئله بهخوبی نشاندهنده علاقه نیما به تئاتر و نوع نگاه نمایشیاش به هنر است: «نیما به فضای دیالوگ و نمایشنامهنویسی توجه ویژهای داشت و پیش از آنکه این نوع بیان هنری در ایران رواج یابد، در آثارش به آن پرداخته بود».

نسل امروز سادهانگار است
اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که کدام بخش از شعر نیما امروز برای نسل جوان جذابتر است، باید از چند جنبه به این موضوع نگاه کنیم. اولین نکتهای که عظیمی به آن اشاره میکند، نگاه خاص نیما به طبیعت است: «نیما طبیعت را نه فقط بهعنوان پسزمینهای برای شعر که بهعنوان عنصری زنده و پرمعنا میدید.» او که در شمال ایران زندگی میکرد، طبیعت را گاه به نمادی از وضعیت اجتماعی و انسان تبدیل میکرد. برای نیما، طبیعت صرفاً عنصری ظاهری نبود و ابزاری برای بیان وضعیت روحی و اجتماعی انسانها بود.
دومین جنبه مهم در آثار نیما، نگاه اجتماعی و انتقادی او به جامعه است: «نیما با دقت و حساسیت، مسائلی را که در جامعه زمانهاش میگذشت، در شعر مطرح میکرد و از طریق شعر به نقد اجتماعی میپرداخت.» یکی از نمونههای بارز این نگاه، عنصر «شب» در شعر نیماست. «شب» در شعر نیما نه فقط شب طبیعی و واقعی که نماد ستم، خفقان و ظلم اجتماعی است. در شعرهای او، شب بهعنوان تصویری از ظلم و اختناق در جامعه نقش ایفا میکند.
به همین دلیل، شعر نیما برای نسل جوان امروز جذاب است، چرا که او در دنیای طبیعی و در دنیای اجتماعی و انسانی نیز جستجو میکند: «شعر نیما برای جوانان امروز هم شعری طبیعی و عاطفی است و هم شعری اجتماعی و آئینهای از وضعیت اجتماعی و سیاسی زمانه است.»
درباره وضعیت شعر امروز و نسبت آن با نسل جوانان نمیتوان حکم قطعی صادر کرد اما عظیمی معتقد است: «نسل امروز سادهگیر، سادهانگار و صادقپسند شده است و متأسفانه آنچنان که شایسته است با ادبیات کلاسیک ایران آشنا نیست.» به همین دلیل، شعرهایی که اکنون از شاعران جوان منتشر میشود، در بسیاری موارد از شِعریت فاصله گرفته و بیشتر به نثر نزدیک است؛ نثری که اغلب چندان شاعرانه هم نیست: «با نسلی روبهرو هستیم که سادهگو و سادهنگر است و از پشتوانهی عمیق سنت ادبی کلاسیک بهرهمند نشده است.»

نام علی اسفندیاری خطای تاریخی است
در نهایت عظیمی این نیماپژوه نکتهای مهم و کمتر گفته شده را درباره نام نیما مطرح میکند. بسیاری از منابع، از نیما با نام «علی اسفندیاری» یاد میکنند، اما به گفته او، این نام جعلی و نادرست است: «براساس اسناد و مدارکی که طی بیش از 35 سال فعالیت در حوزه نیماشناسی بررسی کردهام، هیچ سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد نیما حتی یک یادداشت، نامه یا امضایی با نام «علی اسفندیاری» ثبت کرده باشد».
به گفته او، تمام این عنوان «علی اسفندیاری» که بعدها رایج شد، ناشی از خطای تاریخی است. او توضیح میدهد که نیما در زمان تولدش، پدربزرگش میرزا علیخان نایبالایاله، یکی از حاکمان مازندران، نقش مهمی در خانواده داشت و براساس سنت آن زمان، بزرگان خانواده معمولاً نام خود یا نام نیاکانشان را بر فرزندان تازه متولد شده میگذاشتند تا آن نام در خاندان حفظ شود. احتمالاً ریشه نام «علی» در همین رسم خانوادگی بوده است، اما هیچ نوشته یا اثر رسمی از خودِ نیما حاکی از استفاده از این نام نیست. او همیشه با همان نام هنری و فرهنگی «نیما یوشیج» شناخته و امضا شده است.
انتهای پیام