کد خبر: 1396463
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۲

ملت ایران وجود خود را در راه هویتش فدا کرده است

خبرنگاران افتخاری/ مجید دهبان: مقام معظم رهبری، ملت ایران را هویتی می‌دانند که همواره وجود خود را در راه رسیدن به آرمان بزرگ به میدان آورده است و آنچه دشمنان بنیانی این ملت همیشه دنبال می‌کرده‏‌اند، این بوده است که از این ملت سلب هویت کنند.

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)،  مقام معظم رهبری می‌فرمایند: وقتی یک ملتی احساس شخصیت نکرد، احساس هویت نکرد، راحت‌‏تر زیر بار می‌رود؛ گذشته او را انکار می‌کنند، امکانات او را انکار می‌کنند، قدرت‌های درونی و ذاتی او را انکار می‌کنند؛ برای اینکه بتوانند به راحتی آن ملت را، آن کشور را در مشت بگیرند. این کاری بود که در دوران استحاله‏ فرهنگی، یعنی دوران منحوس پهلوی، در این کشور با شدت ادامه پیدا کرد و روز به روز در آن سال‌ها تقویت شد.

اگر به فکر این باشید که مخاطب جبهه مقابل را تصرف کنید، ممکن است همین فکر، شما را وسوسه کند که به تقلید کار جبهه مقابل بپردازید. بعضی از عناصر جبهه خودی که مثلاً داستان می‌نویسند یا فیلم می‌سازند، با این خیال که مخاطبان جبهه مقابل را جذب کنند، به مسائلی می‌پردازند که نویسنده یا فیلم‌ساز جبهه مقابل به آنها پرداخته است.

حفظ هویت انقلابی و ارزشی

توقعی که من از جهاد دارم این است که جهاد این هویت انقلابی و ارزشی خودش را دو دستی حفظ کند این است که می‌تواند شما را کارآمد بکند و الا مثل یک اداره می‌شوید.

آنچه انقلاب اسلامی به مردم ما داد فرهنگ جهادی بود. فرهنگ جهادی در همه صحنه‌ها و عرصه‌ها به کار می‌آید و در زمینه کارهای زیربنایی کشاورزی و دامداری و امثال این‌ها هم از اول انقلاب روح و فرهنگ جهادی وارد میدان شد.

ما این روحیه را باید حفظ کنیم. این روحیه با کارعلمی و نظم تشکیلاتی هیچ منافاتی ندارد بلکه اتفاقا کار علمی را هم همین روحیه جهادی بهتر می‌کند. آن جایی که حرکت و روح جهادی وجود دارد انسان در ایمان آرمان و خدمت به دیگران حل می‌شود و خود را فراموش می‌کند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد. کشاورزی و دامداری ما با این روحیه رونق واقعی خود را پیدا خواهد کرد.

فرهنگ جهادی و آرمان‌گرایی

بعضی‌ها اشتباه می‌کنند که در مقابل آرمان‌گرایی، واقع‌بینی را مطرح می‌کنند. در نظر این‌ها واقع‌بینی نقطه مقابل آرمان‌گرایی است. این خطای بزرگی است؛ چون آزمان‌گرایی خودش واقعیت‌ها را در جامعه می‌سازد. یک مجموعه با آرمان و دارای هدف‌های بلند می‌تواند واقعیت‌ها را طبق آرمان خود شکل دهد و به وجود بیاورد.

دنیا این طور پیش رفته است. آرمان‌ها را کنار بگذاریم به بهانه واقع‌بینی، این کمال غفلت است. آرمان‌گرایی به وجود آورنده واقعیت‌های شیرین و مطلوب است. وقتی یک انسان، یک مجموعه و یک ملت با مسئولان و دست‌اندکارانش پای آرمان‌ها ایستادند، حاضر نشدند کوتاه بیایند و برایش کار کردند، چه اتفاقی می‌افتد؟ واقعیت‌ها به سمت آرمان‌ها تغییر می‌کند. این خودش بزرگ‌ترین واقعیت و قانون زندگی است. چرا بعضی این را فراموش می‌کنند؟

حل شدن در خدمت

بله، معنویت دنیای انسان را هم آبادتر می‌کند؛ منتها دنیای سالم. آن جایی که فرهنگ جهادی نیست و فرهنگ مادی حاکم است، هر انسانی به تنهایی خودش محور همه حوادث عالم است؛ سود را برای خود می‌خواهد و ضرر را از خود دفع می‌کند، اصل برای او این است؛ لذا تعارض‌ها و بی‌اخلاقی‌ها و بی‌صداقتی‌ها و دشمنی‌ها پیش می‌آید. آن جایی که حرکت و روح جهادی وجود دارد انسان در ایمان، آرمان و خدمت به دیگران حل می‌شود و خود را فراموش می‌کند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد. کشاورزی و دامداری با این روحیه رونق واقعی خود را پیدا خواهد کرد.

خود انقلاب دستگاه‌هایی را به وجود آورد که در ذاتشان حرکت، جوشش انقلابی و سریع و جهادی وجود داشت. یکی از دستگاه‌ها جهاد سازندگی بود، یکی از دستگاه‌ها سپاه بود، یکی از دستگاه‌ها بسیج بود. همان حالتِ حرکت، پیشرفت و جهش که در خود انقلاب وجود داشت در این‌ها هم وجود داشت و ما اثرش را در بیرون دیدیم.

در دفاع هشت ساله، بسیج و تحرک مردم را دیدید. در میدان کار و سازندگی و پیشرفت، روحیه جهادی را دیدید، که البته مخصوص جهاد سازندگی هم نماند. این روحیه در بسیاری از دستگاه‌ها رسوخ کرد.

بنده در سال‌های قبل از انقلاب حوادثی مثل زلزله و سیل را از نزدیک دیده بودم. خود من رفتم امدادگری و خدمت‌گذاری کردم. این روحیه حرکت عمومی، این دلسوزی، این ورود در صحنه کار و ابتکار، این کمک‌رسانی انبوه، مخصوص ملتی است که دل او از حرکت جهادی گرم است و جوشش جهادی در دل او وجود دارد؛ این همان روحیه بسیج دوران دفاع مقدس است؛ این همان روحیه سنگرسازان بی‌سنگر جهاد سازندگی است که غسل شهادت می‌کردند و روی بولدوزر می‌نشستند تا خاکریز بزنند. ما این روحیه را باید حفظ بکنیم.

ستون اصلی فرهنگ جهادی

من به شما عرض کنم ما پیشرفت‌های علمی و پژوهشی بسیار زیادی در بخش‌های مختلف داشته‌ایم که ستون اصلی این بخش‌ها را همین جوان‌های انقلابی و بچه‌های مؤمن تشکیل داده‌اند. آن‌ها بودند که وارد میدان شدند و بر اساس همین روحیه بسیاری از گردنه‌ها و عقبه‌های تحقیقات و کار مهم علمی را پیش بردند.

میدان‏‌ها و چالش‏‌های اساسی زندگی چیست؟ فقط آن وقتی است که به کشوری حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهای خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکی از موارد به میدان آمدن است.

آن وقتی هم که هویت ملی و سیاسی یک ملت مورد مناقشه قرار می‏‌گیرد، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهای ریشه‏‌دار یک ملت اهانت می‌‏شود و آن را تحقیر می‏‌کنند، جای به میدان آمدن است.

آن وقتی هم که نسل برگزیده‏ یک ملت احساس می‏‌کنند از غافله‏ دانش عقب مانده‏‌اند و باید علاجی بکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که احساس شود پایه‏‌های یک زندگی مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جای به میدان آمدن است.

آن وقتی هم که جبهه‌های فکری و فرهنگی دنیا برای تسخیر ملت‌ها با ابزارهای فوق مدرن می‏‌آیند تا ملتی را از سابقه و فرهنگ و ریشه‏ خود جدا کنند و براحتی آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جای به میدان آمدن است.

آدم‌های گیج و غافل و سرگرم نیازهای حقیر اصلاً این نیازها را احساس نمی‏‌کنند. آن روزی هم که مرزهای ما به ‏وسیله‏ هزاران چکمه‏‌پوش نظامی تهدید می‏‌شد، در کشور ما کسانی بودند که اگر به آنها گفته می‏‌شد خاک و وطن و ملت و حیثیت و غیرت ما را دارند لگدکوب می‏‌کنند، تو هم بیا کاری بکن، می‏‌گفت برو بابا، دلت خوش است! حواس‏ش به این نیاز نبود و حس نمی‏‌کرد که چنین نیازی وجود دارد. پس اول، احساس نیاز است.

بعد از احساس نیاز، آمادگی است. همه آماده نیستند از راحتی و حضور پای بخاری گرم در زمستان یا کولر خنک در تابستان صرف‏‌نظر کنند؛ همه حاضر نیستند برای خودشان دشمن بتراشند؛ همه حاضر نیستند در یک راه دشوار عرق بریزند و سنگلاخ‏‌ها را بنوردند؛ انسانی با همت و با اراده می‏‌خواهد. پس عزم و اراده‏ کار کردن و گذشت از راحتی و آسایش هم یک شرط است.

شرط دیگر این است که در مقابل این حرکت و کار، از کسی مزد نخواهد. مزد، مربوط به جایی است که کسی از بیرون به ما انگیزه می‏‌دهد، این کار را بکن، این پول را بگیر، وقتی ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگیزه می‏‌گیریم، از چه کسی می‏‌خواهیم مزد بگیریم؟ مزد دادن، تحقیر ماست؛ تحقیر انسانی است که از درون دارد می‏‌جوشد.

یک نفر می‏‌آید فکر و شبهه و پیشنهاد فکری‏ را در میان می‏‌گذارد؛ اگر بخواهیم درست انتخاب کنیم، باید بتوانیم آن را بشناسیم، بفهمیم، تجزیه و تحلیل کنیم و نقاط و بخش‏‌های غلط آن را کنار بزنیم؛ و اگر بخش درستی دارد، آن را بگیریم و با بخش‌های درستِ خودمان در هم بیامیزیم و مخلوق خودمان را ارائه دهیم.

اگر هم عنصر درستی ندارد، همه‏‌اش را توی زباله‌‏دانی بریزیم. این هم از میدان‌های چالش‌‏برانگیز ماست. پس در این چالش‌‏ها، چالش دانایی و علمی هست؛ چالش تولید فکر هست؛ چالش سازندگی و خدمت‌‏رسانی به مردم هست؛ چالش دفاع سیاسی هست؛ چالش تهاجم سیاسی هست؛ چالش دفاع نظامی هست. در این صحنه‌‏های متنوع چه کسی می‌‏تواند وارد شود؟ اگر کسی وارد این صحنه‏‌ها شد، پس فرزانه و کارآمد و توانا و پیشرفته است.

بسیجی عدالت‏‌طلب است. عدالت‌‏طلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالت‏‌طلبی بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد. عدالت‏‌طلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد و بگوید تو عدالت‏‌طلب نیستی؛ نه، این، ساز و کار دارد.

باید جامعه به نقطه‏‌ا‌ی برسد که سیاست‏‌های عدالت‏‌طلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاست‏‌های عدالت‏‌طلبانه فرصت عملیاتی شدن و اجرایی شدن پیدا کند؛ والّا خیلی سیاست‏‌های عدالت‌‏طلبانه هم مطرح می‌‏شود؛ اما سازوکار، آدم‌ها، مهره‌‏ها، قلم‌ ‏به ‏‌دست‌‏ها و امضاءکننده‌‏ها یا علاقه ندارند، یا اعتقاد ندارند، یا همت ندارند، یا حال و حوصله ندارند، یا از همان قبیلِ «برو بابا دلت خوشه» است؛ لذا کارها متوقف و لنگ می‏‌ماند؛ بنابراین آن‏جاها را باید اصلاح کرد.

شما که بسیجی هستید، جوان هستید، دل‌های شما پاک است، نورانی است، با صفای باطنِ خودتان می‌توانید این روحیه را، این حالت را در خودتان تقویت کنید. بسیجی باصفاست، نورانی است.عزیزان من! بسیجی شدید، مبارک است؛ اما بسیجی بمانید. ایستادگی در راه، مهم است. بسیجی ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم، مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم.

گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است!

گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! حقّاً که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقّت، خوب درک می‌کنند. گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکل‌تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است. امام حسن(ع) این مشکل را انتخاب کرد.

یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی، که مصداق‌های بارزش، بیشتر در تاریخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده می‌شود، فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، می‌تواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست.

چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلّحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر می‌شود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق می‌شود.

البته جهاد، با عنوان‌های دیگر و در میدان‌های دیگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش این‌که، در مقابل دشمن صورت گیرد.

از درس‌های عاشورا مه‌متر، عبرت‌های عاشوراست. این را من قبلاً گفته‌ام. کار به جایی برسد که جلو چشم مردم، حرم پیغمبر را به کوچه و بازار بیاورند و به آنها تهمت خارجی بزنند! خارجی معنایش این نیست که این‌ها از کشورِ خارج آمده‌اند.

آن زمان، اصطلاح خارجی، به معنای امروز به کار نمی‌رفت. خارجی یعنی جزء خوارج، یعنی خروج‌کننده. در اسلام، فرهنگی است مبتنی به این‌ که، اگر کسی علیه امام عادل خروج و قیام کند، مورد لعن خدا و رسول و مؤمنین و نیروهای مؤمنین قرار می‌گیرد. پس، خارجی یعنی کسی که علیه امامِ عادل خروج می‌کند. لذا، همه‌ مردم مسلمان، آن روز از خارجی‌ها، یعنی خروج‌کننده‌ها، بدشان می‌آمد.

این‏که امام یک وقت فرمودند «این وصیتنامه‏‌ها را بخوانید» به همین‏‌خاطر است. من چون خودم وصیتنامه‏‌ها را می‏‌خواندم و الان هم هر وقت به دستم بیاید، می‏‌خوانم، فهمیده‏‌ام که امام چرا این نکته را فرمودند.

زیرا در این وصیتنامه‏‌ها، گاهی مطالبی وجود دارد که یک دنیا عرفان حقیقی و ناب است. یعنی حتّی عرفای برخوردار از علوم دینی و علوم ظاهری، که طبعاً امکان عروج و رشدشان بیشتر است و قهراً پاکیزه‏‌ترند، نه یک عارف سالکی که معرفتی از لحاظ علوم دینی ندارد، آنچه را که بعد از مثلاً چهل، پنجاه سال مجاهدت، در سن هفتاد سالگی، هشتاد سالگی احساس و درک و مشاهده می‏‌کنند، یک جوان به برکت فداکاری مخلصانه، در مدت چند ماه به دست می‌‏آورد. چیز عجیبی است! ببینید چطور نعمت الهی، بی‏‌دریغ به سمت دل‌های با اخلاص روانه می‏‌شود!

فرهنگ و اعتماد به نفس ملی و اعتزاز ملی

یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست». این، افتخار است. یا در جای دیگر می‌‏گوید: «من مسلمانم». اعتزاز به ایرانی بودن ما، به این نیاز داریم. البته این با ملی‏‌گرایی ناقص؛ همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد می‏‌کردیم نباید اشتباه شود. این، ناسیونالیسم مثبت است. این، ملی‏‌گرایی، به معنای خوب قضیه است. ما به این احتیاج داریم.

اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحا، به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می‏‌کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما به جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود.

عدالت‌طلبی، ساده‌زیستی مسئولان، کار و تلاش مخلصانه، طلب و پویایی علمی بی‌وقفه، ایستادگی قاطع در مقابل طمع‌ورزی و سلطه بیگانگان و دفاع شجاعانه از حقوق ملی شاخص‌های هویت اسلامی هستند.

من نمی‌گویم آقایان حتماً کت و شلوار را بکنند و همان لباس‌های پیشنهادی را بپوشند، اما بگذارید ما لباسی داشته باشیم که بگوئیم ایرانی است در موزه‌ها آن را نگه داریم و مال زمان هخامنشیان و ساسانیان و سلجوقیان هم نباشد، باب امروز باشد.

captcha