شهید مسلم رسولی یکی از شهدای غواص و خطشکنی است که پس از 29 سال دوری از وطن، اردیبهشت امسال از مرز شلمچه وارد کشور شد و اخیراً از روی لباس ورزشی مزین به «حزبالله فریدونکنار» و پلاک، تشخیص هویت شد.
این شهید بزرگوار متولد 12 مرداد 1346 بود و امروز اگر در جمع ما بود خانوادهاش چهل و هشتمین سالگرد تولدش را جشن میگرفتند.
تقدیر الهی برایش سرنوشتی زیبا رقم زده و پیکر این شهید بزرگوار قرار است 24 مرداد با حضور پرشور همشهریان وی تشییع و تدفین شود.
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) با عباس رسولی، برادر این شهید که خود از رزمندگان دفاع مقدس بوده، گفتوگویی ترتیب داده است که متن آن را در زیر میخوانید:
عباس رسولی میگوید: مسلم آخرین فرزند خانواده بود و امروز سالگرد تولد وی است. مسلم بسیار بااستعداد و باهوش بود و در کسب علم و نیز ورزش فوتبال افتخار شهر به شمار میرفت.
برادر شهید رسولی میافزاید: آخرین باری که مسلم برای شرکت در امتحانات نهایی سال آخر دبیرستان از جبهه به خانه برگشت، در مدت دو ماه درسهای یک سال را خواند و با نمره عالی دیپلم گرفت.
وی تصریح میکند: مسلم به مسائل دینی اعتقاد بسیار داشت و ما با صدای نماز وی صبحها بیدار میشدیم. در وجود مسلم عشق به دین و وطن غوغا میکرد.
رسولی میگوید: من در دوران دفاع مقدس رزمنده بودم و دائم با مسلم درگیری لفظی داشتم که باید پیش مادرمان بماند، ولی وی به دنبال من به جبهه میآمد تا اینکه به فیض شهادت رسید.
رسولی با بیان اینکه مهربانی بیش از اندازه از ویژگیهای اخلاقی مسلم بود، توضیح میدهد: وی پس از شهادت نیز بارها به کمک ما آمده است. یادم میآید سال 72 پسرم که همنام این شهید است از من دوچرخه میخواست. به دوچرخهفروشی رفتم و دیدم قیمت دوچرخه دو برابر حقوق ماهانهام است. دلم شکست و در راه دوچرخهفروشی تا خانه گریه میکردم. به برادر شهیدم گفتم میشود تو نامت مسلم باشد و من نتوانم کوچکترین نیاز مسلم را برآورده کنم؟ فردای آن روز رئیس اداره مرا خواست و گفت: پسرم یک دوچرخه داشت و در دوچرخهفروشی مانده، مشتری برای آن سراغ نداری؟ گفتم خودم اگر قیمتش مناسب باشد خریدارم. قبول کرد و از من خواست به دوچرخهفروشی بروم و دوچرخه را بردارم. دوچرخهفروش از دو سال پیش دوچرخه را در انبار گذاشته بود و فراموش کرده بود بفروشد. پنچریاش را گرفت و رایگان به من داد. رئیس اداره هم هر چه اصرار کردم قبول نکرد بهایی پرداخت کنم.
وی با اشاره به اینکه شهید مسلم رسولی در دیماه 1365 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید، میگوید: زمان شهادت برادر در جبهه بودم که یکی از دوستانم به من گفت مادرت مریض است به فریدونکنار برگرد. فهمیدم چیزی را پنهان میکند و برادرم شهید شده. به خانه برگشتم و دیدم همه سیاهپوش هستند. تا سه روز بیهوش بودم و بعد برای پیدا کردن جنازه وی به اهواز رفتم و ناکام برگشتم تا اینکه پس از 29 سال دوباره برادرم برگشت.
عباس رسولی با تاکید بر اینکه به برادرش غبطه میخورد، زمزمه میکند: «دلا یاران عاشق زود رفتند/ از این وادی همه خشنود رفتند/ من و تو مثل یک مرداب ماندیم/ خوشا آنان که مثل رود رفتند».