مشاهده‌ای بالاتر از تخیل + فیلم
کد خبر: 3964967
تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۱
چشمه حکمت / 5

مشاهده‌ای بالاتر از تخیل + فیلم

استاد عبدالجیار کاکایی در پنجمین برنامه «چشمه حکمت» به غزلی از مولانا درباره مواجهه انسان با خداوند و مشاهده بالاتر از تخیل مولانا در دیوان شمس پرداخته است.

مشاهده‌ای بالاتر از تخیل + فیلمبه گزارش ایکنا؛ ماه رمضان از دیرباز در شعر و ادب فارسی جلوه ویژه‌ای داشته و بسیاری از شاعران در این زمینه سروده‌اند. یکی از این شعرا مولاناست. استاد عبدالجبار کاکایی در برنامه «چشمه حکمت» که به مناسبت ماه مبارک رمضان در ایکنا تهیه شده است، ضمن خواندن بخشی از کتاب ارجمند دیوان شمس به تحلیل و بررسی ماهوی آن پرداخته است. در ادامه پنجمین قسمت از این برنامه از نگاهتان می‌گذرد.
 
کتاب دیوان کبیر، موسوم به دیوان شمس است که به نام شمس تبریزی؛ مراد مولوی شهرت یافته و مانند مثنوی شامل تقریرات مولاناست. تنها کتابی که مولانا به قلم خود نگاشته، شاید مکاتیب یا مجموعه نامه‌هایش باشد که به تصحیح توفیق سبحانی منتشر شده است و مجالس سبعه یا مثنوی و دیوان کبیر مولانا در مجموع حاصل تقریرات مولاناست. یکی از تفاوت‌هایی که دیوان شمس با سایر کتاب‌های مولانا دارد، این است که محصول تخیل و خیال‌ورزی‌های متعارف شاعرانه مولانا نیست، بخشی از آن زمینه انتقال مواریث فکری مولاناست و بخشی هم نتیجه شهود مولاناست. مشاهده چیزی بالاتر از تخیل است.  
 
وقتی دیوان حافظ یا دیوان سعدی را می‌خوانید، با شاعری مواجه می‌شوید که از تکنولوژی تفکر و از فرمول خیال‌پردازی استفاده کرده است. اما وقتی با دیوان شمس مواجه می‌شوید با شاعری روبرو هستید که از مشاهداتش بهره برده است، نه اینکه با تخیل اجسام را به هم متصل کند. او دیده؛ «بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید/ در این عشق چو مردید همه روح‌پذیرید» و هر غزل با لحن خاصی شروع می‌شود.
 
اما از بین غزلیات مولانا یکی از آثار دلنشینش که مواجهه انسان با خدا را توصیف می‌کند این غزل است.
 
 
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذر‌ها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب از اول  چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کشد آنگاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند؟
 
من تصور نمی‌کنم شاعری با استفاده از ابزار تخیل بتواند چنین احساسی را در قالب کلمات بریزد. احساس مواجهه انسان با خداوند و رؤیت او از طریق مشاهده.
انتهای پیام
captcha