به گزارش ایکنا؛ استاد عبدالجبار کاکایی، در بیستمین برنامه «چشمه حکمت» که به مناسبت ماه مبارک رمضان در خبرگزاری ایکنا تهیه شده، به ذکر حال عارفان و سالکان الی الله در قصه بازرگان و طوطی از کتاب ارزشمند مثنوی پرداخته است.
یکی از حکایتهای زیبای کتاب مثنوی داستان طوطی و بازرگان است. جدا از کلیت این قصه که جای نقل آن در این فرصت اندک نیست، فرازهایی از این قصه بیان حال سالکان فیسبیلالله و چنان دردانگیز و شوقآور است که زمان خواندنش اثرات عاطفی خودش را بر خواننده میگذارد، از جمله زمانی که طوطی در این قصه بیان و شرح احوال خود را به بازرگان شرح میدهد که در حقیقت بیان انسانهای دورافتاده از قرب و جوار خداوند است. حال عارفان همین است که از زبان طوطی گفته میشود که:
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
یک صبوحی در میان مرغزار
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود
ای حریفان بت موزون خود
من قدحها میخورم پر خون خود
یک قدح مینوش کن بر یاد من
گر نمیخواهی که بدهی داد من
یا بیاد این فتاده خاکبیز
چونک خوردی جرعهای بر خاک ریز
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو
وعدههای آن لب، چون قند کو
*اشاره به لحظه «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» دارد. لحظهای که لبان مبارک حق بر لبان انسان قرار گرفت و روح در او دمید.
گر فراق بنده از بد بندگیست
چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ
باطربتر از سماع و بانگ چنگ
*اگر دقت کنید مولانا در بیت بعد بلافاصله از حرف تندی که گفته، پشیمان میشود. پرسش خیامی که مطرح میکند «چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست». احساس میکنی جایگاه این سؤال خرد است و به زودی پشیمان میشود.
ای جفای تو ز دولت خوبتر
و انتقام تو ز جان محبوبتر
نار تو اینست نورت، چون بود
ماتم این تا خود که سورت، چون بود
*میگویند بایزید به ایوان خانهاش میآمد و آسمان پرستاره را که میدید، میگفت: خدایا زندان تو اینقدر زیباست، بهشتت چگونه است؟
از حلاوتها که دارد جور تو
وز لطافت کس نیابد غور تو
انتهای پیام