کد خبر: 3984130
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۱
محمدکاظم شاکر در همایش جریان‌شناسی تدبر قرآن و ظرفیت‌های اجتماعی آن:

قرآن در درجه نخست یک متن ادبی است/ تدبر پیکربندی دوباره است

محمدکاظم شاکر معتقد است که قرآن یک اَبَر روایت است که روایت‌های متفاوتی را در درون خود دارد. باید این جنبه‌های ادبی و بحث‌های زبان‌شناسی وارد بحث‌های قرآن پژوهی شود و قرآن را به مثابه یک متن ادبی و اَبَر روایت ببینیم.

به گزارش ایکنا، همایش ملی «جریان‌شناسی تدبر قرآن کریم و ظرفیت‌های اجتماعی آن در ایران معاصر»، امروز، 23 تیر به همت انجمن مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

یکی از سخنرانان این همایش محمدکاظم شاکر، استاد دانشگاه علامه طباطبایی است که متن سخنان او با موضوع «تدبر و تفسیر؛ دوگانه‌‌ای در جست‌وجوی یگانه» را می‌خوانید؛

کلام را با آیه: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ» آغاز می‌کنم. عنوان سخن بنده «تدبر و تفسیر، دوگانه‌ای در جست‌وجوی یگانه» است. مراد از یگانه، معناست؛ یعنی تدبر و تفسیر هر دو در جست‌وجوی معنا هستند. منظور از تفسیر در عنوان بنده نیز کشف معناست و مراد از تدبر، ساخت معنا. بنابراین خواستم بگویم که عنوان، چنین معنایی دارد و در صدد اصطلاح‌سازی نیستم و همچنین در صدد تقلید از گذشتگان هم نیستم که بگویم این اصطلاح تفسیر را مفسرین گفته‌اند و در پی این هم نیستم که بگویم مراد من از تدبر، معنایی است که در قرآن اراده شده است. خواستم بگویم در این بحث از دو چیز بحث می‌کنم؛ از کشف معنا و ساخت معنا؛ یعنی منظور ما از تفسیر، برداشتن پرده از مقصود است و تدبر یعنی نقش تعیین‌کننده در معنابخشی به آیات قرآن.

دو زاویه نگاه به قرآن

حال می‌خواهم بگویم این دو زاویه نگاه به قرآن چطور حاصل می‌شود. در برخی از تفاسیر متون مقدس خواندم که دو نوع نگاه می‌توان به متن مقدس داشت؛ یک نگاه به قرآن یا هر متن مقدسی، حتی هر متن ادبی، این است که آن را به مثابه پنجره تلقی کند و یک نگاه دیگر به قرآن این است که آن را به مثابه یک آینه تلقی کند. منظور من از کلمه تفسیر همان نگرش به مثابه پنجره و مراد من از تدبر همان نگرش به مثابه آینه است.

پنجره‌ای نگاه کردن به قرآن یا متنی مانند حافظ یا غزلیات شمس یا هر متن دیگر به این صورت است که می‌توانید تصور کنید پنجره شما، رو به باغ یا بیابانی است و در حقیقت، شما پشت آن را می‌بینید؛ یعنی پنجره کشف‌القنا(پرده برداری) کرده است و اگر به جای آن پنجره دیوار بود، چیزی را نمی‌دیدیم و پنچره موجب شده، پشت آن را ببینیم. ما می‌بینیم و می‌گوییم که مثلا پشت آن، باغ سیبی است و ... . یکی دیگر می‌گوید تو خوب گزارش نکردی و باید می‌گفتی درخت سیبش از چه نوع سیبی است. یک نفر دیگر می‌آید و می‌گوید که شما پرنده‌هایی که روی این درخت نشسته بودند را گزارش نکردی. بنابراین مفسرینی که این طور قرآن را تفسیر کرده‌اند متفاوت هستند؛ یعنی یکی عینک دارد و دیگری ندارد. بنابراین برخی می‌توانند ریزه‌کاری‌ها را نیز ببینند، اما برخی دیگر نمی‌بینند. یا برخی به خاطر اینکه اساسا حواسشان به جزئیات نیست، خیلی از این‌ها را نمی‌بینند. اینها تفسیر به منزله پنجره است و می‌خواهم بگویم چیزی که در طول تاریخ تفسیر انجام شده، این بوده که مفسرین کلاسیک در صدد کشف‌القنا بودند و سنت‌گرایان ما همین را تبلیغ می‌کنند که قرار است پرده از مقصود خدا برداشته شود.

اما می‌خواهم بگویم معنا فقط این نیست. بلکه خواننده متن، مخصوصا وقتی متن ادبی باشد، در آفرینش معنا نقش دارد و این می‌شود همان ساخت معنا و در این صورت است که متن مقدس به مثابه آینه‌ای رو‌به‌روی شخص قرار می‌گیرد و آن شخص می‌تواند خود را در آن آینه بیابد و اصلاح کند که برتری متون ادبی بر متون غیر ادبی همین است. می‌خواهم بگویم که قرآن یک متن ادبی است و باید این کتاب را این‌طور دید و فقط نباید آن را به مثابه پنچره دید، بلکه باید به مثابه آینه دید.

قرآن متن ادبی است، حال باید ببینیم خصوصیت متن ادبی چیست. متن ادبی، بیشتر گزاره‌های غیراخباری دارد و شاید نظر من طوری باشد که به خیلی از سنت‌گرایان بربخورد اما من با متفکرینی مانند مجتهدشبستری همراه هستم که زبان اصلی قرآن را اخباری نمی‌دانند، بلکه معتقدند زبان استعاری است و این زبان را باید به مثابه آینه دید؛ گرچه می‌توان به مثابه پنجره هم دید.

یک مثالی را مطرح می‌کنم تا نشان دهم زبان قرآن اخباری صرف نیست و هر کسی قرآن را مجموعه‌ای از زبان اخباری بداند، قرآن را فروکاهیده است؛ مثلاً تصور کنید که وزیر بهداشت یک پزشک را مأمور می‌کند تا از یک بیمارستان بازدید کند و آن پزشک هم می‌رود و یک هفته مستقر می‌شود و یک گزارش 100 صفحه‌ای می‌نویسد که زبانش اخباری است و اصلا در اینجا تدبر معنا ندارد. من می‌خواستم بدانم و اطلاعات را پیدا کردم، اما قرآن یک متن ادبی است و علاوه بر اینکه آن را از پنجره می‌بینیم، باید آن را از آینه نیز ببینیم و در قرآن هم فرمود: «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ»؛ یعنی آیات بینات در دل‌های کسانی است که اهل علم هستند.

نظر امین خولی در مورد قرآن

اما در مورد اینکه قرآن یک متن ادبی است و باید آن را این طور دید، باید بگویم که مرحوم امین‌ الخولی در مدخل تاویل دایره المعارف الاسلامیه یک جمله گفته اما بازش نکرده است و می‌خواهم منظور ایشان را تبیین کنم که شاید جرأت نکرد این را باز کند. جمله امین‌ الخولی این است که قرآن در درجه نخست یک متن ادبی است و نه فقهی، کلامی، فلسفی یا علمی. سپس می‌گوید در ذیل و ضمن آن، فقه، فلسفه و ... نیز دارد، اما ژانر قرآن ادبی است. پس باید آن را به مثابه یک متن ادبی دید و بقیه چیزها را در ذیل آن دید و نه اینکه آنقدر فقه را در آن بزرگ کنیم که اصل را نیز بپوشاند.

برخی‌ها شیپور را از سر گشادش می‌زنند و می‌گویند باید ببینیم در داستان یأجوج و مأجوج هم می‌شود چند حکم فقهی استنباط کرد یا خیر که درست برعکس نظر بنده است. قرآن در درجه نخست یک متن ادبی است و در ذیل آن، گزاره‌های دیگر قرار دارد اما وقتی قرآن را دست فقیه دادند و گفتمان فقهی بر الهیات ما حاکم شد و همه چیز دست فقها افتاد و مدام واجب و حرام کردند و حتی گفتند فلانی نمی‌تواند فکر کند و این فکر کردن حرام است و آن طور فکر کردن حلال، کار به نحو درستی پیش نمی‌رود.

قرآن یک اَبَر روایت است که روایت‌های متفاوتی را در درون خود دارد. باید این جنبه‌های ادبی و بحث‌های زبان‌شناسی وارد بحث‌های قرآن پژوهی شود و امیدوارم این اتفاق بیفتد و قرآن را به مثابه یک متن ادبی و اَبَر روایت ببینیم. حتی در نگاه سنتی نیز یک چهارم قرآن داستان است، اما یک چهارمش فقه نیست. یک پنجم این قرآن دیالوگ است. مهم‌ترین عنصر داستان، دیالوگ است و این در نگاه سنتی است اما در نگاه ما که‌ می‌گوییم قرآن یک متن ادبی است، تمام مباحث مربوط به قیامت و ... همه روایت هستند و باید دید با حساب این نوع نگاه، بیش از نصف قرآن به شکل روایت هم وجود دارد.

پس اگر بگوییم همه قرآن یک اَبَر روایت است، سخن گزافی نگفته‌ایم و از امام صادق(ع) نیز روایت شده که قرآن همه مَثَل است، برای کسانی که بفهمند. علامه طباطبایی نیز می‌گوید بیانات قرآن نسبت به بطونی که دارد جنبه مَثَل به خود می‌گیرد.

تدبر در قرآن، پیکربندی دوباره است و داستان و روایت برای همین است؛ یعنی وقتی می‌بینید که می‌گوید: «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»، باید این را درون خود ببینیم و بفهمیم که گوساله‌هایی که در وجود ما جا خوش کرده‌اند چه کسانی و چه چیزهایی هستند و مخاطب باید داستان را دنبال کند و اگر متون ادبی ماندگار شد و اگر سعدی و ... ماندگار شدند، به دلیل پیکربندی دوباره است که خواننده، این غزل‌ها را درون خود می‌ریزد و خودش را می‌بیند و اصلاح می‌کند. اگر این طور به قرآن نگاه کنیم، می‌توانیم به تدبر دست یابیم.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha