به گزارش خبرنگار ایکنا، کتاب «جای پای ابراهیم» سفرنامه حج محمد ناصری یکی از نویسندگان ادبیات داستانی به ویژه ادبیات انقلاب است. این اثر به همت انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
این کتاب، سفرنامه توصیفی ـ تحلیلی نگارنده از سفر مکه مکرمه و مدینه منوره است که در آن به شرایط سفر، آداب حج، اماکن زیارتی و حالات و عواطف زائران پرداخته است و برای هر موضوع، عنوان خاصی را انتخاب کرده است. این نویسنده در تبیین اندیشههای خود از «سفرنامه ناصر خسرو»، ترجمه دعای شروع «طواف از مقابل حجرالاسود»، «تفسیر نمونه»، ترجمه کتاب «مصباح المنیر»، اشعار سهراب سپهری و... استفاده و اقتباس کرده است.
اقتباس از آثار ادبی
«جای پای ابراهیم» که صرفاً یک سفرنامه خام نیست و نویسنده سعی کرده مسائل آموزشی حج را نیز تا حدودی بازگو کند. در سال ۷۴ به عنوان کتاب شایسته سال انتخاب شده است.
محمد ناصری، متولد سال ۱۳۴۵، فوق لیسانس امور فرهنگی و از اعضای شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه(ع) و دبیر جایزه شهید حبیب غنیپور بوده است. ناصری در کارنامه ادبی خود تألیف آثاری، چون «فریاد» مجموعه داستان برای نوجوانان، «یک قطره یک دریا»، «بهترین پرهیزکاران»، «علامه جعفری»، «دریا به دریا» زندگینامه داستانی مولانا، «به نام پدر» و ... را دارد.
بخشی از «جای پای ابراهیم»
در بخشی از کتاب «جای پای ابراهیم» آمده است: پس از مسافت زیادی، به سمبلهای شیطان رسیدیم. سه ستون سنگی که در آن روز، مردم با اولی و دومی کاری نداشتند و اصلیترین ستون را آماج گلولههای خود کرده بودند. من نیز گلولههای خود را در دستهایم فشرده و به جلو رفتم. خیلی جلو رفتم. چند قدم با آن ستون بیشتر فاصله نداشتم که احساس کردم سنگی بر سرم خورد. به سرعت در حالی که در عین درد، نمیتوانستم جلوی خندهام را بگیرم، به عقب آمدم و به خودم گفتم: اشتباه گرفتهاند! اما تو هم بیخود کردهای تا چند قدمی شیطان جلو رفتهای. برای مبارزه با شیطان لازم نیست تا چند قدمی آن رفت. باید قدرت مبارزه را زیاد کرد. بیست و یک سنگ اضافه برای همین است.
محل ضربههای سنگ باد کرده بود. پس از مدتی، محل مناسبی یافتم و نشانهگیری من هم شروع شد. یکی از جالبترین چیزهایی که به نظرم آمد، این بود که در میان صدها گلوله سنگی که در یک لحظه به سوی سمبل شیطان پرتاب میشود، هر کس گلوله خود را در میان آن همه گلوله تشخیص میدهد و بعد از اینکه از میان گلولهها هفتمین گلولهاش به نشانه میخورد، احساس شادی عجیبی دل آدم را پر میکند؛ احساس غلبه بر شیطان!
انتهای پیام