روز جهانی مبارزه با کار کودکان بهانهای است تا جامعه جهانی را نسبت به خطراتی آگاه کند که کار کودکان میتواند بر روح و جسم آنها باقی بگذارد. پدیده کار کودک از بعد زمانی، پدیدهای تاریخی و از حیث گستره پدیدهای جهانی است و مختص جوامع در حال توسعه نیز نیست بلکه همه جوامع با سطوحی از آن دست و پنجه نرم میکنند. از حیث نظری پدیده کار کودکان پدیدهای اجتماعی، چندوجهی، چند سببی و با ماهیتی پیچیده است.
امروزه کودکان کار در کشورمان تبدیل به یک مشکل حل نشدنی شدند که برخورد سلبی با آنان عملاً بیفایده است و از طرفی برخی مدعی هستند که این کودکان بهصورت تیمی و با برنامهریزی عدهای از افراد سودجو به کار گماشته شدند. از سوی دیگر بررسیها نشان میدهد که بخشی از این کودکان مهاجر بوده و به ایران آمدهاند.
نباید فراموش کرد که مهمترین اقدام برای مقابله با کار کودک این است که ماشین تولیدکننده کار کودک مانند فقر، خشونت، آسیبهای خانواده، مهاجرت، شهرنشینی و بحرانهای اقتصادی متوقف شود. نباید کودکان کار را تنها یک تهدید براى جامعه تلقی کرد بلکه باید این کودکان را به عنوان انسانهایی که داراى حقوق مسلم شهروندی تضییع شده هستند و حق شهروندی آنها مورد تعرض قرار گرفته است به آنها نگریست.
در همین راستا فرزانه طهماسبی، متخصص روانشناسی تربیتی، روانشناس بالینی و آسیبشناس اجتماعی در گفتوگو با ایکنا، از ویژگى خاصى که پدیده کار کودک در ایران را از سایر کشورها جدا میکند، سخن به میان آورد و اظهار کرد: بیش از پنجاه درصد کودکان کار در ایران از کشورهاى افغانستان، عراق، پاکستان، بنگلادش و سایر کشورها هستند. هر چند توجه به حقوق کودکان ملیت نمیشناسد و یک تعهد در جامعه بشرى است، اما حضور کودکان کار از حدود پانزده کشور جهان در ایران بر پیچیدگى و در نتیجه ضرورت اتخاذ راههای متنوع براى مقابله با این پدیده میافزاید.
تضاد طبقاتی کودکان کار با همسالان خود
طهماسبی در ادامه افزود: باید به این نکته توجه داشته باشیم که کودکان زیر ۱۸ سالی که وادار به انجام مشاغلی میشوند که از توان آنها خارج است، کودک کار هستند. این کودکان علاوه بر فشار کار در خیابان و قرار گرفتن در معرض خطرهای جدی و جبرانناپذیر آن، بعضاً در محیط خانواده نیز تحت خشونت هستند. مجموعه این تجربیات باعث میشود آنها کودکی را از یاد ببرند و بیاعتماد و ناامید باشند.
این متخصص روانشناسی تربیتی با بیان اینکه کودکان کار بیشتر از سایر گروههای اجتماعی و همسالان خود تضاد طبقاتی را تجربه میکنند، تصریح کرد: اختلاف و تضاد طبقاتی در فرآیند آموزش و پرورش، تفاوت فاحش در پایگاه اجتماعی، رفاه و دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی توسط این گروه از کودکان بیشتر تجربه میشود و نمره نارضایتی و ناخشنودی بالاتر و امید کمتری به آینده دارند.
وی ادامه داد: کودکان کار خود و خانوادههایشان را با سایر مردم در معرض مقایسه قرار میدهند و به دلیل فشارهای اجتماعی فقر، گرسنگی، بیماری و دیگر ناکامیهای روان شناختی و اجتماعی نسبت به جامعه دچار خصومت و خشم میشوند و شخصیتی ضد اجتماعی و ناسازگار با جامعه پیدا میکنند. خیابان و چهارراهها برای کودکان فضا و روابطی را شکل میدهد که میتواند آبستن رفتارهای بزهکارانه، مصرف دخانیات، مواد مخدر و روانگردان باشد، علاوه بر این احتمال وقوع جرم، جنایت و مشکلات ارتباطی در سنین بالاتر وجود دارد.
متأسفانه اغلب کودکان کار به سبب مشکل در خانواده به خیابان کشیده میشوند، چراکه اغلب آنان یا خانواده خود را از دست دادهاند یا خانوادهشان در زندان هستند و برخی نیز پدرانشان دچار اعتیاد هستند یا نتوانستهاند برای خود شغل پیدا کنند. در همین راستا طهماسبی معتقد است که میتوان با مشاوره دادن بخشی از روحیه آسیب دیده این کودکان را ترمیم کرد و عنوان میکند: اما تا زمانی که این خانوادهها برای تهیه مایحتاج خود نیازمند هستند، مشاوران نمیتوانند نقش پررنگ و مؤثری را در زندگی این کودکان ایفا کنند.
این آسیبشناس اجتماعی در ادامه به ضرورت توجه به بیماریهای روانشناختی و رفتاری کودکان کار اشاره کرد و گفت: یک از اختلالات رفتاری که در کودکان زیر ۱۸ سال رخ میدهد اختلال سلوک یا «Conduct Disorder» است که باعث میشود کودک در مدرسه دست به خشونت بزند و نظم مدرسه یا حتی خانه را برهم زند که در نتیجه وجدان اخلاقی در این دسته از کودکان به شکل مناسبی شکل نخواهد گرفت. یافتهها حاکی از آن است که اختلال سلوک در کودکان کار به میزان بیشتری وجود دارد.
وی افزود: اختلال نافرمانی مقابلهای یا «O.D.D» که زمینهساز اختلال سلوک و رفتار ضد اجتماعی است نیز به میزان بیشتری در کودکان کار وجود داد. کودک یا نوجوانی که به این اختلال مبتلا هستند اغلب خشمگین و تحریکپذیر میشوند و برای هر چیزی جر و بحث راه میاندازد. دو اختلال سلوک و نافرمانی مقابلهای میتواند باعث شود کودک بحران بلوغ را به خوبی طی نکند و اصطلاحاً بلوغ منجر به آسیب شود که این آسیب در پدیده فرار کودکان و خیابانی شدن آنان مؤثر است.
مراحل رشد روانی - اجتماعی کودکان
طهماسبی با بیان اینکه کودکان کار خیابانی معمولاً دارای سنین ۷ تا ۱۸ سال هستند، افزود: در این سنین دو مرحله رشد روانی - اجتماعی مهم از نظر تئوری روانشناسی اتفاق میافتد. مرحله کارایی در برابر احساس حقارت و مرحله هویت در برابر سردرگمی هویت. مرحله رشد کارایی در برابر احساس حقارت معمولاً کودکان دبستانی را در خود جا میدهد. در این سن کودک باید مهارتهای اجتماعی را به خوبی فرا گیرد، یادگیری در مدارس و خانواده به گونهای باشد که کودک احساس کارآمدی کند و خود را فردی مفید در اجتماع و خانواده بداند.
به گفته این متخصص روانشناسی تربیتی اگر حس کارایی کودک به خوبی شکل نگیرد که معمولاً در کودکان کار و خیابان به خوبی شکل نمیگیرد، قطب مخالف خود یعنی احساس حقارت را تقویت میکند و این احساس حقارت برای کودکان بسیار آسیبزا است که خشم نهفته، بزهکاری و فعالیتهای مجرمانه شدید از نتایج شکلگیری احساس حقارت در کودکی است.
طهماسبی افزود: مرحله هویت در برابر سردرگمی هویت معمولاً مخصوص سن نوجوانی است. در این سن، فرد نه کاملاً کودک است و نه کاملاً در نقش بزرگسال قرار دارد، به همین دلیل به دنبال یافتن هویت خود است. فرد در این مرحله به تحصیل، ورزش، تجربه مکاتب ایدئولوژیک مختلف میپردازد تا هویت خود را بیابد، در نتیجه این مرحله نوجوانان انتزاعیتر فکر میکنند، تخیلات آنها قویتر میشود، ایده آل فکر میکنند و… اگر در این سن، جامعه و خانواده فرصتی برای هویتیابی صحیح کودکان فراهم نکنند، امکان این مسئله وجود دارد که کودک هویت خود را در هویتهای آسیبساز مانند هویتهای خشونتآمیز و… پیدا کند.
این متخصص روانشناسی تربیتی با بیان این مطلب که مرحله هویتیابی اگر صحیح انجام نشود، ممکن است تبدیل به بیهویتی و یا ایجاد هویتهای ناقص شود که اساساً مشکلساز خواهد بود، اظهار کرد: در این رابطه از آنجا که کودکان کار و خیابان در بافتی سالم و محیطی غنی برای هویتیابی قرار ندارند معمولاً دچار سردرگمی هویت شده و در معرض آسیبهای این مرحله قرار میگیرند. در خصوص مسائل زیستی و جسمانی مؤثر بر رشد نیز کودکان کار و خیابان به دلیل عدم وجود تغذیه صحیح و بهداشت کافی دچار مشکلات فیزیکی جسمانی نیز خواهند شد. همچنین کودکان زباله گرد معمولاً بیشتر در معرض مواجهه با بیماریهای عفونی و پرخطر هستند.
طهماسبی در ادامه از ضرورت تأمل در رشد اجتماعی - هیجانی کودکان کار و خیابانی سخن به میان آورد و اظهار کرد: زمانی که کودک کسب مهارت از اجتماع را فرا نمیگیرد، توسط اطرافیان تحقیر و سرکوب میشود و مورد سوءاستفاده قرار میگیرد در نتیجه اجازه ابراز هیجانی نمییابد و به عنوان موجودی کم اهمیت دیده میشود، تمام این بیتوجهیها و ناامنیها که به کودک تحمیل میشود باعث مختل شدن رشد اجتماعی - هیجانی وی میشود. در نتیجه این افراد خود را به عنوان عنصری سازنده در اجتماع در نظر نمیگیرند و در معرض تجربیات ناخوشایند قرار میگیرند. این مسئله با اختلالاتی همچون افسردگی، اضطراب، اعتیاد، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال سازگاری و… در ارتباط است.
این آسیبشناس اجتماعی افزود: سطح سلامت اجتماعی کودکان کار پسر نسبتاً بهتر از سلامت اجتماعی دخترهاست. شاید یکی از دلایل آن را بتوان به زمینههای افزایش و فعالیتهای ارتباطی پسران در مقایسه با دختران و یا اینکه مسئله بدبینی ناشی از ناامنی برای کودکان کار دختر مرتبط دانست. از طرفی دیگر سطح سلامت اجتماعی کودکان کاری که با غیر از خانواده خود زندگی میکنند در وضعیت بهتری نسبت به کودکانی که با خانواده خود زندگی میکنند، قرار دارد.
ریشهیابی پدیده کودکان کار
این متخصص روانشناسی تربیتی در ادامه به ریشهیابی پدیده کودکان کار پرداخت و اظهار کرد: اگر بخواهیم پدیده کودکان کار را ریشهیابی کنیم باید به عواملی از جمله فشار روزافزون فقر بر خانوادهها، توزیع ناعادلانه ثروت در سطح جامعه، توزیع نابرابر بودجههای فرهنگی و عمرانی بین اقشار مختلف جامعه، طبقاتی شدن آموزش و پرورش که هر روز کودکان را از چرخه رسمی آموزشی و تربیتی دور میکند، سطح فقر فرهنگی خانوادهها، ناآگاهی والدین و گرفتار شدن آنها در دام معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد، طلاق و بسیاری از موارد دیگر اشاره کنیم.
طهماسبی در پایان به ارائه راهکاریی برای کنترل جمعیت کودکان کار پرداخت و اظهار کرد: راهکار کنترل وضعیت کودکان کار باید ایجابی باشد و در مرحله نخست مراقب بود که اقدامات انجام شده برای این کودکان تبدیل به فضایی جهت سوءاستفاده و افزایش جمعیت آنان نشود، در مرحله بعد باید کمک کرد تا این دست کودکان با جدا شدن از گروههای احتمالی خود به سمت یادگیری مهارتهایی که برای آینده آنان مفید است، سوق پیدا کنند و در راستای توانمندسازی آنان گامی درست برداشته شود.
این روانشناس بالینی بزرگترین راهکار کنترل جمعیت کودکان کار را کاهش علتها دانست و افزود: وقتی میگوییم علت کار کودک، شرایط اقتصادی- اجتماعی، فقر و فاصله طبقاتی و عدم دستیابی دهکهای پایین به حداقل نیازهای زندگی است؛ بنابراین برای بهبود شرایط کودکان و کاهش کار آنها باید شرایط اقتصادی و اجتماعی را بهبود بخشید. چیزی که در کشور ما روز به روز در حال بدتر شدن است.
علت کار کودک شرایط اقتصادی- اجتماعی است؛ بنابراین برای بهبود شرایط کودکان و کاهش کار آنها باید این شرایط را بهبود بخشید
این آسیبشناس اجتماعی ادامه داد: خانوادههایی که در گذشته کودک کار نداشتند اکنون برای کسب درآمد کودکان خود را برای کار میفرستند؛ زیرا وضعیت اقتصادی آنها طوری است که مجبور به این کار میشوند؛ بنابراین متأسفانه در کشور ما نهتنها آمار کودکان کار کم نمیشود بلکه افزایش پیدا میکند. برای مثال اگر در گذشته نیاز کودکان کار، خوراکی بود امروز تقاضای کالاهای اساسی از جمله برنج و روغن و سایر موارد را دارند و چون هزینههای این اقلام نسبت به سال گذشته افزایش قابل ملاحظهای داشتند بنابراین کمک کمتری هم به آنان صورت میگیرد و این امر منجر به بدتر شدن روابط آنها با سایرین میشود.
طهماسبی فرهنگسازی در زمینه کمک صحیح و مؤثر به کودکان کار و خیابانی را حائز اهمیت میداند و میگوید: در جامعه باید معضل اجتماعی کودک کار و خیابانی با راهکارها اساسی و بررسی مسائل زمینهای درباره آنها حل شود تا آینده این کودکان و به دنبال آن جامعه به سمت تباهی نرود. دستگاههایی که متولی جمعآوری و ساماندهی کودکان کار هستند، باید با برنامهریزی بهتر و کاملتری به موضوع این کودکان بپردازند، با وجود نهادهای مختلف درباره کودکان کار همچنان با وجود این معضل در جامعه روبرو هستیم، البته گاهی نیز هر دستگاه، دستگاه دیگری را در این زمینه مقصر میداند و معتقدند همکاری و یا امکانات لازم برای رسیدگی به این کودکان وجود ندارد، باید با یک همکاری همهجانبه به این پدیده پرداخته شود تا حداقل از افزایش کودکان کار جلوگیری شود.
انتهای پیام