قاسم رفعتی از آن هنرمندان پیشکسوت تهرانی است که وقتی پای صحبت او بنشینیم به قدری خوش مشرب است و خاطره دارد که متوجه گذران زمان نمیشویم. بعضی از خاطراتش به قدری جذاب است که گاهی زمان در میان حرفهایش گم میشود.
نام قاسم رفعتی ممکن است به تنهایی برای شما آشنا نباشد اما وقتی بدانید که او خواننده قطعه «سحرگهان که مؤذن برآورد آواز» است، حتماً او را به جا میآورید و خاطرات ماههای رمضانتان هم زنده میشود.
به مناسبت عید سعید غدیر، ساعاتی را مهمان او بودیم که حاصل آن گفتوگوی زیر است.
ایکنا- لطفاً از خودتان بگویید.
من در یک خانواده ادیب، خوشصدا و درویشمسلک متولد شد و بزرگ شدم تا به اینجا رسیدم. پدربزرگ من آقای محمدصادق رفعت دارای دیوان اشعاری هستند که در اول دیوان خود چهار صفحه بحرطویل بدون نقطه دارند. پس من از همان اول کودکی با شعرخوانی و ادبیات آشنایی پیدا کردم.
ایکنا- صدای شما با خاطرات مردم گره خورده است و خاطرات زیادی را تداعی میکند، چطور شد که به توانایی صدایتان پی بردید؟
پدرم صدای خوشی داشت. من هم همین صدا را از ایشان به ارث بردم و روی آن کار کردم. در ادامه پیش اساتید خوب کشور پرورش یافتم تا به اینجا رسیدیم. اولین کلاسی که رفتم کلاس لشکری در سهراه امینحضور بود که آقایی به نام مسعود حسنخانی در آنجا تدریس میکرد. ایشان با ویولن به من درس آواز میداد. سه سال نزد ایشان درس موسیقی گرفتم و گذشته از درس موسیقی، از نعمت اخلاقآموزی از وی برخوردار شدم. اگر حالا هم چیزی بلد باشم از همین اساتیدی است که پیش آنها آموزش دیدم و یکی از آنها ایشان است.
ایکنا- چند سال است که در حوزه موسیقی فعالیت میکنید؟
از کودکی با خواندن آشنایی داشتم و میخواندم. از دوازده سالگی هم به کلاس موسیقی رفتم. در سال 1342 آزمونی برای آواز در کشور برگزار میشد که نفر اول این آزمون شدم. همان سال به رادیو رفتم و در آنجا مشغول شدم. اولین آوازی که خواندم در مایه افشاری بود با شعر «بروید ای حریفان بکِشید یار ما را/ به من آورید آخر صنم گریز پا را» که خیلی مورد استقبال قرار گرفت و در کلاسهای موسیقی مورد استفاده قرار میگیرد.
ایکنا- هنوز هم با صداوسیما همکاری دارید؟
بله گاهی میروم و آوازهای عرفانی و تصنیفهایی که پرمغز باشند را میخوانم اما خیلی کم حضور دارم زیرا پذیرش این موضوع الان وجود ندارد.
ایکنا- این روزها مشغول چه فعالیتی هستید؟
فعلا کاری ندارم. درآمدم خارج از موسیقی بود و در زمینه نساجی کار میکردم که با توجه به بعضی مشکلات آن را کنار گذاشتم. امسال هم باید نهمین سال بیکاری را جشن بگیرم!
ایکنا- در رابطه با قطعه «اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه» خاطرهای اگر دارید تعریف کنید.
ما پیر دیری داشتیم به نام آیتالله سید مرتضی جزایری و شعر قطعه غدیری که خواندهام از ایشان است. ایشان از علمای باسواد و جلوتر از زمان بودند و رفاقت تنگاتنگی با هم داشتیم. مرتب پای درسهای ایشان میرفتم و گاهی در آنجا اشعاری میخواندم. این شد که در عید غدیر آوازی بخوانم که 110 بیت را خودشان سروده بودند و مطلع آن بود؛ «اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه/ همه بتهای جهان را سر جاشون مینشونه». من این شعر را به چهار روحانی یعنی آقایان ضیاءآبادی، میرزا کریم روشن، عسگری و علایی نشان دادم که همگی تعریف و تمجید کردند. پس یک سال با خیال راحت روی این شعر کار کردم و ملودی بر آن گذاشتم و در شب غدیر در سال 1355 این قطعه را اجرا کردم.
در شب عید غدیر در منزل آقای امیرارجمند قرار بود که من تنها بخوانم و حدود 45 دقیقه خواندن این شعر طول کشید. در این مراسم حدود ده هزار نفر آمده بودند و بسیاری از بزرگان حضور داشتند برای همین خیلی از خواندن این شعر وحشت داشتم و با توسل به حضرت علی(ع) موفق شدم.
از خصوصیات این مجلس که دیگر هیچوقت ندیدم این بود که افراد بزرگ و صاحبمنصب کفشهای مردم را جفت و از مردم پذیرایی میکردند. آیتالله سید احمد خوانساری هم در این مجلس بودند و به قولی «تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل» چرا که وقتی در یک مجلسی ایشان حضور داشتند ببینید دیگر چه کسانی حضور داشتهاند. مجلس خاص و مجللی بود. وحشت من از این بود که هنگام خواندنم اتفاقی نیفتاده و مجلس خراب نشود اما حضرت علی(ع) کمکم کردند و از این امتحان به سلامت بیرون آمدم. این اولین اجرای قطعه «اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه» بود.
ایکنا- در رابطه با آوازهایی که بدون موسیقی کار کردید توضیح دهید.
خیلی آوازهای بدون موسیقی کار نکردهام؛ شاید پنج آواز بدون موسیقی کار کرده باشم که در شبهای خاصی بوده است؛ یکی شب نوزدهم ماه رمضان، دیگری بیستویکم با آن شعر «مناجات علی(ع) از سوی نخلستان نمیآید/ صدای دلنشین شاه انس و جان نمیآید» را خواندم که با مرام و مسلک خودم جور درمیآید. وقتی این قطعه را ضبط میکردیم خودم و همه کسانی که برای ضبط این قطعه آنجا بودند منقلب و محزون شدیم.
ایکنا- راز ماندگاری یک اثر چیست؟
شعر برای آواز یا تصنیف خیلی مهم است. تصانیف قدیمی را بسیاری از خوانندهها خواندهاند اما آنهایی ماندگار شدند که شعرهای حسابی داشتهاند. مملکت ما از فرهنگی غنی برخوردار است برای همین شعرهای ماندگار را مردم در کوچه و خیابان زمزمه میکردند.
من به مکه مشرف شده بودم هنگام طواف تصنیف «اگر با دل مهربان تو من بیوفا شدهام، پشیمانم» را زمزمه میکردم که دیدم یک نفر به شانهام میزند؛ دیدم آیتالله جواد مناقبی است، گفت رفعتی همین درست است، همین را بخوان تا برویم. جایگاه خاص من در مکه جلوی مستجار بود و همیشه جلوی این دیوار که شکافته شده بود و مادر امیرالمؤمنین(ع) از آنجا وارد کعبه شدند، مینشستم. در آنجا مینشستم اشعاری را که دوست دارم را زمزمه میکردند.
ایکنا- بیشتر آثاری را که شما خواندهاید در رثای حضرت علی(ع) بوده است که نشان ارادت شما نسبت به امیرالمؤمنین است، آیا این موضوع علت خاصی دارد؟
از ابتدا عرض کردم که در خانوادهای بزرگ شدم که ذکرش پیشتر گفته شد. از ابتدا هم ارادت ویژهای نسبت آقا امیرالمؤمنین(ع) داشتم. به قولی «کلهم نورٌ واحد» چون که صد آمد نود هم پیش ماست. برای هرکدام از چهارده معصوم(ع) که بخوانید انگار برای همه آنها خواندهاید، ما اینگونه بزرگ شدیم. من از هجده سالگی با آیتالله سید احمد خوانساری مأنوس بودم و پیش ایشان رفتوآمد داشته و دوستشان داشتم.
ایکنا- زیباترین تصویری که از حضرت علی(ع) در ذهن شما نقش میبندد چیست؟
ایشان انسان کاملی بودند. گفته میشود: «علیٌ ممسوسٌ فی ذات الله»، من نمیدانم این جمله را چگونه ترجمه کنم. حضرت علی(ع) نهایت تمام خوبی و صفات عالی هستند.
ایکنا- شما و مرحوم ایرج بسطامی از معدود شاگردان مرحوم استاد شجریان بودید که دارای استقلال سبک و شیوه هستید در این رابطه توضیح دهید.
افتخار این را داشتم که با استاد شجریان کار و شاگردیشان را کنم. همچنین هفت سال شاگردی مرحوم استاد محمود کریمی را کردم که از مجتهدان جامعالشرایط آواز ایرانی و از افراد وارسته، اخلاقی و انسانی به تمام معنا بودند.
سال 1342 وارد رادیو شدم و استاد شجریان در سال 1347 به رادیو آمدند. من همیشه به ایشان علاقه داشتم. آقای شجریان مرد بزرگ بااخلاقی بودند. یکی از افتخارات من این است که شاگردی ایشان را هم کردهام.
ایکنا- شما در آثار خود حساسیت قابل توجهی نسبت به شعر داشته و دارید، اکنون این حساسیت را چقدر در بین خوانندگان فعلی جامعه موسیقی میبینید؟
سلیقه افراد را به سوی ابتذال بردهاند. صداوسیما خیلی در وضعیت امروز جامعه مقصر است. مگر صدای بزرگانی چون بنان چه اشکال و ایرادی داشته است که تاکنون صدای آنها پخش نشده است؟ این هنرمندان بخشی از فرهنگ این کشور بودهاند وقتی صدای آنها پخش نشده و به گوش مردم نرسیده است وضعیت این میشود که میبینیم. وقتی موسیقی خوب پخش نشود؛ مردم به اشتباه فکر میکنند موسیقیهایی که امروز رایج است و میشنویم، موسیقی است در صورتی که اینطور نیست.
موسیقیای که امروز رایج است فاخر نیست. در این چهار دهه یک تصنیفی ساخته نشده که از تلویزیون پخش شود و بر سر زبانها بیفتد اما در گذشته تصانیفی که ساخته و خوانده میشد ماهی یکبار، یکی از آنها بر سر زبان مردم بود. هرچیزی هم که وجود دارد از قدیم مانده است. آقای شجریان که استادالاساتید این رشته بودند اگر میخواستند آلبوم جدیدی منتشر کنند حتماً باید تصنیفی از گذشته را در آن میخواندند زیرا چیزی ساخته نشده بود که بخوانند.
ایکنا- کار کردن در حوزه موسیقی آیینی چه حساسیتهایی دارد؟
کار آیینی، کار اعتقادی است. کارهایی که من خواندم همه از روی اعتقاد بوده است. اگر من در وجودم نتوانم امیرالمؤمنین(ع) را فهم کنم نمیتوانم اثری برای ایشان بخوانم و اگر هم بخوانم دیگر فایدهای ندارد زیرا مؤثر نیست.
ایکنا- خاطره خاصی از اجراهای خود دارید؟
همان مراسم عید غدیر سال 1355 همه خاطره است. وقتی یک سرلشکر کفشها را در این مراسم جفت میکند؛ این کار را نه برای پول و مقام انجام نمیدهد بلکه برای اعتقاد خود این کار را میکند. من از روی اعتقادم رفتم و این آثار را خواندم و وقتی من این آثار را برای امام علی(ع) میخواندم به خودم افتخار میکردم.
ایکنا- آیا در زندگی شخصی خود آثاری از برکات این اتفاق مشاهده کردید؟
بله، بسیار دیدم. من زندگی، خانواده و دوستان خوبی دارم که همه نعمت و برکت است و اثرات همان کارها است. آلوده به چیزی نشدم و راهی را که داشتم پیش بردم. خدا هم هوایم را داشته است و انشاءالله در آخر عمر هم همین مسیر ادامه داشته باشد تا از این دنیا خرقه تهی کنم و بروم.
ایکنا- اگر بخواهید توصیهای کنید به افرادی که کار فرهنگی میکنند چه میگویید؟
من و همه همنسلانم برای پول کار نکردیم؛ نه آهنگساز برای پول آهنگ ساخته و نه خواننده برای پول آهنگ خوانده است. اگر کسی کاری ساخته و کسی هم خوانده به حساب درون خود بوده است اما الان اینطور نیست.
چارهای هم نیست، زندگیها سخت شده است. امروزه قطعه را میسازند تا پول را بگیرند و پول کرایه خانه بدهند. شب تا صبح کار میکنند تا پول مدرسه فرزند خود را بدهند. خلوص در کارها کم میبینیم. علت این نیست که آدمها عوض شده باشند؛ مشغله زندگی همه را فرا گرفته و به همه چیز دامن زده است. وقتی فکر آدم آسوده نباشد کاری را نمیتوان دلی انجام داد.
ایکنا- سخن پایانی.
خداوند انشاءالله پشت و پناه جوانان باشد. واقعاً جوانان خوبی داریم اما راهها برای آنها بسته است. ذات انسانها خوب است و برای همه عاقبت بخیری میخواهم. انشاءالله که خداوند به همه کمک کند.
گفتوگو از محسن مسجدجامعی
تنظیم از سجاد محمدیان
انتهای پیام