ظلم عامل جمودی، خمودی و ناامیدی جامعه است
کد خبر: 4079226
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۱:۱۸
حجت‌الاسلام سروش محلاتی:

ظلم عامل جمودی، خمودی و ناامیدی جامعه است

حجت‌الاسلام محمد سروش محلاتی، استاد حوزه، گفت: در وضعیت ظلم مردم دچار خمودی، انجماد و سستی می‌شوند و امید به زندگی و آینده از بین خواهد رفت و هر کسی به فکر این است که از این حکومت فرار کند و به جای دیگری برود.

محمد سروش محلاتیبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد حوزه شامگاه 28 مرداد ماه در مراسم عزاداری به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا با موضوع «امام حسین(ع)، حرمت، اختیار و آزادی انسان» سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را می‌خوانید؛

یکی از مسائلی که در حرکت کربلا قابل تامل است اینکه حضرت چند مرحله در بین اصحاب و یارانش اعلام فرمودند هر کسی بخواهد برود و برگردد، آزاد است. وقتی  در مسیر خبر شهادت مسلم را شنیدند اعلام کردند که وضع کوفه عوض شده و هر کس دوست دارد برود، برود. در شب عاشورا هم اصحاب خودشان را جمع کردند و گفتند هر کسی دوست دارد، برود حتی در روز عاشورا هم برخی اصحاب اجازه خواستند که صحنه را ترک کنند و حضرت به آنها اجازه دادند.

 این مسئله محترم شمردن حق انتخاب است آن هم چه انتخابی، انتخاب برای تنها گذاشتن امام(ع)، در وضعیتی پرمخاطره. دو نگاه به این موضوع وجود دارد؛ اول اینکه این قضیه یک قضیه استثنایی است زیرا برخی علما قضایای مربوط به امام را خلاف قاعده و استثنایی می‌دانند.

البته برخی هم فرقی بین قضایای کربلا با قضایای دیگر نمی‌گذارند و دین اسلام همواره آزادی در انتخاب را به رسمیت شناخته است ولو اینکه انتخاب فرد، شایسته هم نباشد. آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که مضمونشان این است که انسان برای پیمودن راه هدایت از آزادی و اختیار برخوردار است یعنی نقش انبیاء در هدایت، ارائه طریق است و پس از ارائه طریق کار پیامبر(ص) تمام شده و انسان است که باید بپذیرید یا نپذیرد و آنها به حوزه اختیار انسان ورودی ندارند.

البته شنیده‌ایم که هدایت دیگری از جمله ایصال الی المطلوب هم وجود دارد ولی به نظر بنده این خلط مبحث است، ما ایصال الی المطلوب از ناحیه امامان و پیامبران به معنای مجبور کردن دیگران در تبعیت از آنها نداریم. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه شریفه امامت ابراهیم(ع)، بحث کرده است که امامت در اینحا امامت اجتماعی و سیاسی نیست بلکه رابطه و پیوند معنوی است و انسانی که در مسیر خدا گام برمی‌دارد توسط امام سرپرستی می‌شود و امام او را به مقصود می‌رساند. بنابراین این پیوند، معنوی است و ربطی به استفاده از ابزار قدرت ندارد.

در سوره دهر این آیه آمده که «إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا». بنابراین بحث روی اختیار است یعنی هر کسی بخواهد از این تذکره پیروی می‌کند. در سوره تکویر آیه 27 هم آمده که قرآن ذکر برای عالمین است برای کسانی که می‌خواهند در این مسیر پایدار باشند. در سوره فرقان «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا»؛ یعنی پیامبر فرمود من اجری از مردم نمی‌خواهم مگر برای کسانی که می‌خواهند مسیر خدا را بروند. در آیه «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» هم باز بر این مسئله تاکید شده که بنا نیست من شما را وادار به عمل بکنم. در سوره نبا فرموده است: «ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا»؛ باز مشیت انسان برای رسیدن به هدایت مورد بحث است.

علامه طباطبایی در ذیل آیه 57 فرقان، فرموده است که خدا برگزیدن راه را معلق بر خواست انسان کرده است نه اینکه انسان را به این راه می‌برند و به زور به بهشت می‌رسانند. آیه دلالت بر این دارد که انسان از طرف پیامبر(ص) از آزادی کامل برخوردار است و وظیفه پیامبر ابلاغ پیام است. ایشان تاکید دارد که سخنی از اکراه و اجبار نیست زیرا پیامبر از طرف خداوند وظیفه‌ای جز تبشیر و انذار ندارد.

پیامبر انذار و بشارت دهنده است

پیامبر فقط نسبت به خاتمه هر دو راه هشدار و انذار و بشارت می‌دهد و گرنه وکیل از طرف مردم نیست. مردم در کار خود از انتخاب برخوردار هستند بدون هیچ اکراهی. اگر کسی نپذیرفت مابقی در اختیار خداوند است و خدا می‌داند قومی یا کسی را عذاب کند و این عذاب در دنیا یا آخرت باشد.

در ذیل آیه «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» هم علامه بر این نکته تاکید دارد که اختیار انسان به رسمیت شناخته شده است. برخی افراد از ابتدا سراغ برخی روایات و نکات تاریخی می‌روند و خلاف این نظر را مبنا می‌گیرند که این درست نیست و در موضوعات جدی دینی باید سراغ محکمات برویم. بنابراین نظر قرآن و مفسری چون علامه طباطبایی این است.

رواج نظریه‌سازی‌های نادرست

البته در برخی دهه‌های بعد از انقلاب اسلامی، نوعی هرج و مرج در معارف دینی رخ داد و نظریه‎سازی و نظریه سفارشی دادن اتفاق افتاد ولی وقتی علامه طباطبایی تفسیر می‌نوشت چنین وضعی وجود نداشت و اگر هم بود حداقل علامه طباطبایی اهل این نوع بازی‌ها نبود بلکه او اندیشه و تفکر و تامل خود را بیان کرده است البته نه اینکه وی معصوم بوده است.

مرحوم علامه شیخ ابوالحسن شعرانی از علمای بزرگ معاصر که عالمی جامع است و در رشته‌های مختلف طب و نجوم و ریاضی و فلسفه و فقه متبحر بوده و به تعبیری شیخ بهایی دوره اخیر است، در یکی از آثارش به این روایت اشاره کرده که «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». این ظلم چیست که می‌تواند یک حکومت را دچار فروپاشی کند در حالی که کفر این خاصیت را ندارد. مرحوم شعرانی در ذیل این روایت فرموده است ظلم بازدارنده حرکت انسان‌هاست زیرا در فضای ظلم، کسی که باید درس بخواند و تجارت کند انگیزه ای برای این کار ندارد.

در ظلم مردم دچار خمودی، انجماد و سستی می‌شوند و امید به زندگی و آینده از بین خواهد رفت و هر کسی به فکر این است که از این حکومت فرار کند و به جای دیگری برود. وی ادامه داده تا به اینجا رسیده است که انسان آزاد آفریده شده است و اگر این اراده و آزادی را بر خلاف طبیعت انسان از وی گرفته شود و آدمی را مجبور کنند مانند این است که یک نهالی را زیر یک سقف و در یک فضای تاریک قرار دهیم. خدا که می‌توانست انسان را به هر سمت و سویی بخواهد بیافریند و حرکت دهد ولی او را آزاد آفرید و حتی او را بر کار خیر و دینداری هم مجبور نکرد. خدا هم به آن تبشیر و انذار توسط انبیاء اکتفا کرده است.

او اضافه کرده است که دولت‌های ظالم آمده‌اند و اختیار انسان را از او سلب می‌کنند؛ او به علاج ظلم هم اشاره کرده و آورده است: ارزش و کرامت انسان باید پذیرفته شود. تمام آحاد انسان‌ها دارای حقی هستند و جباران مجاز نیستند حق هیچ‌یک از آحاد مردم را بگیرند.

ایشان می‌گوید اینکه دنیای مدرن و غرب به اینجا رسیده که توانسته در برابر ظلم بایستد به خاطر این است که کرامت انسان را قبول کرده‌اند؛ او آورده است: آنچه مسیحیان پایه و اساس گذاشته‌اند ریشه در بیان دین یعنی کرامت انسان دارد و بر این اساس گریبان فرمانروایان خود را گرفته‌اند و می‌گویند شما حق ندارید هر طور دوست دارید عمل کنید و گفته‌اند باید مطابق خواست مردم عمل کنید و احدی از فرمانروایان حق ندارد مردم را وادار کند به چیزی که مردم نمی‌خواهند و نمی‌پسندند. گروهی اسم و نام اسلام و شعائر اسلامی را یدک می‌کشند ولی حقیقت راه و رسمشان غیر از جباران نیست.

علامه شعرانی در بحث رابطه عصمت و حکومت هم بیان کرده است که وقتی معصوم حاکم باشد تضمینی وجود دارد که حق هیچ کسی ضایع نشود ولی وقتی غیرمعصوم در راس قدرت قرار بگیرد این نگرانی وجود دارد؛ زیرا حکومت و قدرت لاجرم نیازمند دو ابزار است؛ اول نیروی نظامی و مسلح و دوم قدرت اقتصادی، ایشان فرموده است از قضا اسکنجبین صفرا فزود؛ این ابزاری که در اختیار حکومت است تا عدالت مستقر و حقوق مردم رعایت شود وقتی در اختیار حاکمان قرار بگیرد منشا فساد خواهد شد و آن‌وقت نه تنها اشرار تحت فشار آن شمشیر قرار می‌گیرند افراد شایسته هم جرئت نفس کشیدن نخواهند داشت.

توجه علما به مباحث روز

کسانی که با منابع اسلامی آشنا نیستند فکر نکنند این موضوعات مورد توجه و التفات علما نبوده و برخی افراد دیگر متوجه آن شده‌اند، نه اینطور نیست و علما هم به تفصیل به آن پرداخته‌اند. علامه در شرح تجرید آورده است: یکی از حوائج ضروری مردم نیاز به اولی الامر است تا نظم را نگه دارد و راه‌ها را ایمن گرداند و اولی الامر لشکر می‌خواهد و مال، تا نفقه دهد و اشرار از او بترسند و عیب اینجاست چون یک تن مال و لشکر را تحصیل کند چنان می‌شود که اشرار از او بیم دارند و صلحا هم جرئت مخالفت نخواهند داشت. آن گاه هر حکم که او خواهد روان خواهد بود. اگر کسی معصوم نباشد تجویز چنین قدرتی برای او غلط است. 

لذا این بزرگوار فرموده است که ما بعد از عصمت چاره‌ای جز محدود و مشروط کردن قدرت و پاسخگویی در برابر مردم نداریم و غیر از این راهی در برابر انسان وجود ندارد. ممکن است کسی بگوید مردم مصلحت خود را تشخیص نمی‌دهند و ما باید آنها را به مسیر درست راهنمایی کنیم؛ علامه شعرانی در این مورد هم سخنی دارد و گفته است: اگر در فرمان انسانی هزاران مصلحت باشد در مقابل جبر، پشیزی نمی‌ارزد... یعنی اگر مصلحتی خیلی مهم هم باشد نباید سلب اختیار از مردم بکند.  

انتهای پیام
captcha