به گزارش خبرنگار ایکنا، مدرسه حکمت رضوی نشستی را با موضوع «نقش فلسفه اسلامی در تمدن اسلامی» برگزار کرد. در این نشست که با هدف تحقق بیانات رهبری مبتنی بر حوزه پیشرو و سرآمد برگزار شد، حجتالاسلام مهدی زمانیفرد در خصوص اینکه چگونه نگاه فلسفه و هستیشناسانه تمدن متفاوت میسازد مطالبی را ارائه کرد. مشروح نشست را در ادامه میخوانیم.
علامه طباطبایی در «المیزان» به تبیین مفهوم دین و نقش آن در زندگی فردی - اجتماعی میپردازد و آن را به معنای روش زندگی دانسته که شامل زندگی فردی و اجتماعی است و معنای اصلی آن روش، زندگی شایسته انسان است نه صرفا مجموعهای از آموزهها و احکام دینی. او معتقد است؛ ادیان الهی آمدهاند تا روش صحیح زندگی را نشان دهند و بدون تمدن زندگی انسانی ممکن نیست؛ این استدلال بر پایه دلیل عقلی است.
اسلام صرفا نظام فردی نیست
قرآن کریم به برتری اسلام و غلبه آن بر سایر نظامات اجتماعی تأکید دارد و اسلام را پرچمدار یک تمدن میداند که باید نظامهای فرهنگی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی آن در کنار هم قرار گیرند تا تمدن اسلامی شکل گیرد.
علامه طباطبایی بر این باور است که اسلام صرفا نظام فردی نیست، بلکه دارای نظام تمدنی است و هدف آن ساماندهی زندگی بشر در سطح جهانی است.
برخی تصور میکنند اسلام تنها احکام فردی دارد و نظام اجتماعی و تمدنی ندارد، در حالی که آیات قرآن و روایات نشان میدهد اسلام بر پایه نظامات اجتماعی و تمدن استوار است.
فلسفه تمدنساز
فلسفه اسلامی به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم میشود که هر دو نقش مهمی در زیرساختهای تمدن دارند. به عنوان مثال، حکمت نظری به معرفتشناسی و شناخت جهان خارج مربوط است و براساس آن میتوان زیرساختهای تمدن را بنا نهاد. در این حوزه سه نظریه مطرح است: اول اینکه انسان راهی برای شناخت جهان ندارد، دوم اینکه شناخت نسبی است و نمیتوان به آن اعتماد کرد و سوم اینکه در اسلام معرفت ثابت و جزمی امکانپذیر است که تأثیر بسزایی در ساختار تمدن دارد.
فلسفه در حوزه هستیشناسی نقش مهمی ایفا میکند و نگاه هستیشناسانه به جهان بر مبنای مبدأ و معانی آن تفاوتهای زیادی در نوع تمدنها ایجاد میکند. اگر جهان بر اساس مبدا و معاد باشد، تمدن شکلگرفته بر این اساس متفاوت است از تمدنهایی که جهان را تنها ماده و طبیعت میدانند. نظام علیت و مفهوم عالم مثال در فلسفه اسلامی نشاندهنده نگاه متفاوت به هستی است که با نگاه غربی که جهان را محدود به ماده میداند تفاوت دارد.
علامه طباطبایی به تأثیر مباحث خداشناسی و الهیاتی، نظام علیت و مفهوم عالم مثال در فلسفه اسلامی پرداختند که نشاندهنده نگاه متفاوت به هستی است. او بر اهمیت توحید محض تأکید دارد و معتقد است که نگاه توحیدی در تمامی عرصهها پایه و اساس تمدن اسلامی را تشکیل میدهد و تفاوت آن با تمدنهای دیگر در همین نگاه هستیشناسانه و الهیاتی است.
جامعهای که براساس توحید استوار باشد، تمدن آن بسیار متفاوت و برتر از جوامعی است که توحید در آن نادیده گرفته شده است. محور سوم، نقش علوم عقلی در تمدن اسلامی است که بر مبنای فلسفه صدرایی استوار است. در این فلسفه، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، نقش کلیدی در ساخت تمدن دارد؛ بهطوریکه خداوند در تمام جهان حضور دارد و این حضور، بنیان فلسفه اسلامی را تشکیل میدهد.
الهیات خداباور تمدن توحیدی میسازد
خداشناسی و الهیات در ساخت تمدن اسلامی مورد تأکید است؛ نگاه توحیدی پایه و اساس تمدن اسلامی است و تأثیر مستقیم بر نظامات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد. فلسفه اسلامی براساس توحید، معرفت ثابت را ممکن میسازد که در ساختن تمدن نقش اساسی دارد. همچنین، نگاه هستیشناسانه به جهان، تفاوتهای چشمگیری در نوع تمدنها ایجاد میکند؛ بهخصوص تفاوت میان تمدنهایی که جهان را بر مبنای مبدا و معاد میدانند و آنهایی که جهان را تنها ماده و طبیعت میپندارند.
در فلسفه اسلامی، انسانشناسی بر مبنای شناخت درست انسان و ظرفیتهای او استوار است، در حالیکه در فلسفه غرب، انسانمحوری و اومانیسم غالب است. تمدن غرب براساس نگاه انسانمحور، آزادی و اراده انسان بنا شده است که منجر به مفاهیمی مانند لیبرالیسم، سکولاریسم و پلورالیسم شده است. این رویکرد ریشه در علوم عقلی و فلسفههای ساخته شده در غرب دارد که بر اساس انسانمحوری و اراده فردی استوار است.
در مقابل تمدن اسلامی بر پایه معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی توحیدی استوار است. این رویکرد، بر نقش خداوند در تمامی ابعاد زندگی تأکید دارد و معتقد است که برنامهریزی اجتماعی باید همراستا با مبانی الهی و ملکوتی باشد. نظریه «امر بین الامرین» که بر نظام علی و معلول تأکید دارد، نشاندهنده اهمیت فلسفه در ساختار اجتماعی و تمدن است. این نظام پایهای فلسفی دارد که میتواند زیرساختهای تمدن اسلامی را تقویت کند و براساس آن برنامهریزیهای اجتماعی و فرهنگی صورت گیرد.
اخلاق ضامن تمدن پایدار است
تمدن باید علاوه بر جنبه علمی و فناوری، از نظر اخلاقی و فرهنگی متعادل باشد. تمدن غرب با وجود پیشرفتهای علمی، از لحاظ اخلاقی کمبود دارد و این خلأ، یکی از ضعفهای آن محسوب میشود. در حکمت عملی، اخلاق و فرهنگ نقش کلیدی در تضمین پایداری و ماندگاری تمدن دارند؛ چرا که انسان محور اصلی این ساختار است و شناخت صحیح انسان، مبنای توسعه و استحکام تمدن است؛ در نتیجه فلسفه اخلاق و تربیت اخلاقی، پایههای اصلی تمدن اسلامی را تشکیل میدهد و بدون آن تمدن نمیتواند پایدار و متعادل باشد.
در مکتب اسلامی منشأ حسن، قرب الهی است یعنی هر چیزی که انسان را به خدا نزدیک کند، خوب است و برعکس، هر چیزی که انسان را از خدا دور کند بد است، این رویکرد بر مبنای فلسفه اخلاق توحیدی استوار است که بر کمال مطلق و نزدیکی به خدا تأکید دارد که برخلاف مکتبهای غربی است که ملاکهای قدرت، ثروت یا لذت را معیار خوبی میدانند.
تمدنهای توحیدی و غیرتوحیدی
فلسفه اسلامی چه در حکمت نظری و چه در حکمت عملی، زیرساختهای تمدن اسلامی را فراهم میآورد. در حکمت نظری، محورهای معرفتشناسی، هستیشناسی، خداشناسی و انسانشناسی، بنیانهای اصلی تمدن را تشکیل میدهند و در حکمت عملی، فلسفه اخلاق و مباحث مربوط به گذارهای اخلاقی، نقش اساسی دارند. این زیرساختها در نهایت تمدن اسلامی را در ابعاد نظری و عملی شکل میدهند و براساس آن تمدن عظیم اسلامی و نظام مهدوی تحقق مییابد.
انتهای پیام