چیزی به نوزدهم آذرماه نمانده و یاد خلیل عمرانی و رفتن ناگهانش به یاد میآید. نگاهی که به سن و سال درگذشتگان شعر و ادب میکنی، متوجه هارمونی نامبارکی در عدد 48 میشوی. سیدحسن حسینی، قیصر امینپور و خلیل عمرانی همه در سن چهل و هشت سالگی به دیار باقی شتافتهاند و عرصه ادب فارسی را از حضور خود محروم کردهاند.
آنچه بیش از سایر آلام و دردها گلوی ما را میفشارد، این به اصطلاح «حجاب معاصرت» است که بهانهای شده تا در دوره حیات، فرزانگان و نخبگان را نبینیم و پس از رفتنشان، به ندبه و ناله بپردازیم.
اگر کمی به عقب برگردیم و نگاهی به لیست افرادی که برای عمرانی پیام تسلیت دادهاند بیندازیم، متوجه این مطلب میشویم که تا یکی از بزرگان فوت نکند و به همین بهانه و با موجسواری از این شرایط خود را در رسانهها به دیگران نشان ندهند، مسئولان فرهنگی به فکر این افراد نمیافتند.
بهترین شاگردپروری این است که هنگامی که به هنرمند دسترسی داریم، حقش را ادا کنیم. غربت هنرمندانی که از این دست هستند در این است که غالباً آن وجهی که دوست دارند آشکار شود و خودشان هم از بروز آن حیا دارند، مغفول میماند. تا وقتی یک هنرمند نمیرد، دربارهاش کاری نمیکنیم و حرف نمیزنیم.
اگر آنقدر که در مراسم فوت بسیاری از هنرمندان هزینه میشود؛ چه مادی و چه معنوی، در دوران حیاتشان شده بود، آثار فاخرتر و بیشتری خلق میکردند. چه سود، که فلانی فوت کرد و شما پیام دادید و در صفحه اول فلان روزنامه سراسری آگهی چاپ کردید؛ اگر علاقه و ارادتی داشتید، چرا سه سال به اثرش مجوز ندادید.
نباید خیلی از اصل بحث که مرحوم خلیل عمرانی است، دور شد. شاعر خطهای گرم که گرمای جغرافیای زادگاهش، در اشعارش دویده. در جایی گفته:
«مرا امواج دریا میشناسند
و شالوهای زیبا میشناسند
چنان گرمم که جاشوهای بندر
مرا هم مثل گرما میشناسند»
عمرانی به حوادث روزگارش نیز واکنش نشان میداد و این همان نقطه ممیزه زنده از مرده و آگاه از غافل در عرصه هنر است. او که بارها ارادت خود را با فعالیت در کنگرههای شعر بسیج، به این شجره طیبه امام خمینی(ره) نشان داده بود، برای فتنه 1388 نیز سروده بود:
«دیروز گذشتیم و چه پیروز گذشتیم
از آن همه شب با نفس روز گذشتیم
گفتند تمام است و نشستند که والنون
گفتند تمام است و نشستند دگرگون
دشمن ولی از جنگ به جنگ دگر آمد
هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد
آن روز علی گفت شبیخون شده آغاز
نور ازلی گفت شبیخون شده آغاز
صد بار علی گفت و جماعت نشنیدند
باطل شدگان حق و حقیقت نشنیدند
امروز ولی طرح شبیخون همه خون است
از پرده برون پرده برون پرده برون است
برخیز که جنگ است و جهانی برادر
این فتنه آخر همگانی است برادر
نان را بگذارید، قلم حرف نخست است
جانم به چه ارزد که دلم حرف نخست است»
خلیل عمرانی در سال ۱۳۴۳ در روستای لمبدان بندر دیر در استان بوشهر به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستا و دوره متوسطه را در شهر به پایان برد و در سال 1363 دانشجوی مرکز تربیت معلم پسران بوشهر شد. عمرانی دو سال بعد به زادگاهش برگشت و در مدرسهای که خود در آن درس خوانده بود، به تدریس ادبیات پرداخت.
وی تا اوایل انقلاب به صورت پراکنده به فعالیت شعری خود ادامه داد و در سال ۵۷ به صورت جدی وارد عرصه شعر شد و از همان دوران به عضویت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد. خلیل عمرانی متخلص به پژمان دیری در سال 1367 ازدواج کرد و به دانشگاه یزد رفت و همزمان با تحصیل، در واحد کارشناسی فعالیتهای ادبی استان به پرورش استعدادهای جوان و نوجوان در زمینه شعر پرداخت.
وی در سال 1372، پس از اخذ لیسانس ادبیات فارسی، دبیر دبیرستان آیتالله طالقانی بندر دیر شد و یک سال بعد، معاونت فرهنگی ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر را به عهده گرفت. در سال 1376 به تهران آمد و ضمن فعالیتهای فرهنگی به تدریس ادبیات در اسلامشهر پرداخت و از سال 1378 کارشناس فعالیتهای ادبی ادارهکل آموزش و پرورش تهران شد.
آثار وی به صورت پراکنده در نشریات و مجلات به ویژه جنگهای دفاع مقدس انتشار یافت و در اغلب کنگرههای شعر به عنوان شاعر، میهمان و داور حضور داشته است.
قادر طهماسبی(فرید) شاعر انقلاب و دفاع مقدس در گفتوگویی درباره خلیل عمرانی شاعر درگذشته انقلاب اسلامی گفت: از شنیدن خبر درگذشت عمرانی به شدت متأثر شدم و هنوز هم این ضایعه را باور نمیکنم. معتقدم با درگذشت عمرانی، ما در واقع او را از دست دادهایم.
وی افزود: دوستان شاعر و هنرمند این روزها آن قدر از یکدیگر بیخبر هستند که هر گاه خبر درگذشت یکی از آنها منتشر میشود، مانند یک شوک بزرگ، ضربه سختی بر همه وارد میشود که اصلاً باورش نمیکنند. من اصلاً باور نداشتم عمرانی به سفر مرگ برود، چون هنوز جوان بود و پا به عرصه پیری نگذاشته بود.