«آوای باران» عنوان ملودرامی است که داستانی تکراری دارد؛ این کار بارها به اشکال مختلف در سینما و تلویزیون به تصویر کشیده شده، اما هر باره به دلیل زیبایی موضوع، آثاری که در این زمینه تولید شدهاند توانستهاند مخاطب لازم را جذب خود کنند. ساخته جدید سعید سهیلی زاده (کارگردان) نیز از چنین ویژگی بهره برده، هرچند که نمیتوان کتمان کرد که این فیلمساز به خوبی با سلیقه و خواست مخاطبانش آشناست.
برای شروع بحث، ابتدا طبق روال نقدنویسی باید از فیلمنامه شروع کنیم؛ سناریوی این سریال هیچ چیز جدید و تازهای ندارد، زیرا داستان بارها در اشکال مختلف بیان شده، اما اوج و فرودهایی که برای کار در نظر گرفته شده از استانداردهای لازم یک سریال تلویزیونی برخوردار است، به ویژه اینکه داستان این سریال در دو فاز زمانی مختلف (دهه 70 و زمان حال) میگذرد، هرچند این دو برهه زمانی نتوانسته در بحث طراحی صحنه و لباس به یک همخوانی مطلوبی دست پیدا کند.
کودکان خیابانی، معضلی که قرار نیست حل شود
در «آوای باران» مضمون اصلی کودکان خیابانی هستند؛ کودکانی که هر روز در سر چهارراهها به فور مشاهده میکنیم، اما آیا تا به حال برگزاری همایشها، جشنواره و سریالهایی این چنینی توانسته اندکی مسئولان را به فکر وا دارد که برای نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه شایسته نیست که کودکان کم سن و سال در سرما و گرما آواره خیابانها باشند. در این رابطه چندی پیش ابوالفضل جلیلی که یکی از برگزارکنندگان جشنواره «شاپرکهای شهر» (جشنوارهای با محوریت کودکان کار) بود فریاد اعتراض برآورد که سر و سامان دادن به این وضعیت به هیچ وجه کار غیرممکنی نیست، پس اگر چنین اتفاقی روی نمیدهد ایراد از عدم همت خود ماست.
درباره مضامین اخلاقی و دینی این سریال نیز نباید تنها به یک یا دو نکته اشاره کرد، زیرا آنچه در این سریال به تصویر کشیده شده، عینا دستوراتی است که در دین مبین اسلام به رعایت آن توصیه شده است، هرچند تا حد ممکن کارگردان سعی کرده پیام مد نظرش به شکلی مستقیم بیان نشود؛ خواستهای که تا حدی در رسیدن به آن به موفقیت نیز دست پیدا کرده است.
آشنایی کارگردان با سلیقه تماشاگران
جدا از بحث فیلمنامه کارگردانی این کار را باید در حد قابل قبولی دانست، به ویژه اینکه سهیلیزاده با تجربه فراوانی که در این عرصه به دست آورده به خوبی با خواستههای مخاطبانش آشناست. درضمن در بحت میزانس و هدایت بازیگران هم کارگردان به تبحر لازم دست پیدا کرده است. نکته دیگر اینکه سهیلیزاده بارها در کارهایش نشان داده که بخوبی روش پرداختن به معضلات اجتماعی را میداند؛ امتیازی که برای یک فیلمساز اجتماعی اصلیترین و مهمترین شرط است.
اما بحث و انتقاد اصلی نگارنده به انتخاب بازیگران فیلم است، چون معتقدم درباره برخی از نقشها به هیچ وجه خوشسلیقگی رعایت نشده است. برای مثال انتخابهایی چون، سیاوش خیرابی برای نقش مثبت و سام درخشانی برای شخصیت منفی به هیچ وجه با سلیقه مخاطبان عادی تلویزیون همخوان نیست، به ویژه اینکه این دو بازیگر در اذهان تماشاگران ویژگیهای خاص شخصیتی خود را دارند که با آنچه که در کار میبینیم کمتر همخوانی دارد، البته ممکن است گفته شود این رویکر عامدانه بوده تا کاری غیر کلیشهای انجام شود، اما این مسئله توجیه خوبی برای این رویکرد نیست.
برای اینکه از انتخابهای خوب این کارگردان نیز سخن گفته باشیم باید از حمیدرضا پگاه و الهام چرخنده به عنوان امتیاز خوب سریال یاد کنیم، هرچند درباره الهام چرخنده میتوان این نکته را متذکر شد که از وی به لحاظ سنی به هیچ وجه انتظار نمیرود فرزندی به سن سیاوش خیرابی داشته باشد. درباره بازیگران نقسهای فرعی هم در مجموع میشود گفت که انتخابهای خوبی انجام شده است.
نقدهای مغرضانه
در انتهای این بحث، باید انتقادی از برخی نقدها به این سریال داشته باشم که مغرضانه تنها در پی بزرگنمایی ضعفهایی این کار هستند بدون اینکه بخواهند نکات مثبت آن را نیز ببینند. این نقدها را از آن جهت غیرمنصفانه میدانم که در این وضعیت تولید که اکثر کارها با عدم استقبال تماشاگران مواجه میشود. کاری که بتواند تمام اقشار را مخاطب خود کند، شایسته احترام است و ندیدن این امتیاز در حقیقت نشاختن فضای سینما و تلویزیون کشورمان است.