به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، بیست و هفتم دی، سالروز شهادت نواب صفوی و یاران وفادارش در جنبش فدائیان اسلام است، از این رو بیانات رهبر معظم انقلاب درباره شهید نواب صفوی را مرور می کنیم. این جنبش یکی از جریانهای اسلام گرای دوران پهلوی بود که برای اجرای قوانین شرع مقدس اسلام، برنامه و ایدئولوژی داشت. آنها همواره بر اجرای قوانین اسلام و پایبندی حکومت پهلوی به اصول و احکام اسلامی تأکید و اصرار داشتند.
این گروه را باید از پیشتازان تأسیس و برقرارى حکومت اسلامى دانست. نواب و یارانش در جهت رسیدن به این هدف، حرکت مسلحانه خود را در راه مبارزه با ظلم و فساد خاندان پهلوى و استعمار بیگانگان آغاز کردند.
مقام معظم رهبرى در این باره میفرمایند: «ایده تشکیل حکومت اسلامى در ایران را اولینبار از نواب صفوى شنیدم» و مرحوم نواب بارها در میان یاران و همراهانش میگفت: «در حکومتى که اسلامى باشد، من فخر میکنم که رُفتگر خیابانش باشم.»
اگر به شرایط سیاسی ــ اجتماعی زمان حیات شهید نواب صفوی و یارانش نگاهی بیندازیم، میبینیم که آنها در زمان حکومت پهلوی به سر میبردند. در آن زمان یکی از سیاستهایی که دنبال میشد، مبارزه با اسلام بود. رژیم پهلوی سعی داشت تا هر چه میتواند، کاری کند تا اسلام و تمام اعتقادات آن از جامعه ایران به بهانه عقب ماندگی برچیده شود تا کشوری سکولار و بیدین(همانند حکومت آتاترک در ترکیه) به وجود آید.
اسلامستیزیِ حکومت پهلویها و دستنشاندگی آنان را میتوان به شکلهای متفاوت در طول تاریخ گذشته مشاهده کرد. از بارزترین این ستیزهگریها با اسلام، میتوان به اعمال قانون کشف حجاب اشاره کرد. از دیگر فعالیتهای این رژیم، حرکت فرهنگی آرامی بود که به منظور ضربه زدن به اسلام شکل گرفت.
این حرکتهای فرهنگی که مورد حمایت رژیم پهلوی بود، سبب انتشار برخی کتب انحرافی توسط نویسندگان ضداسلامی وابسته به حکومت شد. در آن زمان ما شاهد انتشار کتبی هستیم که مستقیماً آموزههای اسلامی را مورد اهانت قرار میدهند و صدها دروغ و جعل را به عنوان اسلام منتشر میکردند.
فدائیان اسلام در چنین فضایی، وقتی اسلامستیزی رژیم منحوس پهلوی و همچنین کجرویهای هر روزه این رژیم را علیه دین اسلام مشاهده کردند، به تنگ آمدند و غیرت دینیشان به جوش آمد و بر علیه رژیم قیام کردند. سرانجام این مجاهدین خستگیناپذیر بعد از دستگیری، در بیدادگاه رژیم پهلوی محکوم و در صبحگاه 27 دی 1334 تیرباران شدند و به شهادت رسیدند و یاد و نام شهیدان نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفر علی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی برای همیشه جاودانه شد.
مقام معظم رهبری درباره شخصیت این شهید بزرگوار و حرکت فدائیان اسلام سخنان ارزشمندی دارند که گوشهای از آنها را در زیر می خوانیم:
حرکت شهید نواب سیاسی، نظامی و فرهنگی بود
« کارى که شهید نواب صفوی در مقابل کسروى انجام داد، فقط یک کار فرهنگى نبود، اتفاقاً کار سیاسى، نظامى و فرهنگى بود. نظامى بود براى اینکه، خب کسروى را مضروب کرد و بعد هم یکى از یاران ایشان کسروى را کشت، یعنى دو مرتبه از طرف نواب، مورد حرکت به اصطلاح نظامى قرار گرفت.
کار سیاسى هم بود. همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضددینى که کسروى که یک تئوریسین و طراح بود، یک ماهیت سیاسى بود. هیچکس نمىتواند بگوید کسروى یک عنصر غیرسیاسى بوده. خود کسروى یک عنصرى بود که اصلاً حرکتش از آغاز در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزى که کشته شد، یک حرکت سیاسى بود و یکى از چهرههاى سیاسى ایران بود.
پس مبارزه با کسروى فقط مبارزه با افکار ضدمذهبى او نیست، زیرا که همان افکار ضدمذهبى هم یک حرکت سیاسى بود و یک ریشه و منشأ سیاسى داشت. بنابراین کار شهید نواب به اعتقاد من فقط کار مذهبى نبود. کار مذهبى، سیاسى بود و به همین شکل هم منعکس شد.»
مقابله تفکرات ضددینی در کشور با حرکت شهید نواب صفوی
«البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهاى آن روز چگونه بود، آن طور که من بعدها فهمیدم دستگاهها هم تبلیغات زیادى کرده بودند. روشنفکرهاى آن روز هم با دین و مسائل دینى و هر جلوه دینى به شدت بد بودند. آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمى اروپا که معمولاً یک پنجاه سالى، صد سالى، شصت سالى بعد از اروپا، همیشه روشنفکرهاى ما حرکت مىکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمى اروپا رایج بود. تفکر ضددینى، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینى را بدون هیچ دلیلى محکوم کردن رایج بود.
هر چیزى که رنگ و بوى دین داشت، از نظر روشنفکرهاى آن روز بدون هیچ استدلالى مطرود بود و نواب کسى بود که حرکتش صد درصد نشان داده مىشد که صبغه و انگیزه دینى دارد. بنابراین آنها قاعدتاً آن را نمىپسندیدند. در نوشتههایی هم که آن وقت روز، بعضى از روزنامهها و همچنین محافل روشنفکرى آن روز برخوردى که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را.
حتى گروههاى سیاسى غیرمذهبى که افراد مؤمن هم خیلى دوست نداشتند که منتسب به جریان نواب بشوند، براى خاطر اینکه گفته مىشد آنها تروریست هستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسى سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعى را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلى از افراد به وجود آورده بودند تا سالها بعد. لذا اینجاست که من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهاى آن روز، کار مطلوب و خوبى به حساب نیامد و تفسیر خوبى رویش گذاشته نشد.»
تأثیر مبارزه فدائیان اسلام در جریانهاى سیاسى داخلى
«یکى از چیزهایى که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلى به دست فراموشى سپرده شده، همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روى کار آمدن حکومت ملى دکتر مصدق ندیده گرفته بود. این را بدانید که اگر مرحوم نواب و تلاشهاى آنها نبود و ارعابى که آنها در محیط جو هیئت حاکمه به وجود آورده بودند، یعنى دستگاه سلطنت، نبود، ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق؛ دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکى بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانى این را آشکارا هم مىکرد.
البته آنها طرفدار مصدق نبودند، طرفدار آن چیزى بودند که ترکیب مصدق - کاشانى آن را ارائه مىداد؛ یعنى یک حکومت ضداستبدادى و ضدسلطنتى دینى، این بود دیگر، ترکیب کاشانى و مصدق این جورى بود؛ البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضدسلطنتى، ضداستبدادى و ضدانگلیسى. این خصوصیت آن چیزى بود که از مجموعه مصدق و کاشانى به وجود مىآمد و منعکس مىشد در خارج.
مرحوم کاشانى که خب مظهر این حرکت محسوب مىشد، یعنى مظهر مردمى و دینى این حرکت محسوب مىشد، والا مصدق را که عامه مردم نمىشناختند. مرحوم کاشانى به فدائیان و شخص نواب خیلى التفات داشت، بعد از جریان ترور رزمآرا روزنامهها یک عکسى را منتشر کردند که مرحوم کاشانى دستش را گذاشته روى سر مرحوم طهماسبى که قاتل رزمآرا بود و او را مورد طینت خود قرار داده بود.
یک چنین حمایتهاى صریح و علنى را آدم آن وقت مشاهده مىکرد، معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانى قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت مىکند و اینها هم بىدریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهتگیرى که مجموعه مصدق و کاشانى گفتم به وجود مىآورد، تلاش مىکردند و حرکت مىکردند و در حقیقت جریان نهضت ملى، نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد که آن اختلافات تاریخچه مفصلى دارد... »
تأثیر نواب در حرکت اخوانالمسلمین و ساختار فکرى اخوانالمسلمین
«ایشان تحت تأثیر اخوانالمسلمین بود، یعنى حسن البناء روى ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه خودش روى دیگران اثر گذاشته بود. یکى از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفت که من در مصر، در آن سفرى که نواب صفوى مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم، رشته مهندسى داشتم درس مىخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم. این آمد و گفتش که تو دارى درس مىخوانى اینجا؟ برو فلسطین بجنگ؛ گفت من یکهو منقلب شدم، به یک عدهاى از جوانها در مصر سخنرانیهایى ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدى مشغول درس خواندنى؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله فلسطین را جور دیگرى کرد.
مرحوم نواب خیلى مرد قوى بود. من شنیدم یک وقتى رفته بود اردن، گوش ملک حسین را گرفته بود، گفته بود پسر عموجان، این انگلیسها خیلى خطرناک هستند. آخر سید است، ملک حسین یعنى سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلى خطرناک هستند پسرعموجان، آدم این جورى بود، گوش ملک حسین را مىگرفت فشار مىداد.»