به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، «گل سنگ»، عنوان رمان برگزیده «دومین جشنواره داستان انقلاب» را با خود یدک میکشد که در «یازدهمین جشنواره جایزه ادبی شهید غنیپور» نیز به عنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شده است. داستان گل سنگ را سیدهاشم حسینی نوشته که در آن به بررسی وقایع سالهای پایانی حکومت پهلوی و آغاز انقلاب اسلامی میپردازد.
سیدهاشم حسینی متولد سال 1333، نویسنده و شاعر است و تحصیلاتش را در حوزه کارشناسی زبان انگلیسی و کارشناسی ارشد علوم اطلاعرسانی سپری کرده است. داستانها و شعرهای چاپ شدهاش بسیار هستند. نمونهای از آنها را میتوان در مجلات ادبی مانند فردوسی، آدینه، نافه و گلستانه مشاهده کرد. ترجمه، ویراستاری و انتشار شعر و قصه از جمله فعالیتهای وی در حوزه ادب و فرهنگ به شمار میآیند.
به مناسبت فرا رسیدن دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بخشی از کتاب «گل سنگ» این برگزیده داستان انقلاب را میخوانیم:
داستان، حکایت مأموریت سری اعضای ساواک برای یافتن شخص رابطی است که اعلامیههای امام خمینی(ره) را در میان کسبه بازار توزیع میکند. در خلاصهای از این داستان میخوانیم: «نبی، کارگر ساده روستایی است که برای کسب لقمهای حلال در بازار، پالان به دوش گرفته و کالاهای بازاریان را جا به جا میکند و برای کاهش هزینههای زندگی، با نظرعلی که او هم به شغل باربری مشغول است، خانهای محقر اجاره میکند. وی انسان دیندار و مؤمنی است. آرزو دارد به حوزه علمیه برود. آدم سادهدلی است، نظرعلی هم سعی دارد به او کمک کند.
نبی به علت ویژگیهای شخصیتی از احترام خاصی بین کسبه بازار برخوردار است و هر روز که به خانه میرود با درویش ملاقات کرده و از او برای صرف ناهار دعوت میکند. درویش هم دعوت او را میپذیرد و به خانه نبی ورود و همراه نبی ساعاتی را میگذراند و اعلامیه را به نبی میدهد.
نبی چند کبوتر نیز دارد که به آنها علاقهمند است، ولی بخشی از درآمد خود را به خانواده بیسرپرستی که در آن نزدیکی زندگی میکند، می دهد و سعی میکند برای آنان سرپرست و نقطه اتکایی باشد. با این همه، شجاعت این کار را که از خاتون خواستگاری کند ندارد، یا شاید هم از فرهاد، پسر بزرگ خاتون که نبی را دوست دارد شرم میکند.
وقایع داستان عموماً در همین محدوده میگردد. گاه با خوشمزگی و شیطنتهای نظرعلی که نبی را دوست صدیق خود میداند رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. تا اینکه شخصی با نام برات به بازار میآید و مرد مظلوم که عرضه یافتن کار برای خود را ندارد، خود را به نبی و کسبه بازار معرفی کرده و از آنها میخواهد اجازه بدهند در بازار حمالی کند و هزینه و لقمه نانی را هم برای زن و بچهاش به شهرستان بفرستد.
نظرعلی با دلخوری و نبی از سر ترحم میپذیرد و او را به ناهار دعوت میکنند. برات که هیکل تنومند و خستهای دارد از فرط گرفتاری بیمار است و از ناراحتی معده رنج میبرد. در طول مدت کوتاهی با نبی و نظرعلی دوست میشود. او که به نبی و کسبه بازار مشکوک است، در فرصتی مناسب با نظرعلی رابطه صمیمی برقرار میکند و نظرعلی را که علاقهای به خوشگذرانی دارد، تحریک کرده و با مهیا کردن فرصتهایی که نقطه ضعف نظرعلی محسوب میشود او را شیفته خود میکند.
از جمله به او قول کار شرافتمندانه و پردرآمد، شخصیت اجتماعی مناسب و خوشگذرانی با هنرپیشهها و خوانندهها را میدهد و به این ترتیب نظرعلی را مأمور تحت نظر گرفتن نبی میکند. نظرعلی رفته رفته تغییر قیافه داده و دیگر آن دوست سادهدل نبی به حساب نمیآید و از تمامی مسائلی که نبی او را برحذر داشته برای آزار نبی استفاده میکند تا از زیر سایه سنگین نبی بیرون بیاید.
همین تغییر رفتار نظرعلی، نبی را نگران میکند. وضعیت به وجود آمده برای خاتون و فرهاد از یکسو و وضع کسبه بازار و شرایط پخش اعلامیهها و اسلحه از سوی دیگر نبی را بدجوری تحت فشار قرار داده است. میان نظرعلی و نبی هم شکرآب میشود و نظرعلی کمتر به خانه میآید و لباسها و قیافهاش هم حسابی تغییر کرده است.
نبی همچنان اعلامیهها و سلاحها را از درویش میگیرد و با جاسازی آنها داخل پالان، آنها را طبق نقشه قبلی به کسبه و مبارزان انقلابی میرساند و همواره درصدد است تا بتواند فرصتی فراهم کند تا به خواست قلبی خود برسد و سرانجام پس از فراز و فرودهای زیاد، برات به راز پخش اعلامیهها و نقش نبی در این ماجرا پی میبرد و با سوءاستفاده از نظرعلی، اتاق نبی را تفتیش میکند و زمانی که نبی به خانه میرسد با او درگیر میشود و نبی را به شهادت میرساند.»