کد خبر: 1375019
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۲
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تشریح کرد:

مبادی تصوریه منطق فهم قرآن/ تعریف اصطلاحات و ترکیبات کلیدی

گروه اندیشه: به گفته رشاد، «منطق فهم قرآن» یکی از خرده‌منطق‌های مدرک‌محور است، زیرا در این روش، قواعد و ضوابطی را اراده کرده‌ایم که در بهره‌برداری از قرآن، مورد استفاده قرار می‌گیرد و به این ترتیب یک خُرده‌روش است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، سلسله دروس «منطق فهم قرآن» یکی از درس‌های حجت‌الاسلام و المسلمین علی‌اکبر رشاد است که هر دو هفته یک بار در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی واحد تهران برگزار و از طریق ویدئو کنفرانس با حضور طلاب و پژوهشگرانی از قم نیز همراه می‌شود.
بنا بر این گزارش، این سلسله دروس به نحوی ابداعی و نوآورانه، به تنقیح و تدوین و تنظیم مقدمات فهم قرآن و قواعد آن، ضوابط حاکم بر این قواعد و همچنین رویکردها، اسلوب‌ها، فرآیندها، ساختارها و سنجه‌ها در فهم قرآن پرداخته است. در ادامه گزارش جلسه سوم از این سلسله دروس می‌آید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
در این جلسه و احتمالاً جلسه آتی، قصد طرح مبادی تصوریّه منطق فهم قرآن را مطرح خواهیم کرد و تعریف اصطلاحات و کلمات کلیدی در این تحقیق و پس از تولید دانش به کار خواهد رفت. تعدادی از اصطلاحات کلیدی که در تحقیق مورد استفاده است در ذیل توضیح خواهیم داد. سرّ اینکه به اصطلاح‌شناسی و اصطلاحات کلیدی این تحقیق اهتمام داریم عبارت از اینکه یکی از مشکلات موجود در حوزه مطالعات قرآنی و به خصوص در حوزه‌ علوم قرآنی و تفسیر این است که پاره‌ای از اصطلاحات و ترکیب‌ها ابهام دارد و تعریف نشده، همچنین برخی از این اصطلاحات کاربردهای متفاوت و مختلفی دارد و این اصطلاحات را در معانی مختلف به کار می‌برند. برای مثال «روش‌های تفسیر»، گاهی «روش‌ها» را به «رویکردها»، «رهیافت‌ها»، «قواعد» و... هم اطلاق می‌کنند. اگر به برخی از کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده مراجعه شود، مشخص می‌شود که دو اشکال در این نوع کتاب‌ها نیز وجود دارد، اشکال اول: ابهام است که اصطلاحات به درستی تعریف نشده است؛ اشکال دوم: علاوه بر اینکه تعریف نشده یک واژه به معانی مختلف به کار می‌رود یا یک مراد و مفهوم به چند معنا استعمال می‌شود.
قبل از بررسی تعاریف اصطلاحات، مقدمتاً می‌گوییم که اصطلاح به معنای «ما صالح علیه اهل الفن» است. اصطلاح به این معنا است که در میان اهل فن مصالحه شده و تفاهم کرده‌اند تا یک واژه‌ی خاص را برای معنایی خاص به کار ببرند.
تعریف اصطلاحات کلیدی منطق فهم قرآن
1 ـ منطق فهم دین

دستگاه روشگانیِ به هم‌رسیده از مجموعه‌ی «مبادی ممتزجه» (و احیاناً «رویکردها»، «رهیافت‌ها»، «مناهج»)، «قواعد»، «ضوابط»، «اسلوب‌ها»، و «سنجه‌ها»ی سازوارِ به‌هم پیوسته‌ای که کاربست آن‌ها در «فرایندها»یی مشخص، فهم و کشف گزاره‌ها و آموزه‌های دین از «منابع دینی» را میسر ساخته، درستی کاربرد عناصر یادشده و صحت معرفت حاصل از آن را می‌سنجد.
البته هریک از این عناصر ده‌گانه‌ای را که در تعریف بالا ذکر شده است را به صورت جداگانه شرح خواهیم داد. عناصری از قبیل «مبادی»، «مبادی ممتزجه»، «مبادی غیرممتزجه»، «رویکردها»، «رهیافت‌ها» و ... .
قبل از اینکه به تشریح یک‌یک این واژگان و دیگر واژگانی که در این مباحث تعیین‌کننده هستند بپردازیم، می‌گوییم که تعبیر «منطق فهم»‌ را در افق و استوا می‌توان استعمال کرد.
الف) یک‌بار مراد ما از این تعبیر، «دستگاه روشگانی» استنباط و اکتشافِ کلان و فراگیرِ کل دین است که موجب تکوّن یک دستگاه معرفتی می‌شود.
ب) بار دیگر از این تعبیر در اشاره به «خرده‌روش‌ها»ی استنباطی و یا اکتشافی استفاده می‌کنیم.
به تعبیر دیگر یک‌بار مراد ما از این تعبیر اشاره به دستگاه روشگانیی است که قلمروی کارکردی آن کلّ دین است؛ همه‌ی حوزه‌های دین و همه‌ی منابع آن، از قبیل حوزه‌ی «عقاید»، «علم دینی»، «احکام دینی»، «اخلاق دینی» و... همچنین همه‌ی منابع و مجاری کسب معرفت به دین یعنی «عقل»، «فطرت»، «وحی»، «کتاب» و «سنت» و یا اگر «اجماع» را منبع و یا مدرک مستقل قلمداد کنیم، روش‌هایی که برای بهره‌برداری و استفاده از این مدرکات نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد را به «خُرده‌منطق» تعبیر می‌کنیم. «منطق فهم قرآن» نیز یکی از خرده‌منطق‌های مدرک‌محور است، زیرا در این روش، قواعد و ضوابطی را اراده کرده‌ایم که در بهره‌برداری از یکی از منابع دین که قرآن است، مورد استفاده قرار می‌گیرد و به این ترتیب یک خُرده‌روش است.
البته قبلاً من پیشنهاد داده بودم که برای اینکه بین منطق فهم دین که دستگاه روشگانی کلان و فراگیر است با خُرده‌دستگاه‌های روشگانی تمایزی ایجاد کنیم، نام خُرده‌دستگاه‌های روشگانی را «منهج» بگذاریم، ولی بعد از تأمل متوجه شدم که عنوان «منهج» باعث خلط خواهد شد و مسائل دیگری را پیش خواهد آورد. بنابراین می‌توان در اینجا نیز از عبارت «منطق» استفاده کرده، منتها وقتی که به عبارت «منطق فهم قرآن» اشاره می‌کنیم به این معناست که موضوع و یا منبع آن محدود است. همچنین برای اشاره به جزئی از اجزاء دستگاه روشگانی که از آن به منطق فهم دین و یا منطق قرآن تعبیر می‌کنیم، می‌توانیم از عبارت «مناهج» استفاده کنیم. قبلاً نیز این اصطلاح را به کار برده‌‌ایم، از قبیل «منهج استنادی»، «منهج اصطیادی» و «منهج اجتهادی و استنباطی» و در گذشته به انواع شیوه‌های اصطیادی و استنباطی منهج اطلاق کرده بودیم. بنابراین مناسب است از کلمه‌ی «منهج» برای اشاره به جزئی از اجزاء یک دستگاه روشگانی استفاده کنیم.
قبلاً نیز گفته بودیم که مناهج فهم قرآن و کشف مرادات الهیه را می‌توان به سه نوع دسته‌بندی کرد:
الف) منهج استنادی، یعنی تفسیر نقل‌مدار که به اقسام خُردتر تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به سنت، تفسیر قرآن به اقوال صحابه و... تقسیم می‌شود
ب) منهج اصطیادی، یعنی منهج صید مطلب که ممکن است به «نقل» متکی و مستند نباشد. این نوع تفسیر را می‌توان «تفسیر مشربی» و یا «تفسیر مسلکی» نیز نامید. مثل تفسیر عقل‌گرایانه، تفسیر باطن‌گرایانه و ذوقی و اشراقی، تفسیر علم‌گرایانه و...
ج) منهج اجتهادی، یعنی تفسیری که با شیوه‌ی اجتهادی و استنباطی به فهم قرآن می‌پردازد. در این نوع تفسیر به امر فطرت، خرد و سایر ابزارها و منابع فهم مثل خود آیات و روایات اهتمام وجود دارد و با قرآن به صورت اجتهادی و چندابزاری مواجه می‌شود.
به این ترتیب براساس تعریفی که از «منطق فهم دین» داریم، طبعاً تعریف منطق فهم قرآن نیز با اندک تفاوتی، نظیر همان تعریف می‌شود؛ به اعتبار اینکه منطق فهم قرآن یک منطق خُرد و معطوف به یکی از منابع است. بنابراین با توجه به توضیحات بالا تعریف منطق فهم قرآن به شرح زیر خواهد بود:
2 ـ منطق فهم قرآن
منطق فهم قرآن که یکی از روشگان‌های مدرک‌محور است، عبارت خواهدبود از: خُرده‌دستگاه روشگانی به هم‌رسیده از مجموعه‌ی عناصر روش‌شناختی («مبادی ممتزجه»، «رویکردها»، «رهیافت‌ها»، «مناهج»، «قواعد»، «ضوابط»، «اسلوب‌ها»، و «سنجه‌ها»ی) سازوارِ به‌هم پیوسته‌ای که کاربست آنها در «فرایندها»یی مشخص، فهم کلام الهی را میسر ساخته، درستی کاربرد عناصر یادشده و نیز صحت معرفت حاصل از آن را می‌سنجد.

تذکر 1: با توجه به تعریف پیشنهادی، دستگاه اکتشاف و استظهار مرادات الهی می‌تواند و می‌باید مشتمل بر مجموعه‌ی عناصر زیر باشد. نمی‌توان یک دستگاه روشگانی داشته باشیم که فاقد این عناصر باشد. فقدان قواعد و ضوابط برای یک دستگاه روشگانی نقص نیست، بلکه با این فقدان، نفس منطق ازبین می‌رود و بدون آنها منطقی به وجود نمی‌آید.
مؤلِّفه‌های رکنی و عناصر غیررکنی به این ترتیب است: مبادی ممتزجه؛ رویکردها؛ رهیافت‌ها؛ مناهج؛ قـواعـد؛ ضـوابـط؛ فرایندها؛ اسلوب‌ها؛ سنجه‌های درستی‌آزمایی کاربست منهج و معارف فراچنگ‌آمده از آن.
در عین این عناصر در یک افق نیستند و به لحاظ ماهوی و کارکردی با یکدیگر متفاوت‌اند. کارکرد بعضی از عناصر به گونه‌‌ای است که با فقدان آنها منطق از بین می‌رود، ولی برخی دیگر چنین نیستند. به دسته‌ی اول مؤلفه‌های رکنی می‌گوییم و دسته‌ی دوم را مؤلفه‌های غیررکنی می‌نامیم.
تذکر 2: پاره‌ای از عناصری که ما در این تعریف آورده‌ایم، عناصر و اجزاء ذاتی تعریف یا روشگان هستند؛ مانند «مبادی»، «قواعد» و «ضوابط» و پاره‌ای از آنها همانند «رویکردها» و «رهیافت‌ها»، جزء عناصر و اجزاء ذاتی نیستند، و جزء مؤلفه‌های روش‌شناختی یک دستگاه روشی به حساب نمی‌آیند. در یک دستگاه روشگانی اصرار و الزامی نیست که حتماً رویکرد واحد و معینی و یا رهیافت محدود و مشخصی انتخاب شود؛ به تعبیر دیگر یک روشگان و منطق فهم بدون قواعد و ضوابط تشکیل نمی‌شود، اما می‌تواند بدون رهیافت مشربی به وجود بیاید. لزوماً نباید از یک رویکرد نقلی و یا صرفاً عقلی و یا عرفانی پیروی کنیم تا منطق ما درست شود. اما نمی‌توانیم بدون اینکه قواعدی را اثبات کرده باشیم و ضوابطی را تعیین کرده باشیم، ادعا کنیم که منطق فهم داریم. منطق فهم بدون قواعد و ضوابط شکل نمی‌گیرد.
بنابراین درخصوص اجزاء و عناصری که در تعریف گنجانده شده می‌توان گفت که برخی از آنها اجزاءِ مؤلفه‌ی رکنی روشگان و منطق هستند و بعضی جزء مؤلفه‌های رکنی ثابت نیستند.
3 ـ مبانی (فراپیش‌انگاره‌ها؛ مبادی بعیده)
واژه‌ی مبانی در علوم مختلف و از جمله در علوم قرآنی و تفسیر به معانی گوناگونی به کار رفته است. کلمه‌ی مبانی را در اصول و یا فقه، گاه به معنای «قواعد» به کار می‌بریم؛ درحالی‌که در همین اصول ممکن است مبانی را به «مبادی علم اصول» اطلاق کنیم. ما در اینجا مبانی را به معنای فراپیش‌انگاره‌ها به کار می‌بریم، یعنی مبادی بعیده. بنده ـ ولو به صورت قراردادی ـ قصد دارم بین «مبانی»‌ و «مبادی» فرق بگذارم. مبانی بالمعنی الاعم سه لایه دارد، مبادی (مبانی) بعیده؛ مبادی وسیطه؛ مبادی قریبه. معادل‌های فارسی این سه لایه را نیز به این شکل پیشنهاد می‌دهیم: فراپیش‌انگارها، پیش‌انگاره‌ها، انگاره‌ها.
انگاره‌ها آن دسته از مبانی‌اند که قواعد مستقیماً از آنها تولید می‌شود؛ ولذا از آنها به «مبانی قریبه» یاد می‌کنیم، یعنی مماس و قریب با قاعده هستند و قاعده را تولید می‌کنند. مبانی قریبه، نقطه و مبدأ عزیمت به قواعد و مسئله‌های علم هستند. (مبدأ را به معنای «مبدأ عزیمت» به تولید قاعده و مسئله در یک علم اطلاق می‌کنم). البته اشکالی ندارد که مبادی وسیطه نیز که با یک واسطه به مسئله و قاعده گره می‌خورند، در زمره‌ی مبادی به حساب آیند. اما «مبادی بعیده» را جزء مبادی به حساب نمی‌آوریم و از آنها به مبانی تعبیر می‌کنیم؛ که به این ترتیب بین دسته‌ها و لایه‌های مبادی و مبانی تمایز قائل می‌شویم.
بنابراین از نظر ما مبانی همان فراپیش‌انگاره‌ها و مبادی بعیده هستند.
4 ـ مبادی
پیش‌انگاره‌ها؛ مبادی وسیطه و نیز انگاره‌ها؛ مبادی قریبه. همانطور که در ذیل اصطلاح سوم توضیح دادیم، مبادی پیش‌انگاره‌ها و انگاره‌ها هستند، یعنی مبادی وسیطه و مبادی قریبه که در تولید مسئله، تولید قاعده و حل مسئله مبنا هستند و کاربرد دارند. لهذا مبادی را به آن گروه از مبانی اطلاق می‌کنیم که با یک واسطه و یا بی‌واسطه مولد مسئله و قاعده‌ی آن علم هستند. بنابراین مبادی را به مبادی وسیطه و قریبه، یعنی پیش‌انگاره‌ها و انگاره‌ها اطلاق می‌کنیم.

5 ـ مبادی ممتزجه
یکی از ابهامات و نقاط نزاع پایان‌ناپذیری که در علوم مختلف مطرح است، این مسئله است که آیا علوم مرکب از «مسائل»‌اند و یا مرکب از «مسائل» و «موضوع‌»اند و یا مرکب از «مسائل»، «موضوع» و «مبادی»‌اند؟
به نظر من اولاً تنها مرکب از مسائل و یا مسائل و موضوع و حتی مسائل و مبادی نیست، بلکه مؤلفه‌های دیگری هم وجود دارد که ماهیت و هویت علم را می‌سازد. چگونه ممکن است که ما روش را از ماهیت و هویت علم حذف کنیم؟ روش جزء مؤلفه‌های تکون‌بخش علم است. ثانیاً درخصوص مبادی هر علمی که آیا جزء آن علم است یا خیر؛ دو نظر وجود دارد، بعضی علی‌الاطلاق می‌گویند مبادی جزء علم است و بعضی دیگر علی‌الاطلاق می‌گویند مبادی هرگز جزء علم نیست. ما در اینجا قائل به تفصیل هستیم. مبادی یک‌دست نیستند. پاره‌ای از مبادی هستند که به دلایل مختلفی، از جمله دلایل معرفت‌شناختی، روش‌شناختی و... از علم و مسائل تفکیک‌ناپذیر نیستند، این مبادی را «مبادی ممتزجه» می‌نامیم که با مسائل علم ممتزج هستند. نمی‌توان آنها را جدا کرد و در آن علم مطرح نکرد. اما پاره‌ای از مبادی اینگونه نیستند و می‌توان در علم موجود و یا محقق و یا علم مطلوب و مقترح و پیشنهادی به آنها پرداخت و لازم نیست که در دل علم عهده‌دار مسائل به آنها بپردازیم. اینها مبادی غیرممتزجه هستند و لازم نیست که با علم امتزاج پیدا کنند. بنابراین در این خصوص هیچکدام از دو نظر مطلق‌گرا را قبول نداریم.
6 ـ رویکرد (مشرب/ اتجاه/ approach)
کلمه‌ی رویکرد نیز همانند کلمه‌ی مبادی و یا روش، دچار ابهام و یا دچار کاربردهای مشوش و مختلف است. حتی گاهی به خطا کلمه‌ی «رویکرد» را به «نگاه» اطلاق می‌کنند. کلمه‌ی رویکرد به معنای مشرب، جهت‌گیری و اتجاه است. ما واژه‌ی رویکرد را به این صورت تعریف می‌کنیم: «گرایش و زاویه‌ی دید، مانند رویکردهای "مشائی" یا "اشراقی" در حکمت سنتی، یا "تاریخی‌نگری" و "تحلیلی‌گرایی" در فلسفه‌ی جدید».
همچنین رویکرد را به «سمت گیری ناشی از مقصد و مطلوب محقِّق در مقام بحث و بیان» نیز اطلاق می‌توان کرد؛ در این صورت رویکرد تحقیق به یکی از وجوه سه‌گانه‌ی 1. توصیف و گزارش، 2. تحلیل و پردازش اطلاعات، 3. توصیه و سفارش، رخ می‌کند؛ تنقید و داوری نیز جزئی از رویکرد تحلیل به شمار است.
7 ـ رهیافت (موقِف/ attitude)
پایگاه معرفتی و علمی که از آن به مطالعه و تحقیق علم / معرفت یا امر / مقوله‌ای پرداخته می‌شود، مثلاً قصد داریم اوضاع سیاسی را از پایگاه جامعه‌شناسی مطالعه کنیم، در این صورت جامعه‌شناسی سیاسی تولید می‌شود و یا معرفت را از پایگاه جامعه‌شناسی مطالعه می‌کنیم که در این صورت عنوانی به نام جامعه‌شناسی معرفت تولید می‌شود. رهیافت عبارت است از اینکه از پایگاه یک علم معین، یک حوزه‌ی مشخص را مورد مطالعه قرار دهیم. مثلاً رهیافت جامعه‌شناختی، فلسفی، روش‌شناختی و... به یک مسئله‌ی خاص داریم.
به نظر من، دانش‌های مضاف عبارتند از نوعی رهیافت و درواقع دانش‌های مضاف نوعی رهیافت در مطالعه هستند. والسلام.

captcha