مقام معظم رهبری همچون امام خمینی(ره) به مسئله تکلیف توجه ویژهای دارند و توصیهشان این است که «هرجا هستید، هرکاری که احساس میکنید انقلاب بدان نیاز دارد، آن را انجام بدهید. واقعاً اعتقادم این است که برای انقلاب باید اینطوری باشیم. از پیش معنی نکنیم که صندلی ما آنجاست و اگر دیدیم آن صندلی را به ما دادند، خوشحال بشویم برویم بنشینیم و بگوئیم حقمان بود.
اگر دیدیم آن صندلی نشد و یا گوشهاش ذرهای سائیده بود، بگوئیم به ما ظلم شد و قبول نداریم و قهر کنیم و بیرون برویم. من از اول این روحیه را نداشتم و سعی نکردم این طوری باشم. در مجموعه انقلاب تکلیف ما این است.
اهمیت کار فرهنگی
من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر می کردم که بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری به گوشهای بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم، حتی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود؛ من دست زن و بچهام را میگیرم و میروم.
والله این را راست میگفتم و از ته دل بیان میکردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا میشد و من در آنجا مشغول کار عقیدتی – سیاسی میشدم. به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این صورت، خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد.
انقلاب به کار آدمهای کار آمد و صادق نیاز دارد. صدق و اخلاص، شرط اول است. اگر ما در کسی صدق و اخلاص نبینیم، خیلی احتمال دارد که کار او هم به درد نخورد و یا در مواقعی، مشکل درست کند.
انسانی که صدق و اخلاص ندارد، ولی کارایی دارد، مثل ماشینی میماند که اگر مراقبش نبودند و یک پیچ آن اشکال پیدا کرد، گاهی میبینید که ضربهای هم به آدم میزند. کارایی انسان به این است که هر فردی از روی اخلاص و صدق و نیت صحیح، کاری را که به عهدهاش است، انجام دهد تا انسان تلقی شود و ماشین نباشد.
برای همیشه خودتان را آماده نگه دارید تا انقلاب به هر طریق که اقتضا میکند، از شما استفاده کند. این یادگاری را باهم داشته باشیم. یک وقت، بهترین استفاده از یک انسان زنده و عاقل و باشعور این است که مثل نردبان بشود و یک نفر پایش را روی دوش او بگذارد تا دستش به جایی برسد که کاری انجام بدهد. چه اشکالی دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و کشور اقتضاء می کند، باید چنین کاری هم کرد.
یعنی همان احساسی را که انسان نسبت به زن و بچه خودش دارد، همان را باید نسبت به دیگران هم داشته باشد. شما اگر بدانید که فرزندتان دچار یک انحطاط اخلاقی شده که از نظر شما و از نظر جامعه زشت است، یا در معرض آن قرار گرفته، چگونه عکسالعمل نشان میدهید؟
من نمیدانم شما کتاب خانم «ایزابل آلنده» را خواندهاید یا نه؛ کتاب بسیار جالبی است. او از قوم وخویشهای همین «سالوادور آلنده» معروف است. در این کتاب ذکر میکند که یکی از کارکنان مهم یک کشور آمریکای لاتین، در یک جایگاه ضد اخلاقی – که نمیشود در اینجا تشریحش کرد- با فرزند خودش برخورد میکند. این شخص به آنجا رفته بود که شاهد کارهای ضد اخلاقی جوانهای دیگران باشد؛ اتفاقاً جوان خودش را در آنجا مشاهده میکند! او آنچنان بیتاب میشود که از شدت آن مثلاً سکته میکند یا دچار جنون میشود.
در اسلام فرقی بین فرزند خود انسان و فرزند دیگران نیست؛ یعنی اگر چیزی را مشاهده میکنید که برای فرزند شما نامطلوب و سنگین و غیر قابل تحمل است، عیناً همین احساس را باید نسبت به فرزندان دیگران داشته باشید.
اگر هم نمیتوانید این احساس را داشته باشید، عمل شما باید این طوری باشد. البته عواطف انسان نسبت به فرزند خودش با دیگران فرق دارد، اما وظیفهاش فرقی ندارد؛ وظیفهاش یکسان است. اگر مشاهده میکند که فرزند دیگری درحال سقوط به مزبلها است یا در لغزش گاهی قرار میگیرد که اگر فرزند خودش بود، جلو او را میگرفت، باید جلو فرزند دیگری را هم بگیرد.
اگر خدای ناکرده همگیتان یک وقت بگوئید، ما میخواهیم این کار و فعالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم، عقیده ندارم که این میدان خالی خواهد ماند؛ نه. عقیده من این است که بار خدا، زمین نمیماند. گردونه الهی دارد روی غلتک میرود، ما عقب میمانیم، ما پرت میشویم از آن گردونه، از آن ارابه عظیمی که دارد میرود. بار خدا زمین نمیماند، این را بدانید. یک روز دیگر، یک روزگار دیگر این بار به سرمنزل خواهد رسید. خوش به حال کسی که توفیق پیدا کند این بار را او بکشد.
این ملت، برای اینکه حیثیتش و کیان حقیقی و انسانی و اسلامی و انقلابی و فرهنگ ملیاتش حفظ شود، احتیاج به مجاهدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم دشمن و تهاجم کردن به نقاط ضعف دشمن دارد. این را خودیها میتوانند بکنند.