به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، در آستانه فرارسیدن سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن صدها نفر از زنان فرهیخته و نخبه با رهبر معظم اقنلاب دیدار کردند.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار تشکیل یک مرکز عالی فرا قوهای را برای تدوین راهبردی صحیح در قبال مسئله «مهم زن و خانواده»، ضروری خواندند و افزودند: دستیابی به این راهبرد همهجانبه و قابل اجرا، نیازمند سه مسئله است: پرهیز کامل از مرجعیت دادن به تفکرات «غلط، کلیشهای و متحجر غربی» در امور زنان، تکیه بر متون و معارف ناب اسلامی و پرداختن به مسائلی که حقیقتاً مسائل اصلی زنان محسوب می شوند.
رهبر معظم انقلاب با ابراز تأسف از اینکه در محیطهای قدیمی و جدید، زن موجودی درجه ۲ و موظف به خدمتگزاری تصور میشود، اظهار کردند: این مسئله، درست نقطه مقابل نگاه فقه مترقی اسلام به زن است.
ایشان افزودند: بعضىها براى اینکه غربىها بدشان نیاید، بعضى از حقایق احکام اسلامى را، واضحات احکام اسلامى را عوض میکنند.
رهبر معظم انقلاب در تکمیل این بخش از سخنانشان به آیه 116 سوره انعام اشاره کردند. در آین آیه آمده است « وَ اِن تُطِع اَکثَرَ مَن فِى الاَرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِاللهِ اِن یَتَّبِعونَ اِلّا الظَّنَّ وَ اِن هُم اِلّا یَخرُصُون» (و اگر از بیشتر کسانى که در زمین میباشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه میکنند؛ آنان جز از گمان [خود] پیروى نمیکنند و جز به حدس و تخمین نمیپردازند).
سوره انعام از سور مکی است که به عنوان ششمین سوره از قرآن کریم شناخته میشود. در این سوره به موضوعاتی همچون احکام فقهی مربوط به حرمت گوشت حیوانات، خداشناسی، دعوت به اصول سهگانه توحید، نبوت و معاد پرداخته شده است. نکاتی که در آیات 100 و پس از آن ذکر شده، مربوط به خداشناسی، مخالفت و لجاجت عدهای با مسئله توحید و همچنین اثبات حقانیت تفکرات اسلام و دلایل اصرار برخی بر باطل میشود.
در آیه 116 این سوره نیز خداوند خطاب به پیامبرش عاقبت پیروی از گمراهان را گوشزد کرده است.
در تفسیر المیزان در مورد شأن نزول این آیه آمده است: میدانیم آیات این سوره در مکّه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیداً در اقلیت بودند، گاهى اقلیت آنها و اکثریت قاطع بتپرستان و مخالفان اسلام، ممکن بود این توهم را براى بعضى ایجاد کند که اگر آیین آنها باطل و بیاساس است چرا این همه پیرو دارد و اگر ما بر حقیم چرا این قدر کم هستیم؟! در این آیه براى دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، میگوید: «اگر از اکثر مردمى که در روى زمین هستند پیروى کنى تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت»! (وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
در جمله بعد دلیل این موضوع را بیان میکند و میگوید: «علت آن این است که آنها بر اساس منطق و فکر صحیح کار نمیکنند «راهنماى آنها یک مشت گمانهاى آلوده به هوى و هوس و یک مشت دروغ و فریب و تخمین است» (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
در تفسیر نور نیز به معنا و ریشه فعل «یخرصون» اشاره شده و آن را «تخمین و حدس» معنا کرده و چون بعضى از تخمینها نادرست از آب در میآید، به معناى دروغ هم آمده است.
در تفسیر این آیه نیز آمده است: راه هدایت و راه قرآن ملاک است، نه راه مردم و اکثریّت. «و تمّت کلمة ربّک... و اِن تُطِع اکثر...». اکثریت دلیل حقانیّت نیست. ملاک، حقّ است نه عدد، پس در پیمودن راه حقّ از کمى افراد نهراسید. «اِن تُطِع اکثر...». جلب نظر اکثریّت، گاهى به قیمت نابودى و انحراف خود انسان تمام میشود. «اِن تطع اکثر... یضلّوک» (در راه خدا حرکت کنیم هر چند خلاف رأى اکثریّت باشد). اکثریّت، چنان جلوهاى دارد که خدا پیامبر را هم از تبعیّت آن بر حذر میدارد. «واِن تُطِع اکثر مَن فى الارض یضلّوک» (انبیا باید تابع وحى باشند، نه آراى مردم). ریشه ضلالتها، اعتماد به حدس وگمان است. «یضلّوک - اِنیتّبعون الاّ الظنّ». اکثریّتى که به جاى حقّ، در پى حدس و هوس باشند، قابل پیروى نیستند. «اِن تطع اکثر... یضلّوک... یخرصون». در انتخاب راه، دلیل و برهان لازم است، نه حدس وگمان. «اِن یتّبعون الاّ الظنّ... یخرصون».
تفسیر المیزان نیز ابتدا به معنای عبارت «خرص» پرداخته و آن را به معنای دروغ و تخمین گرفته اما معناى دوم را با سیاق آیه مناسبتر دانسته است، چرا که جمله «و ان هم الا یخرصون» و همچنین جمله قبلی آن در حقیقت کار تعلیل را مىکند، و براى جمله «و ان تطع اکثر من فىالارض» به منزله علت است، و مىرساند که تخمین زدن در امورى از قبیل معارف الهى و شرایع که مىبایستى از ناحیه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و یقین نمیتوان تکیه داشت طبعاً سبب ضلالت و گمراهى است.
گو اینکه سیر انسان در زندگى دنیاییش بدون اعتماد به ظن و استمداد از تخمین قابل دوام نیست، حتى دانشمندانى هم که پیرامون علوم اعتبارى و علل و اسباب آنها و ارتباطش با زندگى دنیوى انسان بحث مى کنند به غیر از چند نظریه کلى به هیچ موردى برنمىخورند که در آن اعتماد انسان تنها به علم خالص و یقین محض بوده باشد.
لیکن همه این اعتباریات قابل تخمین، مربوط است به جزئیات زندگى دنیوى، و اما سعادتى که رستگارى انسان در داشتن آن و هلاکت ابدى و خسران دائمیاش در نداشتن آن است امرى نیست که قابل تخمین باشد، و خداوند در امور مربوط به سعادت انسان و همچنین در مقدمات تحصیل آن از تفکر در عالم و اینکه چه کسى آن را آفریده و غرضش چه بوده و سرانجام آن به کجا میانجامد و آیا بعث و نشورى در کار است و اگر هست براى تأمین سعادت در آن نشأت، بعثت انبیا و فرستادن کتب لازم است یا نه؟ به هیچوجه از بندگانش جز به علم و یقین راضى نمىشود، همچنانکه در آیات بسیارى از قبیل آیه، (و لا تقف ما لیس لک به علم ) این معنا خاطرنشان شده، و یکى از روشنترین آنها آیه مورد بحث است که مىفرماید: بیشتر اهل زمین از آنجا که پیرو حدس و تخمیناند نباید ایشان را در آنچه که بدان دعوت مینمایند و طرقى که براى خداپرستى پیشنهاد مىکنند اطاعت کرد براى اینکه حدس و تخمین آمیخته با جهل و عدم اطمینان است، و عبودیت با جهل به مقام ربوبى سازگار نیست.
این مطلب با قطع نظر از آیات و روایات مطلبى است که عقل صریح نیز به آن حکم مىکند، البته خداى سبحان هم آن را امضا کرده و در آیه بعدى که به منزله تعلیل آیه مورد بحث است مىفرماید: (ان ربک هو اعلم من یضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین ) که نهى از اطاعت مردم را تعلیل کرده است به علم خدا و اسمى از اینکه عقل چنین حکمى مىکند نبرده. و در پارهاى از آیات به هر دو جهت یعنى هم به علم خدا و هم به حکم عقل تعلیل کرده، از آن جمله فرموده است : (و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنى من الحق شیئا) تا اینجا تعلیل مطلب است به حکم عقل، و در قسمت بعد، یعنى (فاعرض عمن تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بمن اهتدى ) تعلیل شده به علم خداى سبحان و حکم او.