معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نسبت سایر معاونتهای این وزارتخانه دارای انشعابات فراوانی است و حوزهای پردغدغه را برای مدیران و مسئولان عرصه سیاستگذاری و رویدادی این بخش پدید آورده است؛ اساساً سه شاخه مهم و مؤثر که هنر حرفهای را تعریف میکند و از آن تعبیر به هنرهای نمایشی (دراماتیک)، هنرهای تجسمی (پلاستیک) و هنرهای موسیقی (فونتیک) میشود، زیرمجموعه این معاونت قرار دارد.
در این سالها عرصههای مختلف تحت مسئولیت این معاونت با فراز و فرودهای فراوانی مواجه بوده است؛ مشکلات و معضلهای به وجود آمده در این سه شاخه متعدد بوده و نوعاً تبدیل به کلاف سردرگم و لاینحلی شده است، اما با این وجود همچنان هر کدام آنها حداقل سالی یکبار به شکلی مفصل و در قالب جشنوارهای بینالمللی برگزار میشوند؛ جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی موسیقی فجر و جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر که باید به آنها برگزاری بینال(دوسالانه) حوزه هنرهای تجسمی را که هر از چندگاهی برگزار میشوند، نیز افزود.
سیاستگذاری مقطعی هر یک از این جشنوارهها و اعمال سلیقه مدیران به دلیل عدم ثبات در حوزه مدیریتی و مسئولیتی دبیرخانه این جشنوارهها موجب شده است تا هر کدام از جشنوارههای عنوان شده با وجود آنکه توقع میرود هر ساله پربارتر و پرفروغتر از قبل برگزار شوند، تبدیل به جریانی خنثی و بیخاصیت شده تا آنجا که حتی مسئولان برگزاری آنها دلیل بر استمرار برگزاری آنها را غیرقابل توجیه میدانند و بارها عنوان کردهاند که این رویدادها برای تداوم یافتن نیاز به تغییر در سیاستگذاری و تحول در ساختار اجرایی دارند؛ چرا که به مرور از مسیر اصلی و هدفی مترقی که در ابتدا به آن دلیل بنیان گذاشته شدهاند، منحرف گشتهاند.
اما صرفنظر از دو حوزه تجسمی که بیشتر فعالیتها در آن از جانب هنرمندان به شکل انفرادی و شخصی به انجام میرسد و حوزه موسیقی که همچنان به دلیل تفاوت در دیدگاه فقهی از سوی مراجع در مورد حرمت و یا مباح بودن آن فعالیت محدود و شخصی را در آن شاهد هستیم، معاونت هنری به واسطه هنرهای نمایشی به دلیل آنکه حوزهای پویاست و فعالیت در آن، گروهی و پر سر و صداست، بیشتر نمود و بروز خارجی و اجتماعی دارد؛ حوزهای که علیرغم اقبال بیشتر مخاطب عام به نسبت دو حوزه تخصصی موسیقی و تجسمی، همچنان با موانع و معضلات گوناگون دست و پنجه نرم میکند؛ همین موانع و معضلات شاید موجب آن شده باشد که کاسه صبر مدیرکل مستعفی مرکز هنرهای نمایشی را لبریز کرده باشد که به مواردی از آنها در ادامه اشاره خواهد شد؛ هر چند که در هر یک از ادوار و برهههای گذشته مدیریت هنری ، تلاش مدیران میتوانست مقداری از این مشکلات پیش رو را مرتفع سازد که به دلایلی نامعلوم این اتفاق نیفتاد!
مشکلات حوزه هنرهای نمایشی
از جمله مشکلات دیرینه حوزه هنرهای نمایشی، بودجه اختصاصی به این بخش است، بودجهای که همواره غیرکارشناسانه بسته میشود؛ حتی آن زمان که فعالان این عرصه عده قلیلی بودند نیز این سرانه بودجه کفاف رتق و فتق امور جاری آنها را نیز نمیداد، چه برسد به دوره حاضر که اقبال از سوی هنرمندان و هنرجویان نسبت به فعالیت و تولید آثار نمایشی سیر صعودی و شتابنده پیدا کرده و همچنان این حوزه چشم به بودجههای دولتی دارد؛ بودجهای که حتی افزایش محسوس آن نیز تناسبی با این حجم فعالیت هنری ندارد.
مشکل دیگری که اتفاقاً به حوزه مدیریت امور اجرایی هنرهای نمایشی مربوط نمیشود، کمبود سرانه فضاهای نمایشی است. قاعدتاً با افزایش حجم تولیدات و فعالیت هنرمندان عرصه تئاتر، سرانه فضاهای نمایشی و ساخت و ساز سالنهای اجرای نمایش نیز باید افزایش محسوسی داشته باشد که در عمل اینگونه نیست؛ اغلب سالنهایی هم که ممکن است در سطح شهر قابلیت اجرای نمایش را داشته باشند، در اختیار معاونت هنری و مرکز هنرهای نمایشی به عنوان متولی اصلی تئاتر نیستند و نهادهایی همچون شهرداری و... که خود را در انجام امور فرهنگی و تولید تئاتر محق میدانند، با توجه به تمکن مالی که به نسبت معاونت هنری دارند و درآمدزایی از راه انجام خدمات شهری دارند، با تجهیز سالن و یا ساخت سالن به انجام اقدامات موازی در عرصه تولید و اجرای تئاتر میپردازند که این خود آگاهانه و یا ناخودآگاه به تضعیف اختیارات مرکز هنرهای نمایشی در حوزه مدیریت تئاتر منجر خواهد شد.
مسلماً در چنین شرایطی سهم ناچیز هنرهای نمایشی از بودجه مصوب حوزه فرهنگ و هنر به پراخت حقوق و دستمزد کارمندان ادارهکل هنرهای نمایشی، امور اداری، برگزاری جشنوارههایی که چون توقع و ظرفیت ایجاد کردهاند، دیگر نمیشود آنها را تعطیل کرد و نگهداری از سالنها و اماکن نمایشی برای جلوگیری از استهلاک، تجهیزات و انرژی صرف شده در آنها، هزینه میشود و چیزی باقی نخواهد ماند که بتوان با آن چرخه تولید تئاتر را ارتقا بخشید.
وقتی چنین مسائلی دغدغه مدیریت تئاتر کشور باشد و با وجود بودجه ناچیزی که حتی قادر به جذب حداکثری آن نیستند، عملاً تخصیص بودجه به شکل کارشناسی و برای مواردی همچون تولید تئاتر موضوعی که تئاتر دینی و مناسبتی نیز جزئی از آن است منتفی به نظر میرسد و نتیجه آنکه عملکرد مرکز هنرهای نمایشی به عنوان متولی اصلی تئاتر در کشور در مناسبتی همچون محرم و صفر کمرنگ به نظر رسیده و انتقادات در مورد انفعال این مرکز به اوج خود میرسد.
معاون هنری وزارت ارشاد با بدهی 12 میلیار تومان خود در حوزه هنرهای نمایشی، سال گذشته و در آغاز به کار دولت تدبیر و امید، سکان هدایت این بخش را به عهده میگیرد؛ وقتی توان مرکز هنرهای نمایشی در تولید آثار نمایشی جدید به حداقل خود میرسد و مبالغی چشمگیر در اختیار ندارد تا شورای حمایت از آثار نمایشی را احیا نموده و بودجهای را صرف بهبود چرخه تولید نماید، قدرمسلم مبالغ ناچیز که در اختیار معاونت هنری ارشاد قرار دارد، باید صرف پرداخت معوقات شود تا بحران اقتصادی تئاتر از این هم که هست بغرنجتر نشود؛ با چنین فرضی چیزی باقی نمیماند که بتوان آن را به عنوان تنخواه و یا هر عنوان دیگری در اختیار گروههای شهرستانی قرار داد که استعدادهای نمایشی خود را در عرصههای گوناگون تئاتری شکوفا کنند.
معضلات حوزه نمایشهای دینی
اتفاقاتی در حوزه نمایش بهویژه نمایشهای دینی به وقوع میپیوندد که ضد و نقیض است و اعتبار مدیریت این حوزه را زیرسؤال میبرد و یکی از مهمترین آنها اینکه با وجود شرایط بد اقتصادی دیده میشود که فلان گروه نمایشی با دریافت دستمزدی بالا نمایشی را روی صحنه میبرد که مخاطب آن نیز با توجه به موضوع و ساختار آن خاص است و این شائبه پیش میآید که مرکز هنرهای نمایشی چطور با وجود کسری بودجه دست به این ولخرجیهایی که هیچ عایدی نیز برای خود و هنر ناب ایرانی ندارد، میزند. این همان نکتهای است که پیشتر به آن اشاره شد؛ یعنی تولیت تئاتر از سوی برخی نهادهای خارج از بدنه ارشاد که تضعیف ساختار مدیریت هنرهای نمایشی را به دنبال دارد؛ هر نهادی از شهرداری گرفته تا بسیج مستضعفین و بنیاد شهید اگر قرار است در حوزه تئاتر به ویژه تئاتر دینی و ارزشی بودجهای را از محل بودجه فرهنگی خود صرف کنند، بهتر آن است که مستقل عمل نکرده و با در اختیار قرار دادن این بودجه به مرکز هنرهای نمایشی مسئولیت امور کارشناسی و اجرایی آن را به این مرکز سپرده و خود نقش نظارتی داشته باشند.
با این تفاصیل باید این حق را برای مدیر مستعفی تئاتر قائل شد که از زیربار مسئولیت حوزهای که اینچنین اوضاع بلبشویی دارد، شانه خالی کند. حسین طاهری و یا هر فرد دیگری که پس از او این مسئولیت را به عهده میگیرد، قادر نخواهد بود با دست خالی و با محدودیت اختیاراتی که به او محول شده است، راه علاجی برای بهبود شرایط هنرهای نمایشی پیدا کند و اساساً برای نجات تئاتر این مملکت نباید به دنبال ناجی گشت. مدیران فرهنگی در سطوح بالای فرهنگی و هنری باید به اصلاح جریان و ساختار مدیریت هنرهای نمایشی بپردازند، ساختاری که بهروز باشد و متناسب با مطالبات بحق و بهروز هنرمندان. شاید همچون سینما تبدیل شدن ادارهکل هنرهای نمایشی به سازمان تئاتری کشور که مدتها پیش مطرح شد اما همچنان مسکوت ماند، راه حلی باشد برای بهبود تدریجی اوضاع وخیم تئاتر که این امر نیز نیاز به کار کارشناسی دارد.
سجاد دبیریان