کد خبر: 2673290
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۲
به مناسبت ۱۶دی‌ماه سالروز شهادت شهید علم‌الهدی

تشرع شهید علم‌الهدی در سایه‌ روحیه رزمندگی‌اش پنهان ماند

کانون خبرنگاران نبأ: ۱۶ دی‌ماه سال ۱۳۵۹ شهید حسین علم‌الهدی در عملیای مشترک با ارتش و با دست خالی به‌خاطر خیانت بنی‌صدر، در دفاعی سخت در برابر دشمن بعثی به همراه عده‌ای دیگر از دانشجویان رزمنده در دشت هویزه، حماسه‌ای دیگر ساخت و به شهادت رسید.

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، 42 سال پیش که برای اولین‌بار اقدام به فعالیت سیاسی کرد، 14 سال بیشتر نداشت. حسین هیچ‌گاه نمی‌دانست در 22سالگی فرماندهی سپاه هویزه را بر عهده‌اش بگذارند تا در نبرد نصر در دشت هویزه به یاران شهیدش بپیوندد.

مادرش وی را با قرآن بزرگ کرده بود، حسین که در سال 1338 در منزل عالم بزرگوار سید مرتضی علم‌الهدی به دنیا آمد، از شش سالگی دل در گرو آیات نورانی کتاب الله سپرد. دوران بلوغش همراه با فعالیت‌های فرهنگی و قرآنی در مساجد اهواز آغاز شد و کم‌کم ‌مبارزات خود را عمیق‌تر و عملیی‌تر کرد که نمونه آن به آتش کشیدن سیرک رقاصه‌های مصر در شهر اهواز بود.

او هرگز اجازه نداد که فضای فرهنگی رژیم شاه بر او مؤثر شود

در جامعه‌ای که بیشتر جوانان، به بهانه‌ آلودگی فضا خود را در برابر شیطان تسلیم می‌کردند، حسین علم الهدی با اینکه نوجوانی بیش نبود، اجازه نداد فضای فرهنگی رژیم شاه تغییر و تأثیری بر روحیه‌اش بگذارد، بلکه تمام تلاش وی برای آشنا کردن جوانان و مردم با فرهنگ اسلام بود.

اولین مبارزه علنی او آتش زدن سیرک مصری در چهارده‌سالگی بود که مرکز ترویج گناهی که به بهانه‌ سیرک تشکیل شده بود را به کمک دوستان به آتش کشاند؛ وی که پس از آن برضد رژیم‌شاه راهپیمایی‌های زیادی را ساماندهی و فعالیت‌های زیادی را اجرا می‌کرد، دو نوبت توسط ساواک دستگیر شد.

حسین که شوق علم در خانواده‌اش موروثی بود، به دنبال درس مورد علاقه‌اش در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد و پس از آن با جلسات آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد در مشهد آشنا شده و فعالیت‌های مبارزاتی خود را در آن‌جا ادامه می‌داد. از بزرگترین اقدامات او در قبل از انقلاب می‌توان به تشکیل گروه موحدین در اهواز و انفجار کنسولگری عراق در اهواز اشاره کرد.

این بزرگ دانشجوی شهید که همراه انقلابیون در رکاب امام راحل حرکت می‌کرد، پس از پیروزی انقلاب در سپاه خوزستان معاونت آموزشی را عهده‌دار شد و با اقدامات قرآنی و فرهنگی خود دیگربار به خدمت به اسلام مشغول شد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، فرمانده‌ای سپاه هویزه را پذیرفت و سرانجام در سال59 در عملیاتی مشترک با ارتش در روز دوم عملیات به دلیل خیانت بنی صدر در محاصره دشمن قرار گرفته و به‌طور مظلومانه و تا آخرین لحظه با دست خالی جنگید و به همراه 150 نفر از نیروهای خود در هویزه (در عملیات نصر) به شهادت رسید.

ابعاد شخصیتی و دینی علم‌الهدی مهجور مانده است

حمید داوود آبادی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس درمورد جایگاه شهید حسین علم‌الهدی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما گفت: شهید علم‌الهدی قبل از رزمنده بودن و فعالیت‌های نظامی‌اش، یک جوان بسیار متشرع بوده‌است، متأسفانه امروزه این بُعد از زندگی این انسان بزرگوار مغفول مانده است.

این نویسنده و راوی دفاع مقدس افزود: رعایت مسائل دینی در اولویت زندگی او قرار داشت به‌طوریکه نقل شده، شهید علم‌الهدی در منطقه به‌صورت سینه‌خیز (که یک حرکت نظامی برای در ماندن از چشم دشمن است) حرکت نمی‌کرد و وقتی از وی درباره‌ی علت این‌کارش پرسیدند، در پاسخ گفت: خوابیدن به حالت سینه‌خیز کراهت دارد؛ این ویژگی و برخوردها نشان می‌دهد که این فرد بیش از رزمنده بودن، یک انسان متشرع بوده است.

این فعال رسانه‌ای همچنین گفت: مادر ایشان موارد اخلاقی و اعتقادی خاصی را در تربیت فرزندش اجرا می‌کردند و اگر بخواهییم بیشتر به ابعاد شخصیتی شهید حسین علم‌الهدی بپردازیم باید مادر ایشان را بیشتر بشناسیم.

وی با اشاره به اینکه امروزه بیشتر علاقه‌مندان شهدا ابعاد عملیاتی آن‌ها را مطالعه می‌کنند افزود: اخلاقیات مذهبی و دینی که حسین علم‌الهدی را از کودکی تبدیل به  شخصیتی خاص کرد، نباید مغفول بماند، چون عامل اصلی به اوج رسیدن وی رفتارهای منحصر به‌فرد اعتقادی او بوده است.

داوودآبادی گفت: ما امروزه از جوانان توقع بسیاری برای رشد اخلاقی داریم، اما چگونه یک جوان می‌تواند پرواز کند و به اوج برسد، وقتی هنوز ابعاد خاص الگوهایمان را برایشان تشریح نکرده‌ایم؟

از دامن زن مرد به معراج رود...

مادر شهید علم‌الهدی شخصیتی انقلابی داشت؛ این مادر که مزار چند قدمی بیشتر با فرزند رشیدش در گلستان شهدای هویزه فاصله ندارد، در عین گمنامی بی‌نهایت اجتماعی بود. به گفته‌ی فرزندان، شخصیت اجتماعی حسین از مادرش به او ارث رسیده بود.

زندگانی مادر شهید، بسیار تکان دهنده است،او خواهری داشته که در جریان به‌دنیا آوردن فرزند پنجمش از دنیا می‌رود، بنابراین در نهایت فداکاری در چهارده‌سالگی به عقد شوهر سابق خواهرش درمی‌آید تا برای فرزندان خواهرش مادری کند.

بعد از آنکه حضرت امام را رژیم شاه تبعید می کند، حاج خانم تلگرافی به دربار شاه می نویسد: «آقای شاه! اگر تو مسلمانی، چرا مرجع تلقید ما را تبعید کردی؟ اگر نیستی بگو تا بدانیم. بانو علم الهدی»

این تلگراف را به چند نفر از خانم های جلسه می دهند تا امضا کنند. پس از مدت کوتاهی آنها ترسیده، امضاهایشان را پس می گیرند. سپس آن را به تنهایی و به نام بانو علم الهدی می فرستند.

بعدها در یکی از گزارش هایی از اسناد آمریکایی به‌دست آمده بود، نوشته شده بود: «مردم ایران کسانی هستند که یک زن به خودش جرأت می دهد که به شاه ایران تلگراف بنویسد و چنین مطلبی را به شاه بگوید. با این مردم نمی شود به سادگی برخورد کرد».

مادر شهید هیچ‌گاهی سخنی که بوی غیبت داشته باشد، نمی‌گفتند. انسان بسیار متوکلی بودند و قناعتی بسیار عالی نیز داشتند؛ یعنی در زمانی که دچار مشکل مالی می‌شده‌اند، چنان روحیۀ بالایی داشتند که هیچ کس احتمال نمی داد، مشکل مالی داشته باشد.

شاید الگوی حسین مادرش بوده است

این مادر شهید روحیات معنوی عجیبی داشت؛ در مواقعی که پسرش حسین زندانی می‌شد علی‌رغم دلتنگی‌اش مقاومت می‌کرد و به ملاقات نمی‌رفت. معتقد بود که حسین در راه قرآن رفته و خود قرآن نجاتش می دهد. حتی زمانی‌که حکم اعدام حسین صادر شد نیز به دیدار فرزندش نرفت، که البته این ماجرا با فرار شاه و آزادی زندانیان خاتمه یافت.

ابتکار وی برای نحوه‌ اطلاع رسانی خبر شهادت رزمندگان به خانواده‌هایشان آنقدر زیبا بود که تحسین بسیاری از علما به‌خصوص مقام معظم رهبری را برانگیخته بود.
یکی از کارهای حاج خانم این بود که کاروان حضرت زینب را به راه انداختند. کاروان حضرت زینب(س) تجمعی از زنان مؤمن بود که به خانواده های شهدا، مجروحین و جانبازان سرکشی می کردند. متأسفانه این کاروان امروزه به فراموشی سپرده شده و جای خای آن محسوس است.

وقتی خبر شهادت فرزندش را می‌شنود می‌گوید: «تنها از خدا می خواهم که این قربانی شهید را بپذیرد و قطره قطره خون پاک حسین سبب افزایش عمر امام عزیز و پیروزی انقلاب اسلامی گردد و اگر امام فرمان دهند من و همه فرزندانم به جبهه می رویم تا ضربه ای حتی به اندازه پرتاب یک سنگ به کفار بزنیم و از اسلام دفاع کنیم».

چرا با خریدن محصولات خارجی به استکبار خدمت می‌کنید؟

زهره علم‌الهدی خواهر این شهید حسین علم‌الهدی درباره‌ی بصیرت این شهید گفت: خانه پدری‌مان اتاق‌های زیادی داشت و من مسئول نظافت خانه بودم ولی به گرد و غبار حساسیت داشتم و سرفه‌ام می‌گرفت. روزی به مادر پیشنهاد خرید جاروبرقی را دادم و ایشان هم قبول کردند و خریدیم. وقتی حسین آمد و جاروبرقی را دید آن قدر عصبانی و ناراحت شد، که گفت: شما با خرید محصولات خارجی به آمریکا و کشورهای سازنده‌اش خدمت کرده‌اید. بعد که دید دیگر خریده‌ایم گفت: حالا که خریده‌اید دیگر، باشد.

وقتی مقام معظم رهبری از حسین علم‌الهدی می‌گوید

حضرت آیت الله خامنه‏‌اى پیرامون زندگى و حماسه آفرینی‌هاى شهید سیدحسین علم الهدى گفتند: برادر عزیز ما حسین علم الهدى در مشهد در جلسات و کلاسهاى ما شرکت فعال می‌کرد اما هنوز من ایشان را دقیقاً نشناخته بودم که چه نابغه مسلمانى است تا اینکه به اهواز رفتم و از نزدیک چندین برنامه و خاطره با شهید داشتم. از جمله آخرین روز شهادت حسین یعنى روز 28 صفر من کنار کرخه نور ایستاده بودم که نماز بخوانم که یکباره مشاهده کردم که حسین علم‌الهدى و عده‌‏اى دیگر از برادران از جمله حسن قدوسى (فرزند آیت اللّه قدوسى) خیلى گرم و صمیمى و خیلى پرشور با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم و پس از مقدارى صحبت گفتم: »ارتش ما رسیده است به اینجا، شما می‌توانید برگردید اما حسین گفت: «نه آقاى خامنه‏‌اى ما می‌‏خواهیم برویم به پیش». البته آنها در حقیقت به پیش رفتند و به لقاء الله پیوستند.

قسمتی از یادداشت‌های شهید محمد حسین علم الهدی

... خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت می پرداختند این خانه‌ی کوچک این سنگر این گودی در دل زمین این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست ... تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان در این چند روز با خاک انس گرفته ام بوی خاک گرفته ام رنگ خاک گرفته ام حال می فهمم که چرا پیامبر علی ابن ابیطالب را ابوتراب نامید . خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری لحظات چگونه می گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان کاملا ملموس است. اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است در زمین خدا در متن پاکی نمی تواند تکرار پذیر باشد آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم ...
 
جنگ است برادران نشستن نتوان...

همان‌گونه که دیروز حسین علم الهدی و امثال او منتظر نماندند تا کسی به آنها بگوید به جنگ بروند، امروز هم جوانان بصرت و زمان‌شناسی را از او به یادگار بردارند و اگر خود را درصحنه‌ی مبارزات فرهنگی با دشمن می‌بینند به انتظار نایستند، یادمان باشد که حسین(ع) را منتظرانش کشتند.

* گزارش از فرشته میرزا

captcha