کد خبر: 2722606
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳

کتاب «شیار ۱۴۳» به بازار آمد

گروه ادب: پس از اکران فیلم سینمایی «شیار ۱۴۳»، هفته گذشته از کتابی که با همین عنوان توسط نرگس آبیار نوشته شده است، رونمایی شد و اکنون این اثر در شمارگان ۲۵۰۰ نسخه روانه بازار نشر شده است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، کتاب «شیار 143» اثر نرگس آبیار که در هفته گذشته رونمایی شده، به کوشش انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد.
نرگس آبیار پیش از این داستان‌هایی را برای کودک و نوجوان نوشته است و این اثر که پیش از چاپ در قالب کتاب، در قالب فیلمنامه و فیلم سینمایی تولید شد را شاید بتوان نخستین اثر تاثیرگذار وی در این حوزه برشمرد.
این کتاب در قالب 37 فصل به نگارش درآمده است؛ در آخرین بخش این کتاب می‌خوانیم: «آسمان انگار می‌رفت که کولاک شود. باد و سوز با هم می‌آمد و هر از گاه رعدی و برقی از سمت آسمان به گوش و چشم می‌آمد. زمستان امسال سخت‌تر آمده بود. اختر میان حیاط مقر بود. محسن و سعید در پیراهن مشکی، پشت به دیوار داده بودند و به حرف‌های فرمانده سپاه گوش می‌کردند؛
ـ شما از همه دیرتر آمده‌اید. اینجا غوغایی بود. خانواده سردارزاده‌ها آمده بودند. محسن الوندی، خسرویان، محمد جعفری خودلان... عاشورایی بود... تشییع را انداخته‌ایم برای فردا. فرماندار و استاندار هم باید بیایند... فردا بیجار قیامت است. شما چرا این قدر دیر آمده‌اید؟ هوا رو به غروب است.
محسن گره پیشانی‌اش را باز کرد و گفت: به خاطر مادرم. می‌گفت می‌خواهم بچه‌ام را یکه ببنیم، نمی‌خوئاهد دورش شلوغ باشد. فرمانده دست در جیب کرد و کارتی را درآورد و نشان دو برادر داد. محسن کارت را گرفت و دقیق‌تر به آن نگاه کرد. جز  اسم مجید محمدجعفر چیزی از آن نفهمید. بعد فرمانده، جلو راه افتاد و اختر و پسرها از پشت سرش. در اتاقی را باز کرد که دنگال بود و تاریک. به پسرها گفت که اول بگذارید مادرتان برود. زنی بلندقامت که چادر مشکی بر سر داشت و در اتاق ایستاده بود، به اختر سلام کرد. شش تابوت میان اتقا بود. تابوت جعفر را جلو کشیدند. اختر زانو تا کرد کنار تابوت. درش را برداشتند. استخوان‌ها میان پارچه‌ای سپید بودند. اختر نگاه کرد به استخوان‌ها و آن گاه دستش را جلو برد و انگار خواب‌زده، استخوان‌ها را مسح کشید...»
«شیار 143» در 2500 نسخه، در 268 صفحه به کوشش انتشارات سوره مهر منتشر شد.

captcha