«مزار شریف» فیلمی شسته و رفته از ماجرای حمله طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف و کشته شدن دیپلماتهای ایرانی است. فیلمی بدون حاشیه و حرف اضافه که مستندوار داستان کشته شدن دیپلماتهای ایرانی را از زبان یکی از بازماندگانش روایت میکند.
از زمانی که زمزمه ساخت «مزار شریف» آغاز شد، این فیلم با مشکلاتی روبرو بود و بارها هم فیلمبرداری آن به دلایل مختلفی متوقف شد، اما در نهایت کار بدون چندپارگی و با انضباط خاصی در فیلمبرداری، تدوین، تولید و به نمایش درآمد.
سادگی روایی فیلم در کنار فیلمنامه خوبی که داشته توانسته است یک امتیاز برای کار محسوب شود و البته نباید عناصر مهم دیگری که اتفاقاً بسیار هم درست به کار گرفته شدند را فراموش کرد. موسیقی خوب که همه جا فیلم را همراهی میکند، فیلمبرداری، جلوههای ویژه، گریم، نورپردازی و ... همه و همه در خدمت فیلم هستند و «مزار شریف» را به اثری ارزشمند و قابل تأمل تبدیل کردند.
به کارگیری تمامی عوامل مرتبط در جای خود، به خوبی نشان از این دارد که کارگردان در پی حرفهای حاشیهای و غیرمهم نبوده و واقعه را به بهترین شکل به نمایش درآورده است.
نکته دیگری که نباید از آن غافل شد، بازی خوب حسین یاری و البته مهتاب کرامتی است؛ اگر چه حسین یاری همواره جزء بازیگران کمکار بوده است، اما اغلب بازیهای خوب و قابل قبولی از خود ارائه کرده و در این کار هم توانسته به نقش اللهداد شاهسون نزدیک شود و کار ماندگاری از خود نشان دهد.
نکتهای که ذکر آن در اینجا خالی از لطف نخواهد بود این است که همواره بحث درباره ساخت فیلمهای انقلابی، ارزشی و مدافع منافع سیاسی با مناقشات فراوانی روبرو بوده است. مقولاتی همچون نبود امکانات در ساخت فیلمهای این ژانر که انصافاً هم به حق است، در بسیاری از موارد توانسته خیل عظیمی از کارگردانان را درباره ساخت اثر در این حوزه مردد کند. در حالی که به جرئت میتوان گفت «مزار شریف» ثابت کرد که میتوان مهمترین حرفها را به زبانی ساده و گویا بیان کرد و مهمتر اینکه از مؤلفههای سینمایی غفلت نکرد.
هنوز و پس از گذشت دهههای بسیار از جنگ جهانی، هالیوود بهترین آثارش را که اتفاقاً از هزینههای بسیاری هم برخوردار است به ساخت چنین آثاری اختصاص میدهد و از قضا بهترینها را هم تولید میکند، بدون این که در دام کلیشه و شعارهای متعارف این سبک گرفتار شود، علت آن هم این است که راه درست استفاده از سینما در روایت را میداند.
حال این سؤال پیش میآید که چرا اخیراً کارگردانهایی که فیلمهای انقلابی و یا دفاع مقدسی میسازند، به خاطر فرار از کلیشه و سرگردانی در اصل موضوع، جنگ را با مسائل عاطفی و عاشقانه پیوند میدهند؟ گفتن از تعلقات خاطر، خانواده و فرزند، دلبستگیهای عاطفی در بحبوحههای جنگ بد نیست، چرا که آن هم بخشی از جنگ و اتفاقات درگیر آن روزهاست، اما چه میشود که به یک باره در این فیلمها اصل موضوع فراموش میشود و فقط شاهد روایتی عاشقانه هستیم که اتفاقاً اگر جنگ را هم از آن حذف کنیم، اتفاقی رخ نمیدهد.
«مزار شریف» اثری است که میتوان با اتکا به آن عنوان کرد که میشود همه عناصر داستانی فیلم را در خدمت اصل سوژه قرار داد، بدون اینکه تماشاگر احساس کند که جای داستانهای عاشقانه خالی است. اینجا باز هم باید به همان سخن نخست برگشت که فیلمنامه نقش مهمی در این ماجرا دارد که به درستی حول محور تکنیکهای سینمایی میچرخد.