چند سال پیش قرار ملاقاتی با یکی از وزرای ارشد دولت داشتم که مسلمان بود و سر وقت به دفتر ایشان رسیدم. منشی آقای وزیر با عجله جلو آمد و پرسید که آیا امکان دارد قرار ملاقات را به روز بعد موکول کنم؟! اما چراغ ملاقات روی در اتاق وزیر سبز بود و حکایت از این داشت که آقای وزیر در اتاق حضور دارند و آماده پذیرش مراجعان هستند. بنابراین دلیل این خواسته را جویا شدم.
پس از بحث و گفتگو فراوان، بالاخره منشی وزیر گفت که در لیست مراجعان امروز اکثر ملاقات کنندگان مسلمان هستند. شما نیز مسلمانید و ما مایل نیستیم که اسامی بیشتری از مسلمانان به لیست امروز اضافه شود. ما دولت و کشوری سکولار هستیم و من مجبورم بین مراجعان مسلمان و هندو تعادل ایجاد کنم.
این موضوع که به منظور حفظ اعتبار و جایگاه وزیر صورت گرفته بود، من را مات و مبهوت کرد، که حتی یک وزیر ارشد مسلمان که به اعتبار مسلمان بودن انتخاب و به این جایگاه رسیده خود را مجبور میبیند فاصله و حریم مناسب را از جامعه و هم کیشانش حفظ کند! «نگاه یکی از رهبران حزب کنگره و وزیر اسبق امور خارجه هند سلمان خورشید است، که دیدگاههای ناب و بیسابقهای در خصوص جامعه مسلمانان، نگرشهای آنان و مشکلاتشان ارایه میکند.
این کتاب که محدوده زمانی وسیعی از اواخر قرن نوزدهم تا زمان حال را شامل میشود، نقش اساسی و تعیین کننده رهبران مسلمان و عملکرد آنان را برجسته میکند و زیر ذرهبین قرار میدهد و یک شرح و بررسی جامعی انجام داده است. آقای خورشید که احساسات مسلمانان، در نگاه به هند به عنوان خانه و موطن اصلی خود مورد نقد و بررسی قرار داده، از برشمردن و نقد کردار و برخوردهای احساسی صورت گرفته همچون تروریسم، شورشهای مذهبی و قومی، قوانین خشک و غیرمنعطف مدنی مسلمانان، رهبری امروزه مسلمانان و جایگاه زنان در اسلام شرم و ابایی به خود راه نمیدهد و آشکارا همه موارد را موشکافی و بحث میکند.
با توجه به آگاهی کامل از مشکل «عدم اعتماد» مسلمانان به نیروی پلیس و دولت، نویسنده به عنوان یکی از رهبران مسلمانان توضیحی در این خصوص ارایه نمیدهد و نیز اشارهای به این موضوع ندارد که چرا هنگامی که به وزارت امور اقلیت تعیین شد، قهر کرد و از پذیرش پست امتناع ورزید! خورشید که در نهایت به مقام والای وزارت خارجه منصوب شد، همواره این وزارت خانه را به گونهای خلاقانه و با تدبیر اداره میکرد که منافع همکیشان و اقلیت مسلمان در چهارچوب آن لحاظ و تأمین شود.
در این کتاب سلمان خورشید استدلال میکند که مسلمانان یک گروه نامطمئن و لرزان بودهاند و بنابراین به حزب خود (کنگره) توصیه میکند که این تعداد را دائمی و مسجل فرض نکنند. اما واقعا چه کسی بر آرای این اقلیت تأثیر اساسی دارد؟ رهبران و احزاب مسلمان فراموش میکنند که احزاب آنان امتیازات و مزایایی را در اختیارشان قرار میدهد تا برای رأی دهندگان مسلمان به کار گیرند و هزینه کنند. اما پس از تصدی نمایندگی مجلس یا وزارت، تمامی وعدهها و برنامههای انتخاباتی را به یکباره فراموش میکنند. این نوع نگاه و برخورد باعث از بین رفتن خلاقیت و نوگرایی میشود و اقلیت نیز نمایندگانش را بیشتر به چشم نماد و سمبل میبیند تا افرادی که بتوانند تأثیرگذار باشند و آنان را در ساخت سیاست و تصمیمسازی در هند دخیل کنند. هرچند مسلمانان هند در تمامی زمینهها عقب افتادهاند و با سایر مذاهب و اقوام هند فاصله دارند، سیاستمداران مسلمان به کرات آرا طرفداران خود و اعتماد آنان را در جهتی سوق دادهاند که باعث سرخوردگی آنان شده است.
مسلمانان در ایالتهای بیهار و اتارپرادیش در شورشهای 1989 با قالپور و 1987 میروت وسیلهای در خدمت سیاستهای حزب بکار گرفته شدند. تا پیش از سال 1971 میلادی مسلمانان نگاه و امید خود به پاکستان و تمایل به آن کشور را از دست داده بودند اما در یک قالب متحد از بقیه بدنه کشور مجزا و منفک بودند. خشونتهای کشمیر به یکباره حس اتحاد و همدلی را در میان تمام مسلمان کشور برانگیخت.
برای نمونه، معاون مسلمان دانشگاه SVSU در میروت کشمیر به شکل خود سرانه دانشجویان کشمیری را اخراج میکرد و یا مورد بدرفتاری قرار میداد. در مسابقه کریکت بین تیمهای پاکستان و هند هنگامی که تیم پاکستان بازی را برد، کسانی که از این معاون و دانشگاه مذکور ناراحت بودند و یا از برنامههای ایشان صدمه دیده بودند، با فریاد و همهمه تیم حریف یعنی پاکستان را تشویق میکردند. بدون تردید بحران کشمیر دلایل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنان شکاف قومی و مذهبی جامعه هند است.
مسلمانان هند خود را از وقایع جاری و فضای اجتماعی هند و تداخل در آن دور نگاه میدارند. سرویسهای اطلاعاتی مدعی هستند که همانند عدهای از سیکها که در جریان فالیتانی (چالش سیکها با دولت مرکزی) بر ضد منافع هند عمل میکردند، برخی از مسلمانان نیز جذب سازمان امنیتی ای.اس.ای پاکستان شدهاند.
از اوایل دهه 80 میلادی این سازمان پاکستانی همواره تلاش داشته که عدهای از جوانان مسلمان را ترغیب نماید تا برای دریافت آموزش و جذب، به سوی دیگر مرز سفر کنند. تا زمان حوادث بابری مسجد و شورش بمبئی این تبلیغات و ترغیبها برای مسلمانان جذاب نبود و افراد به ندرت از آن متأثر میشدند. اما آمار پس از اتفاقات بابری مسجد تأمل برانگیز بود. در سال 1993 حدود 80 جوان مسلمان در یک کمپ آموزشی در بیرون مرز آموزش میدیدند اما به شکلی عجیب، بر اساس گزارش منابع موثق، تمامی این مراکز پس از حملات به بمبئی برچیده شدند. احتمالا تمامی این مردان جوان سعی داشتند خشم و انزجار خود را پس از حوادث بابری مسجد به دولت هند نشان دهند که حمله کنندگان به بمبئی به نیابت از آنان این کار را انجام دادند.
سلمان خورشید پیشنهاد میدهد که گفتمان عمومی مسلمانان نباید تنها محدود به رهبران مسلمان باشد. او از رهبران اکثریت (رهبران هندو) میخواهد تا به گونه صحبت کنند که بدنه عمومی مسلمانان را به سوی خود جذب کنند. اما مشکل در ساختار و بدنه دموکراسی است. هیچ یک از نخست وزیران و یا رهبران احزاب به سمت اقلیتی حرکت نخواهد کرد و منافع آنان را در نظر نخواهند گرفت، مادامی که یقین حاصل کنند حداقل نیمی از آرا آن اقلیت به سمت شخص و یا حزب آنان سرازیر میشود.
کتاب شامل 37 بخش و توضیحات و نکات مبسوط و کامل است اما هیچ توصیه و راه حل واقعی و قابل توجهی ارایه نمیکند. کتاب در ارایه یک راه حل برای مشکلات و یا شرح این نکته که چرا رهبران مسلمان دچار شکست و یا افولی نا امید کننده شدهاند، ناتوان است.