به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) به نقل از روابطعمومی کانون نهادهای سرمایهگذاری ایران، بهروز خدارحمی، دبیرکل کانون نهادهای سرمایهگذاری ایران، طی مصاحبهای به سؤالات هفتهنامه اطلاعات بورس پاسخ داد که متن این مصاحبه در ادامه میآید:
با همه کاستی و شرایط موجود چه خواستهایی از آقای فطانت دارید؟
یکی از ایرادهای جدی که به مدیریت سازمان وارد است موضوع تحوه مدیریت سازمان است و اینکه سازمان با مشارکت فعالان اداره نمیشود. به این معنا که از تمامی ظرفیت موجود برای اداره سازمان استفاده نشده است. نتیجه چنین رفتاری نیز آن است که چون افراد در تصمیم گیری مشارکت نمیکنند، بعد از تصمیمگیری نیز حمایت از اجرای قوانین نمیکنند، چه بسا در شرایطی خاص ممکن است حتی از اجرای قانون (با لج بازی) سرپیچی کنند. بنابراین به آن خواسته و هدفی که مورد نظر بوده نمیرسیم.
در دوره های گذشته این مشکل خیلی مشهود بود و حتی در برخی موارد که تصمیمهای درست هم گرفته میشد؛ به دلیل اینکه با فعالان بازار سرمایه مشورتی نمیشد، این موضوع قدری به بازار و نحوه فعالیت در بازار آسیب میزد. در چند سال گذشته یک نگاه نگرانکنندهای در بازار سرمایه داشتهایم که تصمیمهایی که در مورد افزایش قیمت بنزین گرفته شد، بدون اینکه فعالان و تحلیلگران اصلی بازار از این موضوع یعنی تغییر رویکردی یا قوانین مطلع باشند. بنابراین مهمترین خواستهای که میتوان از مدیریت کنونی داشت این است که بقیه فعالان و بازیگران بازار را با خودشان همراه کنند.
ذهنیت کلی من این است که شرایط کلی اقتصاد کلان در کشور شرایط جذابی نیست بنابراین اگر این همدلی وجود نداشته باشد به واقع مشکل ساز خواهد بود.
چگونه و با چه روشهایی می توان این همدلی را هم در فعالان و تحلیل گران بازار و هم در تیم مدیریتی ارشد و ناظر بازار به وجود آورد؟
در چند سطح نمیتوان این کار را دنبال کرد. یکی نشستهای مستمر با فعالان مختلف از بخشهای مختلف ( کانونها، سرمایهگذاریها، تحلیلگران، اصحاب رسانه و …) است که قدم تعامل نخست بین فعالان به شمار میرود و میتواند صدای بخشهای مختلف را به گوش مدیریت و دیگر بخشها برساند. گرچه نباید از حق گذشت که تا به امروز این تیم مدیریتی تا حدود زیادی خوب عمل کرده است. البته باید به این نشستها جهت داد و در برپایی آنها باید استمرار وجود داشته باشد. دیگر آنکه صحبتها و وعده های زیادی داده شده اما کمتر این وعدهها جامعه عمل پوشیدهاند. گرچه این مشکل و نقیصه در مدیریت کلان تر از حوزه سیاستگذاری و برنامه ریزی و در وزارت اقتصاد هم وجود دارد. این مشکل و نگاه ناشایستی که بین مردم و جامعه وجود دارد و به آسانی به حرف مسئولان اعتماد نمی کنند، آن هم به این دلیل که مسئولان به جای اینکه به آثار بنیادی کاری که انجام می دهند فکر کنند، بیشتر به اثر روانی این گفتار ها توجه دارند. حال برای اینکه چنین مشکلی برای بازار سرمایه پیش نیاید باید مککانیزم و راهی برای عملکرد آن وجود داشته باشد.
نکاتی که شما به آن اشاره میکنید موضوعهایی است که باید به آنها پرداخته شود. فکر میکنید در مقابل این رفتارها قانونگذار و مجری به عنوان متولی چه رفتاری باید داشته باشد؟
نکته مهمتر و اساسیتر یکه در این مورد وجود دارد این است که ما در نهادهای قانونگذار نظارتی و نهادهای بالادستی نظام زمانی مس توانیم کنترل و نظارت بر زیر مجموعهها را پذیرفتنی کنیم که در مقابل رفتارها پاسخگو باشیم. این رابطه دو جانبه است و اگر بنا به هر دلیلی نهاد بالادست فقط ناظر باشد و پاسخگویی نداشته باشد، این رابطه آزار دهنده و غیرقابل قبول است.
پاسخگو نبودن دستگاه های نظارتی یا اجرایی پیامدهای بسیاری دارد که مالیات گریزی یکی از بارزترین آنهاست و افراد به بهانه اینکه نهاد مربوطه برای محل هزینه این درآمدهای مالیاتی پاسخی نمیدهد پس نباید (به دست یا نادرست) مالیات پرداخت کرد. البته این را هم باید در نظر داشت که پاسخگویی شفافیت را زیاد می کند و میتواند همدلی و مشارکت را افزایش دهد.
نکته دیگری هم که باید به آن توجه داشت این است که وقتی یک تشکل یا نهادی شکل می گیرد، اگر پیشکسوتان و بزرگان آن صنف در شکل گیری این نهاد مشارکتی نداشته باشند همه می دانند که این نهاد پس از مدتی از جایگاه خودش فاصله می گیرد و این نشان می دهد که ما نتوانستیم از ظرفیت های موجود استفاده لازم را ببریم.
حال مدیران چه تدبیری برای این کار باید بیندیشند؟
از مدیران و تیم مدیریتی انتظار می رود این موضوع یعنی نادیده گرفتن ظرفیت های کارشناسی را یک آسیب جدی و عمیق بدانند چون باعث می شود تمام ذخیره کارشناسی و فعالان از بازار خارج شوند و نهاد مدیریتی و سازمان را به عنوان یک ناظر و الگوی صحیح به رسمیت نشناسند. با این رفتار در شرایط کنونی که وضعیت کلان و کلی اقتصاد جذابیت چندانی ندارد میتوان از ظرفیتهای موجود استفاده کرده و حداقل کمک های بیشتری را به بازار سرمایه کرد.
البته به این نکته هم باید توجه داشت که اگر به این موضوع توجهی نشود، چون در زمان بهبود و رشد بازار به این نکته توجهی نشده است، فعالان بازار در زمان رکود و نزول بازار کمتر راغب به همفکری و فعالیت در بازار هستند چون در زمان سود و رونق بازار کمتر به این ظرفیتها توجه شده است.
اما اگر مدیرت از ابتدا مشارکتی باشد فعالان بازار حتی سهامداران خرد هم خود را سهیم می دانند و در زمان رکود کمتر به موضوعات به شکل منفعت طلبانه نگاه می کنند و با صبوری بیشتری اوضاع نابسامان و ضرر را تحمل کرده و همکاری می کنند. در یک کلام خود را در سود و زیان سهیم می دانند چون مدیریت مشارکتی بوده است.
حال این شرایط وجود دارد با چه راهکارهایی میتوان فضای بازار را متعادل کرد. راهکارهایی که هم برای بازیگران حقوقی و هم بازیگران حقیقی کاربردی و عملیاتی باشد؟
اجازه بدهید موضوع را از زاویه دیگری بررسی کنیم؛ زمانی وضعیت نامطلوبی پیش میآید برای مثال بیماری وضعیت نامطلوبی دارد؛ در بیشتر مواقع درمانگر عمق وخامت موضوع یا نهایت موضوع را برای بیمار متصور نمیشود و توضیح نمیدهد. در عین حال از بیمار و مشکل های آن هم صحبت میکند. در تمام مدت نیز سعی می شود که جنبه های قوت روانی و ذهنی برای بیماری تقویت شود یا حداقل از دست نرود اما در مقابل تیم پزشکی قرار است برای معالجه بیمار تصمیم بگیرند، برای بدترین حالت بیماری نیز برنامهریزی و پیشبینی میکنند.
تصور میکنم در مورد وقایع کلان اقتصادی کشور را (به ناچار و در برخی موارد به اشتباه) به تحریمها و توافق گره زدیم و وزن تفاهمنامه را بسیار بالا بردیم به شکلی که خیلی از افراد فکر میکنند اگر هر کاری هم انجام شود تا توافقنامه امضا نشود هیچ اتفاقی رخ نداده است که این موضوع باید به طور حتم تعدیل شود. نکته مهم دیگر هم آن است که این تفکر و تلقی هم در بین بسیار از افراد جامعه حاکم است که جگمان می کنند با امضای توافق نامه یک شبه کشور و اقتصاد گلستان مس شود. در حالی که اگر همه چیز به درستی پیش برود و شرایط هم خوب باشد و تفاهم نامه هم امضا شود باز هم برای رسیدن به شرایط مطلوب و درست شدن اوضاع اقتصادی زاه زیادی در پیش است.
اگر به این نکته توجه داشته باشیم و به نوعی این تفکر را هم اشاعه بدهیم که هیچ چیز به یکباره و یک شبه درست نمی شود، پس از برداشتن تحریم ها و …. آهسته آهسته وضعیت بهتر خواهد شد و بازار سرمایه هم برای بهبود و ترمیم مشکل هایش نیاز به زمان دارد چون بخشی از این اقتصاد است. این درست است که بخش های مختلف اقتصاد ممکن است با یک تقدم و تاخری نسبت به هم رشد کنند و به اصطلاح تکان بخورند اما انتظارها باید واقعی باشد.
گرچه بازار سرمایه همیشه یک گام جلوتر را میبیند و یک بازار آیندهنگر است اما بازهم خیلی از بخشهای دیگر اقتصاد نمیتواند جدا باشد. تا زمانی که در عمل (نه در کلام و حرف) رونق به اقتصاد و بازار بازنگردد و بارقههای امید در آن ظاهر نشود امید به رونق بازار سرمایه هم نمیتوان داشت و اگر غیر از این باشد باید به این موضوع کمی با دیده تردید نگاه کرد.