به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، تشریح پدیده «انتقام، قصاص و بخشایش» از نظر دین اسلام موضوعی است که به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) در جلسات مختلف در دانشگاه ادیان و مذاهب بررسی شد. یادداشتی که در ادامه میآید حاصل سه جلسه سخنرانی حجتالاسلام سیدحسن اسلامی اردکانی، مدرس دانشگاه ادیان و مذاهب در این رابطه است.
انتقام
انتقام در نفرت و کینهکشی انسان ریشه دارد، قصاص زاده چیرگی عدالت بر حس انتقام است. اما بخشش برآمده از حکمت و بلوغ اخلاقی است. انتقام گرفتن نیازمند تعلیم نیست، اما قصاص و بخشش چرا. بقای جامعه در سادهترین شکل خود مستلزم وجود حس انتقام است. همه مردم به حقوق و داشتههای خود خشنود نیستند. همه به حاصل دسترنج خود بسنده نمیکنند. هستند کسانی که انگلوار به تلاش و کوشش دیگران وابستهاند و به شکلهای گوناگونی چه با خشونت و به شکل مستقیم و چه با تقلب و بهگونهای غیر مستقیم به یافتههای دیگران دستاندازی میکنند و حاصل رنجشان را تصاحب میکنند. دزدان، سارقان مسلحان، قانونشکنان، باجگیران، و آدم ربایان، نمونههای آشکار چنین کسانی بهشمار میروند.
سادهترین و غریزیترین بازدارنده این کسان، حس انتقام است. این حس غریزی به انسان کمک میکند تا در برابر متجاوزان و باجگیران بیتفاوت نباشد، بلکه سزای آنها را کف دستشان بگذارد. این حس بازدارنده به متجاوزان بالقوه هشدار میدهد که اگر دست از پا خطا کنند، در معرض انتقام قرار خواهند گرفت.
بدین ترتیب، حس انتقامطلبی و انتقامجویی یکی از مکانیزمهای حفاظتی جامعه و حفظ آن در برابر کجکاری و کژروان است. اما معضل حس انتقام آن است که تقریباً حد و مرزی ندارد و این حس شخص آسیب دیده و جفاکشیده را تشویق میکند تا سزای متجاوز را آن گونه که حقش است کف دستش بگذارد. اما «سزای» او چیست؟ این دیگر تابع حس غریزی انتقام گیرنده و شدت خشم او است. به همین سبب، چه بسا در برابر یک خطای کوچک، یک خاندان نابود میشوند و به انتقام ریخته شدن خونی ناحق، قبیلهای تباه میشوند. تاریخ بهخوبی نشان میدهد که چگونه این حس انتقام بهشکلی کورانه عمل میکند و تا آرام بگیرد، چه خونها ریخته و بیگناهان قربانی میشوند.
قصاص
برای حفظ جامعه و پیشگیری از انتقام کورانه، نهاد قصاص شکل میگیرد که عمدتاً دو ویژگی دارد، یا باید داشته باشد، نخست محدود کردن دامنه عمل انتقامی و دوم شخصی کردن انتقام. طبق ویژگی نخست، انتقام باید تنها شامل همان عملی باشد که از سوی شخص خطاکار سر زده است. منطق چشم در برابر چشم، و دندان در برابر دندان، از این جهت نه ترویج خشونت، بلکه تلاشی است در جهت کاهش دامنه انتقام. در حالی که حس انتقامجویی فرمان میدهد که در برابر یک چشم، دهها چشم از حدقه بیرون آورده شود، آیین قصاص، آن را محدود به یک چشم میکند. دومین ویژگی نهاد قصاص، شخصیسازی آن است. حس انتقام تصور میکند که همه کسانی که بهنحوی با شخص خطاکار خویشاوندی یا نزدیکی دارند، مقصرند و باید دود آتش انتقام به چشمشان برود. حال آن که نهاد قصاص بر شخصی بودن جرم و مجازات تأکید میکند و فرمان میدهد: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛ هیچ کس بار دیگری را بر دوش نمیکشد و پاسخگوی گناه دیگری نیست»، (زمر/7). این ویژگی است که انتقام را از عملی کورکورانه به پاسخی سنجیده تبدیل میکند و مانع گسترش خشونت میشود.
طبق آیین قصاص، اگر شخص «الف»، آگاهانه و عامدانه شخص «ب» را کشت، بازماندگان «ب» حق دارند که فقط شخص «الف» را و نه وابستگان او را بکشند. قصاص به این معنا یکی از مکانیزمهای نظارتی و بازدارنده در جامعه است و به خاطیان و جنایتکاران بالقوه هشدار میدهد که اگر خطایی جدی کردند، کیفری سخت در انتظارشان است. به این معنا، قصاص لازمه بقا و سلامت جامعه است.
اما اگر منطق قصاص بهقوت و شدت همواره به کار گرفته و تصور شود که تنها راه پیشگیری از خطاکاری است، پیامدهای ناخوشایندی خواهد داشت. کشاورز جوانی را تصور کنید که در یک دعوای خانوادگی پدر زن خود را کشته است. پسر مقتول، یعنی برادزن قاتل، خواستار قصاص است. در حالی که دختر مقتول، یعنی همسر قاتل، خواستار گذشت است. قاتل دو فرزند دارد و اعدام او هم این زن را بی سرپرست میکند و هم فرزندانش را یتیم. دختر مقتول مصرانه از برادرش میخواهد تا فرزندانش را یتیم نکند، اما او پاسخ میدهد که: «خودم در حق آنها پدری خواهم کرد». این ماجرا شش سال تمام طول میکشد و سرانجام پسر مقتول مدعای خود را به کرسی مینشاند و شوهر خواهرش را به بالای دار میفرستد. این ماجرایی است واقعی که دو دهه قبل در کشورمان رخ داد. این قصاص، آیا قدرت بازدارندگی دارد؟ آیا به هدف خود رسیده است؟ آیا سلامت جامعه را تأمین کرده است؟
این جا است که باید به جای گشودن دست بازماندگان در اجرای قصاص، معیارهای دقیقتری وضع کرد و مثلاً میان قتلهای برنامهریزی شده و در کمال خونسردی جنایتکاران حرفهای و کژروان اجتماعی و قتلهایی که زاده خشم و جنون آنی است تفاوت گذاشت. کافی نیست تا کسی خشمگین باشد و چاقویی به دست بگیرد تا قتل ارتکابی او، «عمد» بهشمار رود. شاید وجدان عمومی در این زمینه راهنمای نسبتاً خوبی باشد. طی سالهای اخیر چند محیطبان به دلیل کشتن شکارچیان غیر مجاز محکوم به قصاص نفس و اعدام شدند. اما اقدامات گسترده شخصیتها و گروههای خودجوش، نشان داد که این قبیل قتلها، هر چند با آلت قتل، یعنی تفنگ، صورت گرفته است، اما واقعاً قتل عمد نبوده و هدف قاتلان «کشتن» شکارچیان نبوده است، برعکس آنان در پی بازدارندگی یا دفاع مشروع از خود بودهاند که این اتفاق رخ داده است؛ لذا اگر بخواهیم جامعه را تنها بر اساس منطق قصاص حفظ کنیم و منطق چشم در برابر چشم را همه جا به کار گیریم، به تعبیر گاندی بهزودی سراسر مردم جهان کور خواهند شد. این نگاه به قصاص به واقع و به نوعی افتادن در چرخه انتقام است که به تعبیر مولانا «خون به خون شستن» بهشمار میرود و ما را به جایی نخواهد رساند.
بخشش
نهاد قصاص، همه روح اخلاقی قرآن و اسلام را منعکس نمیکند، بلکه عمدتاً بیانگر روح حقوقی آن است که فروتر از روح اخلاقی اسلام است. تعلیمات حقوقی اسلام هر چند برای حفظ جامعه لازم است، اما برای اعتلای آن کافی نیست. در برابر قصاص، قرآن کریم آموزه برتر و والاتری دارد؛ بدی را به نیکی پاسخ دادن که کاری است دشوار اما بایسته. آموزه قرآن در این زمینه روشن است:
نیکی و بدی برابر نیستند. بدی را به نیکی پاسخ بده تا کسی که میان تو و او دشمنی است، چون دوستی مهربان گردد. اما جز کسانی که صبر پیشه کردهاند از آن برخوردار نمیشوند و جز کسانی که دارای بهرهای بزرگ هستند از آن برخوردار نمیشوند، «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک وَبَینَهُ عَدَاوَهٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ. وَمَا یلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ». (سوره فصلت، آیات ۳۴-۳۵)
تسلط بر حس انتقامجویی و حتی گذر از قصاص، به شکلگیری فضیلت بخشش میانجامد. بخشش اقدامی از سر درماندگی و عجز نیست، بر عکس اقدامی است مقتدرانه. اصولاً بخشش شرایطی دارد که نخستین آن داشتن قدرت انتقام و یا قصاص است. در متون دینی و اخلاقی ما عفو از سر قدرت از سنتهای پیامبران معرفی شده است. همچنین در داستانهای متعددی بزرگان دین، مانند سیدالشهدا(ع)، نماد بخشش و گذشت و قهرمانان بخشایش بودهاند.
در حالی که انتقام اقدامی است غریزی و معمولاً بینیاز از آموختن، قصاص مستلزم اندکی انضباط و خودداری است. اما بخشش نیازمند تلاشی بزرگ برای غلبه بر خود و پرورش این فضیلت در خویش است. بخشش، فضیلتی است میان دو رذیلت؛ انفعال اخلاقی و کینهتوزی. انفعال در برابر ستمی که متوجه ما شده خطا است. زیرا این کار هم به ضرر قربانی است و هم ستمگر و هم در درازمدت به زیان جامعه است. از سوی دیگر انتقامجویی و کینهتوزی نیز خطا است و هم به قربانی آسیب میزند و هم به شخص ستمگر و هم به جامعه. بخشش به مثابه فضیلت در این میانه ایستاده است و مانع از افراط و تفریط میشود. برای آن که بخشش کارکرد واقعی خود را داشته باشد، دومین شرط باید احراز شود و آن اعتراف به خطا از سوی شخص خطاکار است. لازمه بخشش آن است که شخص خطاکار از رفتار خودش پشیمان و مصمم به تغییر و اصلاح آن باشد. در غیر این صورت، بخشش به جای گسترش اخلاق در جامعه مایه استمرار کجکاری مجرمان خواهد بود. به همین سبب، کاربست بخشش افزون بر داشتن فضیلت صبر و خویشتنداری، نیازمند حکمت و فهم درست موقعیت است.
در حالی که کارکرد و فایده قصاص اندک و محدود است، بخشش کارکرد و فواید گستردهتری دارد. نخست، آن که بخشش به سود شخص بخشنده و بخشایشگر است. کسی که میآموزد تا از سر اقتدار گذشت کند و ببخشد، فضیلتی را در خود پرورش میدهد که جز از این راه به دست نمیآید. همچنین خود را از اسارت کینه و نفرت و گذشته رها میکند و از سطح دشمن خطاکار خود فراتر میرود. دومین فایده بخشش آن است که بسیاری از خطاکاران، در صورتی که به خطای خود اعتراف کرده باشند، فرصتی خواهند یافت تا به انسانهای بهتری تبدیل شوند و سومین فایده بخشش آن است که در مجموع جامعه از فرهنگ بخشش بیشتر منتفع خواهد شد تا فرهنگ انتقام یا قصاص.
مقصود آن نیست که همواره بخشش از قصاص برتر است. همان گونه همواره قصاص را مقدم داشتن خطا است، بخشش را فضیلتی مطلق دانستن هم حماقت اخلاقی است. همان گونه که اشاره شد، کاربست این فضیلت مستلزم داشتن حکمت و فهمی درست از ابعاد کاری است که میکنیم و توجه به متن و بافتی که در آن این فضیلت را به کار میگیریم. چه بسا زمانی عدالت مقتضی قصاص است و زمانی محبت و احسان خواستار بخشش. بدین ترتیب، بخشش مستلزم فهم درست انگیزههای خود، مهار غرایز و به خصوص خشم خویش و توجه به ابعاد گسترده رفتار خود در جامعه است.
در سنت و سخنان امام علی(ع) و رفتارهای شخصی وی، شاهد توجه به بحث انتقام، قصاص، و بخشش یا عفو هستیم که بسیار درسآموز است. من بحث را با اشاره به ماجرای ضربت خوردن آن بزرگوار به پایان میبرم.
پس از آن که حضرت امیر مؤمنان(ع) ضربت خورد، در وصیت خویش، نخست بازماندگان خود را از انتقام گرفتن پرهیز داد، در پی آن به آنان حق قصاص داد، و سرانجام آنان را به بخشش دعوت کرد.
ضربت خوردن حضرت امیر و اقدام جنایتکارانه ابن ملجم در جامعه ملتهب آن روز، زمینه خوبی برای انتقامکشی و خونریزی به بهانه قتل امیرمؤمنان(ع) ایجاد کرده بود، به همین سبب ایشان در بخشی از وصیت خود گفتند:
«فرزندان عبدالمطلب، مبادا خون مسلمانان را بریزید و بگویید: امیر مؤمنان کشته شده است! بدانید که جز قاتل من نباید کشته شود. بنگرید، اگر من بر اثر این ضربت او مُردَم، او را تنها یک ضربت بزنید و از مُثله کردن او بپرهیزید، که از رسول خدا شنیدم که فرمود: از مٌثله کردن حتی سگ درنده بپرهیزید».
بدین ترتیب، در برابر یک ضربت، آنان را مجاز به زدن فقط یک ضربت کرد. اما در وصیت دیگری آنان را به عفو فراخواند و گفت: «من دیروز همراه شما بودم و اینک عبرت شمایم و فردا از شما جدایم. اگر بمانم، خود اختیاردار خونم هستم و اگر فانی شوم، فنا میعادگاه من است. و اگر ببخشم، بخشش برایم مایه قرُبت و برایتان نیکی است. پس ببخشید آیا دوست ندارید که خداوند از شما درگذرد؟»
این جا ممکن است پرسشی پیش کشیده شود. اگر امام علی(ع) فرزندانش را به بخشش دعوت کرد، چرا آنان با شمشیر به ابن ملجم ضربه زدند و او را از پای درآوردند؟
پاسخهای گوناگونی به این پرسش میتوان داد که با توجه به سیر این بحث، من یکی را قانعکنندهتر مییابم. همان طور که اشاره کردم، دومین شرط بخشش آن است که شخص خطاکار از خطای خود پشیمان و مصمم به تغییر رفتار خویش باشد. اما شواهد تاریخی نشان میدهد که ابن ملجم تا آخرین لحظه از کار خود شادمان و به آن مفتخر بود و میپنداشت خدمتی بزرگ به دین کرده است. به همین سبب، جایی برای بخشش نبود و بازگشت او به جامعه دیگران را در معرض آسیب قرار میداد.