کد خبر: 3399264
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱

عبدالله بن عفیف ازدی؛ جانباز جمل و صفین، شهید راه حسین(ع)

کانون خبرنگاران نبأ: حادثه عاشورا رقم خورد و ظالم در ظاهر بر مظلوم غالب گشت ولی این پایان ماجرا نبود بعد از حادثه عاشورا در بسیاری از مساجد و کوچه و بازار مردم شورش کردند و هر جا که سخنی از این واقعه می‌شد کسانی که ذره‌ای در دل نور ولایت داشتند اعتراض خود را نشان می‌دادند؛ عبدالله بن عفیف ازدی مرد روشندلی بود که در جمل و صفین نابینا شد و پس از عاشورا در راه حسین(ع) به شهادت رسید

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، در قرآن هم اشاراتی به نابینای ظاهری و نابینای باطنی شده است و خدا هر جا مثالی روشن بیان کرده است یا مطلبی را که از روی تخاصم گروهی نمی‌پذیرند را به نابینا تشبیه کرده است این در حالی است که خداوند در ابتدای سوره بقره تکلیف نابینا را از دیدگاه خودش روشن کرده و در سوره بقره آیه 7 به این گروه اشاره می‌کند: «ختم‌الله علی قُلُوبِهِم‌ْ وَ عَلَی‌َ سَمْعِهِم‌ْ وَ عَلَی‌ََّ أَبْصَـَرِهِم‌ْ غِشَـَوَه‌ٌ وَ لَهُم‌ْ عَذَاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ؛ خدا بر دل‌ها و گوش‌های آنان مهر نهاده و بر چشم‌های آنان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنان است‌ (بقره‌،7)».

دهه اول محرم به پایان رسید و حادثه عاشورا رقم خورد و ظالم در ظاهر بر مظلوم غالب گشت ولی این پایان ماجرا نبود بعد از حادثه عاشورا در بسیاری از مساجد و کوچه و بازار مردم شورش کردند و هر جا که سخنی از این واقعه می‌شد کسانی که ذره‌ای در دل نور ولایت داشتند اعتراض خود را نشان می‌دادند، به روز نابینا و ایام محرم اشاره کردیم، در تاریخ نام یک نفر وجود دارد که هم نابیناست و هم با عاشورا نامش گره خورده، عبدالله‌ ابن‌ عفیف‌ ازدی کسی که در جنگ جمل و جنگ صفین به همراه امیرمؤمنان جهاد کرده و در هر کدام از این جنگ‌ها یک چشم خود را از دست داده است و از هر دو چشم نابینا می‌شود، در دوران بعد از این جنگ‌ها دائم در مسجد مشغول خواندن نماز بوده است.

هر زمان از تاریخ در هر جایی از این کره خاکی هر کسی با الهام از پیام امام‌حسین(ع) در برابر ظالمی به پا خیزد و در این راه شهید شود نامش در کنار شهدای کربلا جاوید خواهد بود؛ بعد از حادثه عاشورا روزی ندای نماز جماعت داده می‌شود و همه در مسجد اعظم کوفه جمع می‌شوند؛ ابن زیاد پای را بر پله‌های منبری می‌گذارد که لایقش نیست و حمد و سپاس خدای می‌گوید و بعد از حمد خداوند سپاس می‌گوید خدایی را که حق را آشکار و امیرمؤمنان یزید و پیروان او را بر حسین ابن علی(ع) پیروز گردانید.

در این لحظه این نابینای ظاهر که چشم دلش باز بود از گوشه مجلس فریاد می‌زند و می‌گوید: ای پسر مرجانه! دروغ‌گو و پسر دروغ‌گو تو و پدرت و آن کسی که تو را والی کوفه کرد و پدر او هستید. ای پسر مرجانه آیا فرزندان پیامبران را می‌کشید و سخن راستگویان را می‌گویید؟ و با این جمله خود باعث خشم ابن زیاد ملعون شد و ابن زیاد گفت گوینده کیست؟ عبدالله گفت: من بودم ای دشمن خدا! فرزندان پاک ـ رسول خدا ـ را که خداوند آنها را از هرگونه آلودگی پاک و منزّه گردانیده می‌کشی و به گمانت هنوز مسلمانی! به دادم برسید! کجایند فرزندان مهاجر و انصار که از این ناپاک، که رسول خدا(ص) او و پدرش را لعن کرد، انتقام بگیرند.

این سخن بر خشم ابن‌ زیاد افزود و رگ‌های گردنش باد کرد و گفت: وی را نزد من آورید. مأموران به سوی وی شتافتند و دستگیرش کردند. عبدالله شعار ازْد، «یا مبرور» را سر داد. عبدالرحمان بن مخنف که در مجلس نشسته بود، گفت: وای بر غیر تو، خود و قومت را به کشتن دادی در آن روز جنگ‌آوران ازدی در کوفه بودند این شیعه اهل‌بیت(ع) را فراری دادند و بعد از جنگی که در نقطه دیگری در گرفت عبدالله این بنده خدا را در خانه‌اش دوره کردند و دخترش شمشیر به دستش داد و در حالی که شمشیر را دور خود می‌چرخاند آنانکه رسم نامردی را در کربلا آموخته بودند این روشن دل و وفادار به ولایت را شهید کردند و نامش را در تاریخ با قیام کربلا تا ابد زنده کردند تا یزیدیان بدانند که راه حسین ادامه دارد و تا ابد هیچ ظالمی فریاد مظلوم را خاموش نخواهد کرد.

محمد نادعلی

captcha