تجربه استفاده از یک بازیگر طنز در سریالی چون «پردهنشین» نشان داد که یک بازیگر محدود به نقش و قالبی خاص نمیشود. اتفاقی که به نوعی درباره فتحعلی اویسی نیز روی داد. با توجه به این توضیح میخواهیم نگاهی اجمالی به برخی برداشتهای ناشایانه سریال «نفس گرم» ساخته جدید مهدی عسگرپور بیندازیم، البته درباره فیلمنامه و کلیت سریال اظهار نظری نمیکنیم، چون کار اولین قدمها را طی میکند و قضاوت پیرامون آن، کمی دور از انصاف است.
مرجانه گلچین بازیگری است که عمده کارهایش زبانی طنز دارد، البته فیلمهایی چون «شب بیست و نهم»، «بیقرار» و... کارهایی هستند که وی در آنها نقش جدی داشته است، اما عمده این تولیدات مربوط به دو دهه پیش میشود و در ذهن تماشاگر امروزی نقطه روشنی نیست، اما کارهای طنز وی در یک دهه گذشته به خوبی در ذهن تماشاگر باقی مانده است. نکته دیگر اینکه کارگردان به لحاظ جنس بازی نتوانسته، تغییری در کار این بازیگر به وجود آورد. برای همین هم از نگاه نگارنده، نقش نتوانسته از کیفیت لازم بهره برد.
مطلب فوق که از آن به عنوان ضعف سریال «نفس گرم» نام بردیم، تنها به جنس بازی خلاصه نمیشود، بلکه در میمیک و گویش بازیگر همه این تفاوت کاملا قابل شهود است. برای درک بهتر موضوع مثالی از سریال «دندون طلا» میزنیم. در قسمت نهم این سریال حامد بهداد نقش یک معتاد ولگرد را ایفا میکند، اما صدای وی به اندازهای تغییر کرده که این تصور پیش میآید دوبلوری جای وی حرف زده است، اما در «نفس گرم» تنها با پایین آوردن تن صدا، خواسته به گویش بازیگر همخوانی بیشتر با نقش دهند.
درباره دیگر بازیگران این سریال فعلا اظهار نظری نمیکنیم، اما چیز خاصی نیز تا به امروز در سریال مشاهده نشده که از آن بخواهیم به عنوان امتیازی فوقالعاده نام بریم، البته تجربه عسگرپور در امر فیلمسازی نشان داده که در کارهایش ما کیفیت آنچنانی را در امر بازیگری شاهد نیستیم بر خلاف داود میرباقری که استاد بازی گرفتن از بازیگران است. بحث دیگری که در این فیلم وجود دارد به شکل و کلیت سریال بر میگردد که به هیچ وجه خوب از کار در نیامده و به نوعی مصنوعی تصویر شده است.
در این یاداشت قرار نیست که سریال «نفس گرم» را بکوبیم، اما برخی آثار چارهای برای منتقد باقی نمیگذارند. این کار به معنای واقعی یک اثر سفارشی است که برای آن نمیتوان امتیاز آنچنانی در نظر گرفت، درصورتیکه تجربه کارهایی چون «پرده نشین» نشان داده که، فیلمسازی به سن و سال نیست و جوانانی چون بهروز شعیبی با کارهاییش در حوزه بازیگر و کارگردان به نحوی زیبا مروج فرهنگ دینی در بین تماشاگران است.
بحث دیگری که میتوان درباره این کار عنوان کرد، طراحی صحنه و میزانسنی است که برای کار انتخاب شده و به شدت ابتدایی و شعاری است. منظورم این است که هویت افراد به خوبی در پوششان مشخص است اتفاقی که درباره دیگر کارهای تلویزیونی نیز مشاهده میشود، البته این مسئله تا حدی اجتناب ناپذیر است، چون برخی دستورات در سیما وجود دارد که حتما فیلمساز باید رعایت کند تا کارش روی آنتن رود. این دستورات نیز برداشتهای نادرست از تفکرات غلط است که بسیاری به آن اذعات داشتهاند، اما انگار قرار است تا سالها سیما ما از آن رنج برد.
در پایان این مطلب باید از مسئولان سیما سوال کرد که آیا بهتر نیست کارهایی چون «نفس گرم» هرگز ساخته نشوند در عوض بودجه این قبیل کارها در اختیار فیلمسازی چون میرباقری قرار گیرد تا «سلمان فارسی» را بسازد؟ آیا ما با تولید این دست کارها میخواهیم تبلیغ دینی انجام دهیم؟ متاسفانه جواب این سوال کاملا مشخص است، اما افسوس سیاستها و تصمیمات مدیران سیما هنور به همان منوال گذشته استوار است.