به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، سومین جلسه از سلسله مناظرههای علمی در باب نسبت علم و دین با موضوع «نسبت علم و دین در علوم انسانی» با حضور علیرضا شجاعی زند، عضو هیئت علمی موسسه دین و اقتصاد و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و احسان شریعتی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
احسان شریعتی گفت: نام «علی شریعتی» نام آشنایی در علوم انسانی و در زمینه نواندیشی دینی است. اولین انتظار یا پیش داوری در خصوص من این است که باید این مسئولیت را برعهده بگیریم و آن را دنبال کنم. از جهاتی من پایبند به این افکار هستم چرا که تحت آموزههای پدران فکری مانند محمدتقی شریعتی، آیتالله طالقانی و علی شریعتی و امثال نواندیشان دینی بودم و این راهی بود که خود انتخاب کردم.
وی افزود: و تا حدی خود را موظف به دفاع از این پروژه میدانم. اما باید توجه داشت که دوران عوض شده است. نسل و صورتبندی مسائل در سطح جهانی و ایران تغییر کرده است و در سطح فکری چرخشهای پاردایمی ایجاد شده است. طبعا من فرزند زمانه خود هستم؛ بنابراین در عالم فکر به آقازادگی التزامی ندارم. مضاف بر این، رشته کار من فلسفه است و به قول فلاسفه، کیش، آیین و پارسایی فلسفه بر مبنای پرسشگری است.
شریعتی افزود: ما در فلسفه، نمیتوانیم هیچ اصلی را از پیش، بدون اینکه پرسشی طرح کنیم بپذیریم. مسئله نسبت دین و علوم انسانی یک مساله تازهای در تاریخ سنتی ما نیست؛ و محصول کار امثال شریعتیهاست. این نسبت علم و دین از زمان سیدجمال اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی مطرح شده است. ما باید یک تجدید حیاتی در عالم اسلام پیش بیاوریم و دستآوردهای علم جدید را بیاموزیم.
این استاد فلسفه افزود: نسل اول از نواندیشان دینی معتقد بودند که آموزههای ایمانی ما با علم تناقضی ندارند. نسل دوم که شریعتی بود تفاوتی که بین علوم دقیقه و علوم انسانی پیش آمده بود، تفهیم کرد. ما در علوم انسانی با موضوع انسان سروکار داریم و میخواهیم معانی را تفهیم کنیم چنین جهشی نسبت به علم و دین در اندیشه شریعتی نسبت به پدر خود پیش آمد.
وی در ادامه تشریح کرد: در این برهه زمانی یک پروژه نقد ایدئولوژی دین هم مطرح شد و این انتظار را به وجود آورد که جامعه توحیدی میتواند در برابر دعوت ایدئولوژیها خود یک سپر ایدئولوژی ایجاد کند. دو روش در این زمینه ایجاد شد یک اسلامشناسی تاریخی که بازخوانی تاریخ اسلام را انجام میداد و دوم، بازخوانی ایدئولوژیک که از جهانبینی و فلسفه شروع شده است. مثلا انسانشناسی اسلام چه میگوید و در مقابل در سایر مکاتب اسلام در برابر عدالت و قسط چه سخنی را مطرح میکند؟ همین رویکرد یک چشمانداز جدیدی به وجود آمد که باعث پیروزی انقلاب موسوم به انقلاب بهمن 57 شد که به تعبیر فوکو یک حرف تازه و معنویت سیاسی و اتفاق مهمی رخ داد.
علوم انسانی مظلوم واقعه شده است
شریعتی افزود: علوم انسانی در حال حاضر مظلوم واقعه شده است و نسبت آن با دین به یکی از دغدغههای امروز ما مبدل شده است. به دلیل گشت پارادایمی به یک نوع بنیادگرایی در عالم انسانی به وجود آمد. در حالی که در زمان پدران فکری ما نواندیشی دینی در برابر سنتگرایی مطرح بود اما در عالم اسلام جریان شکل گرفت و بنیادگرایی سنتز نواندیشی و سنتگرایی بود. بنیادگراها از روش نوگرایی استفاده میکردند اما ذات آن سنت و شریعت بود.
وی افزود: به هر حال یک خلط و تشویش در مفاهیم و معانی پیدا شده است. انطباق و تناقض بین عقل و وحی یک مسئله قدیمی است. ولی در تاریخ فلسفه از زمان فارابی تا شریعتی اینگونه حل شده است. در عالم اسلام به طور کلی مانع عقیدتی وجود ندارد. بنابراین مانع عقیدتی که در مسیحیت است که هر دکترینی را تفتیش میکرد نداریم ما یک اصول کلی به نام توحید معتقد هستیم و دستگاهی نداریم که تفتیش عقاید کند از نظر فقهی نیز حکم داریم که هرچه عقل حکم کند شرع نیز همان را میگوید و برعکس. تا زمان ابنرشد، تئوری دو حقیقت مطرح میشود؛ یعنی عقل و وحی هم میتواند تفکیک شده از هم باشند، اما به هم احترام بگذارند.
شریعتی افزود: فلسفه از پرسش شروع میشود؛ به قول هایدگر روش فلسفه خداناباورانه است؛ چرا که براساس پرسش است و اولین پرسش فلسفه، خود خداست پس روش آن نمیتواند دینی باشد و در حال سنتی عقل و دین تناقض پیدا میکند. چرا که عقل با پرسش شروع میکند و به ظاهر در شکل سنتی به قول هایدگر دو دشمن خونی هستند.
این استاد دانشگاه اظهار کرد: حال این پرسش مطرح میشود این دو مدل یعنی دین و علم که از دو ساحت متفاوت یعنی حقیقت و حیرت صحبت میکنند چگونه با هم گفتگو کنند. علوم انسانی فازهای مختلف داشت «آگوست کنت» میخواست برای علوم انسانی مانند علوم پایه اثبات دقیق به وجود بیاورد و تجربه را برای اثبات مطرح نمود.
در کشورهای که دین نمود سنتی دارد علوم انسانی رشد نکرد
احسان شریعتی افزود: علوم انسانی در شکل سنتی برای دین خطرناک است؛ به همین دلیل در کشورهای که دین سنتی است علوم انسانی رشد نکرده است و معتقدند علوم انسانی مفید به فایده نیست جز اینکه اعتقادات آنها را زیر سوال ببرند کارایی دیگری ندارد. در صورتی که باید بگویم اینگونه نیست در حال حاضر جامعه فکری ما گمان میکنند بسیاری از فتنهها زیر سر علوم انسانی است. ولی وقتی از درون نگاه میکنیم متوجه میشویم که دانشجویان علوم انسانی کم خطرترین دانشجویان هستند و فنیها بیشتر آشوبگر هستند و از نظر حیات سیاسی و اجتماعی دانشجویان علوم انسانی ضعیفتر هستند.
وی افزود: بخشی از این ترسها طبیعی است؛ چرا که در شکل سنتی دین و علم دشمن خونی هم هستند. ولی در شکل پیشرفته نزد روشن اندیشان انقلاب، اینگونه نبود و دین و علم به هم کمک میکرد. همان گونه که اقبال لاهوری معتقد بود این علوم نظیر جامعهشناسی و روانشناسی میتوانند نشان بدهند که چه چیزی علم نیست.
شریعتی افزود: از آنجایی که حاکمیت ما دینی است. فکر میکنم همه امور از تورم و اقتصاد و مدیریت باید دینی باشد درحالی که هیچ کدام از این مسائل ربطی به دین ندارد. ما باید زمینه دینی بسازیم که در آن عدالت و آزادی و معنویت چنان رشد کند که عادلانه تر و قویتر باشیم. متاسفانه از دین مایهگذاری میشود البته به این معنا نیست که دین به اجتماع نظری ندارد. دین اسلام داعیه اجتماعی دارد که مدینه میسازد و در شرایط اولیه مادی و معنوی رشد را تامین میکند. پس تحلیل وضع موجود، از طریق جامعه شناسی و روانشناسی به ما نشان میدهد که تاچه میزان این مسائل به دین ربط دارد و تا چه میزان مربوط نیست. بنابراین علوم انسانی خدمت میکنند به دین.
وی در آخر افزود: موضع نهایی من است که این دو مسئله نه تنها با هم دشمن و متضاد باشند بلکه میتواند مکمل هم باشند و این بستگی دارد چه تعریف و انتظاری از این دو حوزه داشته باشیم.
علم برای بشر کافی نیست
شجاعیزند گفت: وقتی صحبت از نسبت علم و دین میکنیم. یعنی به یگانگی و بیگانگی آنها قائل نیستیم. یعنی این دو نه یگانه از هم هستند و نه بیگانه. نسبت همواره بین دو چیز صورت میگیرد که از یک سنخ باشند. همه چیز برمیگردد به تلقی و تعریف ما از این دو حوزه.
وی در ادامه گفت: من در این مجال بحث تعارض را پی میگیرم و سراغ توافق و همکاری بین دین و علم نمیروم چرا که این تعارض سابقه تاریخی دارد و این سابقه در پس زمینه ذهنی ما نشسته است. امروزه به نظر میآید گروهی آمادگی رفتن به تعارض را دارند.
این استاد دانشگاه افزود: سوالی که اینجا مطرح میشود این است که منشا بروز تعارض چیست؟ چرا دو پدیده با هم تعارض پیدا میکند تعارض وقتی بروز پیدا کند که هر دو هم سنخ باشند. علم و دین هم سنخ هستند به همین دلیل به تعارض میرسند. هم سنخی وقتی روشن میشود که قلمرو و حیطه عمل واحدی داشته باشند و هر دو قصد تصرف یک چیز را داشته باشند. پدیدههای هم سنخ چون مدعای تصرف یک میدان مشترک را دارند به تعارض میرسند پس فرض تعارض میان علم و دین به تلقی ما باز میگردد.
عضو هیئت علمی موسسه دین و اقتصاد افزود: علم مسیری است برای کسب شناخت که واجد ویژگیهای است که عرض میکنم از تکرار پذیری و عمومیت برخوردار است و تجربه و مساعدتهای عقل هم بینیاز نیست و قابلیت شناخت کشف نظم و قانون و پیشبینی رخدادهای تجربی را هم دارد. حال با این مشخصات باید دید دین هم در همین حیطه عمل میکند یا حیطه دیگر دارد اگر یکسان بود تعارض اجتناب ناپذیر است.
وی در آخر گفت: در اینجا این سوال مطرح است. علاوه بر این مشخصات مورد اقبال, آیا علم به همه نیازهای انسان پاسخ میدهد؟ من معتقدم نمیدهد. خود علمگراها هم معتقد نیستند که علم برای بشر کفایت میکند پس پای مباحثی دیگری چون دین و فلسفه و ایدئولوژی به میان میآید.