به گزارش کاون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، مردان بزرگ و کسانی که در تاریخ تغییراتی ایجاد میکنند از نظر شخصیتی بسیار محکم و استوار هستند و بعد از خلق حادثه در تاریخ وقتی به گذشته این انسانها نگاه میکنیم در مییابیم که از همان ابتدا تمام المانهای یک انسان موفق را در خود داشتهاند، همه این انسانها در نکاتی با هم مشترک هستند اما چیزی که باعث اختلاف این بزرگان، با صفات مشترک میشود طرز فکر و عقاید آنهاست، این عقاید بسته به جامعهای که در آن زندگی میکنند و رفتار مردم و نیازهای روز جامعه هر روز رنگی تازه به خود میگیرد که گاها به خاطر منافع شخصی یا تیمی، این افراد جنایاتی را هم در تاریخ رقم میزنند.
با کنکاش در جامعه و مقایسه بزرگان دینیمان با دیگر انسانهای بزرگ عالم در مییابیم که هیچ گاه بزرگان دین و علما و در راس آنها ولی زمان ما به خاطر منافع شخصی خود جنایتی مرتکب نشدهاند، هیچ وقت به خاطر این منافع با حاکم مستبد زمان در پشت پرده دست دوستی ندادهاند و از دین استفاده ابزاری برای رسیدن به اهداف و منافع خود نکردهاند، و بالعکس هر جا که ظلمی واقع شده با چشم باز وضعیت جامعه را رصد کردهاند و با ورود به موقع، و با متحد کردن مردم در راستای دستورات دینی از منافع مسلمانان و جامعه اسلامی دفاع کردهاند، این عکس العملهای شبیه به هم توسط انسانهایی که هر کدام برای خود عقایدی دارند و طرز فکر و خانوادهای با فرهنگهای مختلف دارند جالب و قابل توجه است، و همین موضوع ما را با این سوال مهم مواجه میکند که دلیل این اتفاق نظر در بازه زمانی طولانی توسط انسانهای مختلف با خلق و خوهای متفاوت چیست؟
یکی از دلایل این اتفاق نظر کسانی هستند که دین پیامبر خدا را از اهل بیت و امامان زمانشان به درستی دریافت کردند و کلمه به کلمه و سینه به سینه به نسل بعد منتقل کردند، یکی از این فقهای وارسته میرزا محمدعلی شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی (ره) بودند، امام نحوه آشنایی خود را با این فقیه بزرگوار اینگونه بیان میکند که من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن: فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار میکردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمیکردند تا به گذر «عابدین» یکی از محلات قم رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر میکرد من فلسفه میخواهم قبول کردند، ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خواندهام و عرفان میخواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم، آیة الله شاه آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونهای که هر گاه میخواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوندی همان گونه که پدران فرزندان خود را صدا میکنند میفرمود: روح الله! آری، او امام را روح خدا میدانست. البته علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان میآورد میفرمود: روحی له الفداء، جانم فدای او باد! این مطلب در کتابهای امام (ره) بخصوص در کتابهای عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.
از دیگر اقدامات فرهنگی و ابتکارات آیةالله شاه آبادی برپایی جلسات سخنرانی خانگی دور از چشم مأموران رژیم بود که نقش مهمی در مبارزات و آگاهی سیاسی مردم ایفا میکرد، شیخ عارف کامل از تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان نیز غافل نبود و در پی این مقصود منزل شخصی خود را به تدریس و تعلیم نونهالان اختصاص داده بود. او چند مرد صالح و مؤمن انتخاب کرد که به دانشآموزان درس بدهند و خود نیز بر کار مدرسه نظارت داشت و هفتهای یک بار سخنرانی برای دانشآموزان و اولیای آنها، آنها را در حفظ شعایر اسلام راهنمایی میکرد، و سرانجام در ساعت ۲ بعد از ظهر روز پنجشنبه سوم آذر ۱۳۲۸ ش. (سوم صفر ۱۳۶۹ ق.) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر برکت روح او به ملکوت اعلی پرواز کرد، جنازه پاک او را تشییع هزاران نفر از مردم مؤمن به حضرت عبدالعظیم منتقل و در مقبره شیخ ابوالفتح رازی (مفسر بزرگ) مدفون گشت.
محمدعلی نادعلی