به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، این روزها اکثر جوانان آرزوی داشتن پدری را دارند که از نظر مالی در سطح بالایی باشد و بتواند نیازهای کم و زیاد آنان را پاسخگو باشد، این جوانان اغلب وقتی خیال خود را از بابت آینده خود آسوده میبینند نه به کاری مشغول میشوند و نه هدفی را در زندگی دنبال میکنند، از طرفی وقتی سایر جوانان در جامعه به زندگی پر از عیش و نوش این افراد نگاه میکنند و میبینند که این قشر مرفه بدون هیچ کار و هدفی به بهترین شکل ممکن زندگی میکنند، یک الگوی نا مناسب را در وجود خود پرورش میدهند، الگویی که گاهی با یک ماشین میلیاردی از کنار آنها عبور میکند و گاهی با پول گوی سبقت را از آنها میرباید، رفتار و نحوه زندگی این افراد هر مقدار اشتباه باشد، چیزی از اشتباه پدر و مادر ثروتمندی که این شرایط را برای فرزند خود فراهم میکند کم نمیکند.
الگویی برای جوانان امروز
با شکل گرفتن طرز فکرهای غلط و رفتارهای اشتباه در جامعه و الگوهای نامناسب برای جوانان و در این زمانهای که همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است در لابهلای تاریخ مردی را یافتیم که مثل او زیاد نیست، او پدری داشت که وضع مالی بسیار خوبی داشت و تاجر بود، پدر آرزو داشت که پسر راه او را در پیش گیرد و کار و حرفه او را یاد بگیرد و وارث این ثروت باشد اما پسر سودایی دیگر در سر داشت، محمدحسین اصفهانی فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی در دوم محرم 1296 در نجف متولد شد. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود و اصالتاً نخجوانی بودند؛ پس از امضای قرارداد ترکمنچای نخست به اصفهان و سپس به تبریز مهاجرت میکند و بعدها به کاظمین منتقل میشود پدرش دوست داشت که راه او در تجارت را ادامه دهد اما وی با توسل به امام موسی کاظم توانست رضایت پدر را به دست آورد و در نزدیک بیست سالگی برای تحصیل به نجف آمد.
داستان گرفتن رضایت پدر
آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتی که عصرها در صحن مطهر کاظمین برپا میشد شرکت جسته بودم نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود، من در حالی که زانوی غم در بغل گرفته بودم، با فاصله اندکی پدرم را میپاییدم که دیدم با یکی از تجار بغداد گرم صحبت است، همچنانکه نشسته بودم داشتم در آتش اشتیاق میسوختم چشمم در گنبد زیبای امام کاظم(ع) بود، در این حال از دلم گذشت که ای بابالحوائج، ای موسی ابن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزیده خدایی و در پیش حضرت حق آبروداری، تو را چه میشد اگر از خدا میخواستی دل پدرم را به من نزدیکتر میکرد تا با تصمیم من که چیزی جز تحصیل علم و کمال در مکتب شما نیست راضی میشد، در همین اندیشهها بودم که دیدم پدرم صدایم میکند محمدحسین! محمد حسین، پسرم! اگر هنوز هم آرزومندی که به حوزه بروی تا دروس اسلامی بخوانی برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمیشوم ... اگر دلت میخواهد به نجف اشرف بروی برو.
مراحل ترقی آیتالله غروی کمپانی
در دوره نوجوانی هنر خوشنویسی را آموخت، در آن زمان هنر خوشنویسی یکی از چشمنوازترین هنرها بین مردم بود، تصور کنید البته به فرض محال در زمان حال، که پسر یکی از تجار بزرگ تهران راهی دانشگاه شود و علوم هستهای را به بهترین شکل ممکن فرا بگیرد، ایشان بعد از کسب اجازه از پدر که البته برای او بیزحمت هم نبود، خود را به حوزه علمیه نجف رساند، در آنجا ابتدا از محضر استادانی چون شیخ حسن تویسرکانی و آیتالله سیدمحمدطباطبایی و حاج آقا رضا همدانی بهره برد، و در نهایت به محضر آیتالله آخوندخراسانی رسید و تا آخر عمر با برکت این استاد در محضرش بود و با اینکه به مراحل بالایی رسیده بود هرگز به خود اجازه نداد تا در زمان حیات استادش تدریس کند و در نهایت پس از وفات آخوند خراسانی به جای او نشست و چون خیلی در نجف مشهور بود از مدرسان بنام آن زمان شد.
آثار آیتالله کمپانی
این عالم بزرگوار در زمینه فقه و علم اصول کتابهای زیادی دارند که از جمله آنها میتوان به الاجتهاد و التقلید و العدوله، کتاب الاجاره و صلاه الجماعه و صلاه المسافر و بحوث فیالفقه اشاره کرد؛ ایشان همچنین چندین رساله فقهی هم از خود به جا گذاشته است و حاشیهای بر المکاسب شیخ انصاری هم نوشتهاند، تا زندگی سراسر خیر و برکت خود را با نوشتن این کتابها و انتقال اسلام و تشیع به نسلهای بعد تکمیل کنند.
وفات
در پنجم دیحجه سال 1361 ق روز دوشنبه بود که از فراز بارگاه قدس مولا علی خبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش رسید و ایشان را در بارگاه علوی و در زیر ایوان طلای مولا جنب مناره شمالی در مقبرهای کوچک در کنار مقبره علامه حلی به خاک سپردند.
محمدعلی نادعلی