به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، در محله وردآورد تهران وقتی از کوچه پس کوچههای قدیمی که گذر کنید، به منزلی کوچک میرسید که در آن خانوادهای سه نفره زندگی میکنند؛ بانویی که با قدرت در مقابل سختیها ایستاده و پسری که پدرش را هر لحظه همراه خود و مادر میبیند؛ خانواده شهید محمدتقی ارغوانی، خبرنگار و عکاس افتخاری خبرگزاری ایکنا، آنان حضور شهید خود را حس میکنند و با اعتقاد به آیات مربوط به شهدا، او زنده میدانند و جمع خانوادگی خود را سه نفره میبینند.
لیلا رجب، همسر شهید مدافع حرم، محمدتقی ارغوانی، در گفتوگو با کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، همسر خود را سادهزیست معرفی کرده و میگوید: شهید محمدتقی ارغوانی، ساده، مهربان و شوخطبع بود، با هر کس متناسب سنش برخورد میکرد، با کوچکترها مهربان و کوچک بود و با بزرگترها با احترام و شوخطبعانه برخورد میکرد.
وی از شجاعت همسرش خاطرهای را بیان کرد و افزود: به نظر من همه شهدا شجاع هستند اما از آنجا که همسر شهید ارغوانی هستم او را بسیار شجاع میدانم،او کارهایی را میکرد که شاید دیگران نمیتوانستند انجام دهند، یکی از نمونههای این شجاعت این است که در منطقه جنگی، جایی که آتش گلوله سنگین بود، تعدادی مجروح و شهید در میانه میدان گیر افتاده بودند و هیچ کس برای نجات آنها اقدام نمیکرد، همسرم سوار موتورسیکلت شد و به سمت آتش دشمن حرکت کرد، آتش گلوله لحظه به لحظه سنگینتر میشد، او چشمهایش را میبندد و به سمت مجروحین حرکت میکند و به جایی میرسد که با صدای مجروحین متوجه میشود از آنها رد شده و دوباره به سمت آنها حرکت میکند و آنها را نجات میدهد.
گفتوگو با حضرت زینب(س) در خواب
همسر شهید ارغوانی در رابطه با خوابی که دیده بود اینچنین تعریف میکند: بار اول که اعزام شد، با رفتنش مشکلی نداشتم و خیلی عادی قبول کردم که برود اما برای بار دوم که میخواست برود، آنقدر بی مهریها دیده بودم و شنیده بودم که اینها بهخاطر پول میروند، گفتم همین که سایهات بالای سر من و فرزندمان باشد، کافی است، عضو نیروهای نظامی هم نبود و داوطلبانه میرفت، یک شب طولانی باهم صحبت کردیم و من اصلاً رضایت ندادم و او هم گفت اگر راضی نباشی نمیروم؛ وقتی خوابیدم، حرم حضرت زینب(س) را دیدم که از چهار جهت با لودر در حال تخریب آن هستند، فریاد میزدم و به سر و صورت خودم چنگ میزدم، در این حال حضرت زینب(س) از روبهرو آمد، دستهایم را گرفت و پایین آورد و فرمود: عزیزم به سر و صورت خود نزن، حرم من، دین و اسلام با سر و سینه زدن سرپا نمیماند، برای حفظ دین، برای حفظ حرم من باید جان بدهید تا سرپا بماند؛ با گریه از خواب بیدار شدم، همسرم برایم آب آورد و گفتم با رفتنش موافق هستم، از من پرسید که چطور راضی شدم و من خوابم را برایش تعریف کردم، گفت شاید تحت تأثیر خوابم هستم و من پاسخ دادم نه، روی حرف حضرت زینب(س) نمیشود حرف زد، وقتی خود ایشان خواستهاند، من چهکارهام، محمدتقی هم رفت و با اطمینان هم رفت و من هم میدانستم که دیگر بازنخواهد گشت.
هر سال عید با شهید ارغوانی
همسر شهید محمدتقی ارغوانی گفت: هر سال عید عادت داشتم که به شمال برویم اما با توجه به خوابی که دیده بودم، شهید ارغوانی به من گفت من امسال عید نیستم که شما را به مسافرت ببرم و احتمالاً چهلم من به عید بیفتد اما اشکالی ندارد و شما هفته دوم عید را به سفر بروید تا حال هوایتان عوض شود، حتماً پسرم را به مسافرت ببر.
لحظه رفتن
وی از آخرین وداع با همسر شهیدش گفت: با توجه به خوابی که دیده بودم میدانست که اینبار شهید میشود و بیقرار بود، بار اول که اعزام میشد خیلی با اقتدار از منزل بیرون رفت اما بار دوم دلش نمیآمد از خانه بیرون برود، هی بیرون میرفت و باز میگشت، خیلی کند حرکت میکرد، مکرر تماس میگرفتند و منتظرش بودند، اما با یک آرامش و اطمینان خاصی رفتار میکرد، حسش وصفنشدنی بود، لحظه رفتنش خودم را کنترل میکردم که گریه نکنم گفت چه خواستهای داری، از شهید ارغوانی خواستم تا اولین کسی که شفاعت میکند من باشم، گفت حتماً، اولین نفر و مهمترین کسی که شفاعت میکنم شما هستید، من بدون شما به بهشت نمیروم، کنار در بهشت منتظر میمانم تا شما هم بیایید.
وی ادامه داد: از شهید ارغوانی خواستم برای بار آخر در منزل بگردد تا حضورش را در خانه ببینم و او هم این کار را کرد و خداحافظی کردیم و رفت.
خبری که مرا شوکه کرد
وی از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش بیان کرد: چون با آمادگی او را راهی کرده بودم، هر لحظه منتظر شنیدن خبر شهادتش بودم اما لحظهای که این خبر را دریافت کردم، شوکه شدم، خیلی سخت بود و حالتی خاص داشتم، اما به خودم آمدم و بهخاطر آوردم که با چه اطمینانی او را راهی کردم و این آرامم کرد، هر شب خواب او را میبینم و حضور او را در زندگی حس میکنم فرقی که شهدا با دیگر اموات دارند این است که واقعاً زنده هستند و در همه صحنهها و اتفاقات حضور دارند و حضورشان حس میشود.
انتظار سخت اما شیرین
همدم شهید ارغوانی گفت: لحظهای که برای دیدار با او به معراج شهدا رفتیم، تمام نشانههای شهید را چک کردم، باورم نمیشد که او رفته باشد، گفتهاند که با دفن کردن پیکرها، اطرافیان آرام میشوند اما برای من اینطور نیست، هر لحظه منتظر آمدن او هستم، با هر صدای زنگ تلفن گمان میکنم شهید ارغوانی است که تماس گرفته، فکر میکنم همه اینها خواب است، وای به حال کسانی که هنور پیکر فرزندان و همسرانشان نیامده است، این انتظار سخت اما شیرین است، اینکه همسر شهید باشم، همسر کسی که برای دفاع از حرم ائمه(ع) رفته، غیرت داشته و این احساس بسیار دوستداشنتی است.
وی افزود: اگر بازگردد و صد بار دیگر هم قرار شود اعزام شود باز هم قبول میکنم و او را میفرستم، ما برای ائمه(ع) عزاداری میکنیم و آرزو داریم در روز عاشورا حضور داشتیم، امروز هم یک جور عاشورا است و باید از ائمه(ع) دفاع کرد.
اولین دیدار و وعدهای که محقق شد
این همسر شهید در رابطه با اولین دیدارش با شهید ارغوانی میگوید: 14 سال پیش که اولین بار او را دیدم، وضع مالی خوبی نداشت، از او پرسیدم چطور زندگی را شروع کنیم و چطور مرا خوشبخت میکنی؟ گفت زندگی برایت فراهم میکنم که همه غبطه بخورند، در طی این 14 سال از او میپرسیدم چهشد آن زندگی که همه غبطه بخورند؟ بار آخر که داشت میرفت گفت، اینبار واقعاً کاری میکنم که همه غبطه زندگیمان را بخورند و واقعاً هم این کار را کرد.
عید در خانه شهدا
همسر شهید ارغوان در ادامه میافزاید: همسرم درآمد خوبی داشت اما سادهزیست بود و اهل تجمل نبود اما اکنون که او نیست ما تحت فشار هستیم، کاش زودتر این دوران سپری شود، کاش فقط دغدغه ما نبودن همسرم باشد، از قدیم گفتهاند یک دل را غم است نه یک شهر را، همه شور و شوق عید را دارند و خوشحالم از اینکه مردم در امنیت و با شادی به استقبال عید میروند.
وی با چشمانی اشکآلود ادامه میدهد: امسال در منزل ما حال و هوای عید حس نمیشود، شور و شوق عید را نداریم، انشالله خدا به ما صبر دهد و هیچ فرزندی پدرش را از دست ندهد، درست است که جای همسرم در خانه ما خالی است و زندگی برای ما سخت است اما خوشحالم که مردم در امنیت هستند؛ نمیخواهم کسی مدیون ما باشد، مردم لطف دارند اما کاش کسانی که کم لطفی میکنند کمی مهربانتر باشند، نمیخواهم کسی فکر کند که باید مدیون ما باشد چون این یک وظیفه بود، همین که مردم گاهی یاد ما باشند و بیانصافی نکنند ما مدیون آنها میشویم.
پولی که دیگران دیدهاند و ما ندیدهایم
این همسر شهید ادامه داد: مردم خیلی لطف دارند اما بعضی مانند نمک روی زخم هستند، گاهی گله میکنم که ایکاش بودی و ایکاش نمیرفتی و این اتفاقات و این حرفها پیش نمیآمد، روزی جایی بودم که پشت سرم مردی داشت از ما میگفت، گفت، خوش به حال همسرش چون شهید ارغوانی اولین شهید منطقه بود، دو میلیارد تومان به او دادهاند، من به خاطر اینکه برای همسرم احترام خاصی قائل هستم و به احترام اینکه اسم همسرم را برده بود چیزی نگفتم، روزی که پیکر شهید را برای وداع به مسجد جامع آورده بودند، من بین جمعیت بودم که خانمی گفت: اینها را نباید شهید حساب کنند، شهید کسی است که در راه خدا و وطن کشته شود اما اینها برای یک کشور دیگر کشته شدهاند، گفتم، اگر اینها نمیرفتند الآن شما باید اینجا میجنگیدید و شما به این راحتی صحبت نمیکردید؛ او قانع نشد و گفتم: اگر همدردی نمیکنید حداقل به زخم هم نمک نزنید، کسی شما را اجبار نکرده برای وداع بیایید، گفت، آمدهام ببینم مردم چکار میکنند، شما با این شهید چه نسبتی دارید، گفتم، دوست داشتم در این مراسم حضور داشته باشم، شما هم تماشا کردید و بهتر است که به کسی توهین نکنید و بروید، یا شنیدهام که گفته میشود به ما 180 میلیون تومان پول دادهاند یا حقوق ثابت ماهانه داریم، این در صورتی است که ما تا کنون نه پولی دریافت کردهایم و نه دریافت خواهیم کرد، این حرفها برای ما مثل نمک روی زخم است و جگر ما را میسوزاند، داغ نبودن عزیزمان به کنار شکسته شدن دلمان هم سخت است.
بیقرار از نبودن
وی با بغضی در گلو از دلتنگیهای پسرش میگوید: جمع ما همیشه سه نفری است، همیشه سه نفرمان کنار هم هستیم، پسرم هم همیشه در صحبتهایمان حضور داشته است و به نظر من شبیهترین کس به محمدتقی، امیرحسین است؛ وقتی پدر و پسرها را میبیند، شوخی آنها را میبیند، وقتی میبیند دست در دست هم راه میروند، غمگین میشود اما آنقدر فهم و درک دارد و فوقالعاده صبور است و با احساساتش کنار میآید که به روی خودش نمیآورد و من که مادر او هستم متوجه میشوم، امیدوارم روزی مانند پدرش یک قهرمان شود.
وصیت شهید ارغوانی
همسر خبرنگار شهید، اظهار میکند: شهید ارغوانی در خط آخر وصیتنامهاش از احترام به ولایت فقیه و ادامه دادن راه ولایت نوشته بود و من از مردم میخواهم از ولایت فقیه حتماً حمایت کنند، چراکه هر چه داریم از امنیت گرفته تا داراییها و آرامش کشورمان همه از ولایت فقیه است، میخواهم تا توان داریم و جان در بدن داریم حامی ولایت فقیه باشیم، از مردم خواستارم تا قدم در راه درست بگذارند، راهی که اگر باز گردند دوباره همان را اتنخاب کنند و درست فکر کنند تا از راهی که رفتهاند پشیمان نشوند.
به اندازه یک دنیا آرزو دارم پدرم بازگردد
امیر حسین ارغوانی در دیدار با اعضای کانون خبرنگاران نبأ درباره پدر شهیدش تعریف میکند: پدرم فرد خاصی بود، مهربان بود و بچهها را دوست داشت، همیشه با هم بودیم و همهجا از سالن فوتبال، استخر و کوه تا رزمایش، پایگاه و مسجد کنار هم بودیم.
وی با اشکهای روان ادامه داد: پدرم خوش اخلاق بود، دلم برای پدرم تنگ شده، فقط میتوانم بگویم که خیلی دوستش دارم، وقتی پدر و پسرهای دیگر را میبینم، حس میکنم پدرم کنارم هست و دستانم را گرفته، خیلی وقتها فراموش کردهام که شهید شده و منتظر برگشتنش بودم، یک دنیا دوست دارم پدرم برگردد تا دوباره باهم باشیم.
خاطره با سربند یا زهرا(س)
امیرحسین ضمن اشاره به خاطرهای از پدرش شهیدش میگوید: روزی پدرم برای عملیات باید از صخرهها بالا میرفت، یک سربند یا زهرا(س) را نیز به پیشانی بسته بود، در حین بالا رفتن از صخرهها، عرق از سربندش رد شده و چشمهایش را میسوزاند، پدرم تعریف میکرد، جایی توقف کردم و سربند را برداشتم و در همین لحظه سکوتی که حاکم بود با صدای شلیک گلولهها شکست، وقتی دوباره سربند را بستم، همه جا ساکت شد.
پدرم برای وطن شهید شد
فرزند شهید ارغوانی با چشمی سرشار از اشک گفت: عید سال گذشته بابایم کنار ما بود اما امسال او دیگر نیست ولی حس میکنم که هنوز اینجا است، حس میکنم حواسش به ما هست و دست مرا گرفته؛ پدرم رفت تا مردم عید داشته باشند، اگر پدرم نمیرفت امروز شاید تکفیریها در منزل ما بودند، پدرم برای وطنش شهید شد تا مردم بتوانند عید داشته باشند، دوست دارم به سوریه بروم و حال و هوای آنجا را نیز ببینم.
سخنی با فرزندان شهدا
امیر حسین ارغوانی فرزند شهید مدافع حرم، محمدتقی ارغوانی، خطاب به فرزندان شهدا گفت: اصلاً ناراحت نباشید، پدرتان کنار شما است، هرجا که بروید و هر کاری که میکنید، با شما است، شاید شما نبینید اما او هست اصلاً ناراحتی نداشته باشید.
* امیر صالحی
اندازه این عدد رو هم خدا میدونه نه ما
آمین