کد خبر: 3484280
تاریخ انتشار : ۰۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۸
به بهانه سخنرانی رهبر معظم انقلاب در مشهد؛

گرهی که به دست فرزند صالح انقلاب باز شد/ نگاهی به زندگی و دستاوردهای یک پیش‌آهنگ

گروه دانشگاه: رهبر معظم انقلاب در بخشی از سخنرانی خود در نخستین روز فروردین‌ماه در حرم رضوی(ع) با اشاره به نقش ارزنده دانشمندان و پیشگامان انقلابی عرصه‌های مختلف و قدردانی از آنان، اظهار کردند: کاری که شهید کاظمی در زمینه سلول‌های بنیادی پیش‌آهنگ آن بود، کار بسیار بزرگی است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، رهبر معظم انقلاب در بخشی از سخنرانی نخستین روز فروردین ماه در حرم امام رضا(ع) با تأکید بر ضرورت تجلیل و قدردانی از نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی بیان کردند: دستاوردهای دانشمندان شهید هسته‌ای، موفقیت‌های شهید تهرانی‌مقدم در بحث موشکی، کاظمی در سلول‌های بنیادی، شهید آوینی و مرحوم سلحشور در مسائل فرهنگی، نشان‌دهنده‌ این است که روحیه و تفکر انقلابی چگونه گره‌ها را می‌گشاید و موفقیت‌ساز می‌شود.
نگاهی گذرا به زندگی شهید کاظمی
سعید کاظمی آشتیانی، در نخستین روز فروردین ماه ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد؛ آثار نبوغ از همان سنین نوجوانی و جوانی در وی قابل مشاهده بود. به طوری که در سال 1358 در همان سن 18 سالگی هم زمان با ورود به دانشگاه، در هنرستان پیام امید به تدریس ادبیات و بینش اسلامی می‌پرداخت.
سال 1358 در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران پذیرفته شد. تعطیلی دانشگاه‌ها به علت انقلاب فرهنگی و حضوری وی در جبهه‌های نبرد طی آن سال‌ها باعث شد پس از 11 سال سرانجام در سال 1369 با اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته فیزیوتراپی از دانشکده علوم توانبخشی فارغ التحصیل شود.
در سال 1361 با همکاری دو نفر از همکارانش جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. این گروه هسته اولیه جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران بود که در سال 1365 شکل گرفت و دکتر کاظمی تا سال 1370 عهده‌دار مسئولیت بخش طرح‌ها و تحقیقات آن بود. از سال 1371 با تغییرات ساختار مدیریتی جهاد دانشگاهی به سمت ریاست جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران منصوب شد که این مسئولیت تا پایان دوره حیاتش برعهده وی بود.
طی این سال‌ها مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروه‌های مختلف پژوهشی را راه‌اندازی کرد که در آن میان پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی یکی از مهمترین این مراکز بود.
پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی خرداد ماه 1370 با مدیریت دکتر کاظمی رسماً فعالیت خود را آغاز کرد و تاکنون هزاران زوج نابارور با بهره‌مندی از خدمات این مرکز پیشرفته درمان ناباروری صاحب فرزند شده اند. دکتر کاظمی در همین دهه و هم زمان با مدیریت جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران و پژوهشکده رویان در دانشگاه تربیت مدرس به ادامه تحصیل در رشته علوم تشریح با گرایش جنین‌شناسی پرداخت و در سال 1376 با رتبه ممتاز موفق به اخذ درجه دکتری شد.
دانش فراوان، هوش سرشار، توان مدیریتی بالا از یک سو و تعهد،‌ اخلاص و ایمان همیشگی او به خداوند متعال از سویی دیگر سبب شد تا در دوران حیات کوتاهش در دو حوزه مدیریتش موفقیت های چشمگیری همچون گسترش روش‌های پیشرفته درمان ناباروری، ‌تولید و تکثیر و انجماد سلول‌های بنیادی جنینی و همانندسازی (کلونینیگ) ‌حیوانات را رقم بزند.
او در اعتلای نام جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌های بین‌المللی نیز با ثبت این پیشرفت‌ها، حضور در کنگره‌های متعدد بین‌المللی و ابتکار برگزاری جشنواره بین‌المللی رویان سهمی از یاد نرفتنی دارد.
غروب چهاردهم دی ماه 1384 قلب این انسان والا از تپیدن ایستاد و علاوه بر خانواده و دوستانش،‌ جامعه علمی کشور را نیز در سوگ و ماتم فقدانش نشاند. یادش گرامی و راهش مستدام باد.
بیانات مقام معظم رهبری در خصوص شهید کاظمی و دستاوردهای وی
دیرباورها هم باور کردند
من به یاد دارم وقتی که این سانتریفیوژهای ما مشغول کار شده بود و جوانان و دانشمندان ما توانسته بودند اینها را راه بیندازند و مسئولان وقت؛ رئیس‌جمهور و دیگران خبرش را گفتند، تعدادی از فیزیکدان‌های دانشگاهی که مردمان خوب و بسیار سالم و صادقی هم هستند، بعضی‌شان هم من را می‌شناسند، به من نامه نوشتند، که آقا! نبادا اینها را باور کنید! چنین چیزی اتفاق نیفتاده و ممکن نیست! حاضر نبودند باور کنند؛ قبول کنند. این، همان تلقین است. تا غربی‌ها؛ آژانس و دیگران، خودشان آمدند نگاه کردند، تصدیق کردند، اعتراف کردند که چنین چیزی را باور نمی‌کردند در ایران به وجود بیاید، آن وقت دیگران؛ دیرباورها، در داخل کشور باور کردند.
عین همین قضیه در مورد سلول‌های بنیادی به وجود آمد. بنده چندبار پیشرفت‌های سلول‌های بنیادی را در چند سخنرانی بر زبان آورده بودم. از دانشمندان کشور و از بعضی از دانشگاه‌ها به من نامه نوشتند: آقا! این قضیه را شما این‌قدر نگویید، این واقعیت ندارد، این جور نیست! این که می‌گویید در سلول‌های بنیادی پیشرفت کرده‌اند و در شبیه‌سازی (کلونینگ) دارند تمرین و کار می‌کنند، باور نکنید؛ چنین چیزی اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد! بعد که گوسفند شبیه‌سازی شده را جلو چشم همه قرار دادند، بعد که در سمیناری که تشکیل دادند، دانشمندان معروف دنیا، زیست‌شناس‌های درجه‌ یک دنیا آمدند مصاحبه کردند و تصدیق کردند که پیشرفت‌ها، پیشرفت‌های محیرالعقولی است، آن وقت یک عده از دیرباورها باور کردند! ۱۳۸۶/۰۲/۲۵
کارهای جدید در دنیای علم
خوب است شما بدانید که در بعضی از بخش‌های بسیار حساس علمیِ کشور ما کارهایی شده که هنوز در دنیا صورت نگرفته است. در فناوری تولید سلول‌های بنیادی که بنده چند وقت پیش، از آن یاد کردم، یک مشت جوان مثل شماها که در تهران هستند، فعالیت می‌کنند. اینها همت کردند و رفتند از دیگران یاد گرفتند؛ خودشان هم فکر کردند، سرمایه‌گذاریِ فکری کردند و توانستند کلید تولید و انجماد و حفظ و کاشت سلول‌های بنیادی را به دست بیاورند. امروز این‌ها برای اولین بار در ایران سلول‌های بنیادیِ انسولین‌ساز را تولید کرده‌اند که در دنیا هنوز تولید نشده است. ۱۳۸۳/۰۴/۱۷
جوان مؤمن انقلابی
ما امروز وقتی به آن گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حرکت کشور در این زمینه‌ها، یک حرکت غیر قابل تصوری است؛ حرکت، خیلی خوب بوده. کار کردیم، نتیجه‌اش را هم داریم مشاهده می‌کنیم. همین رویان - که دکتر گُورانی گزارش دادند - و این ماجرای سلول‌های بنیادی که اینها با امکانات کم توانستند به آن دست پیدا کنند و پیشرفتی که در این زمینه کرده‌اند و در این سمیناری که دو سال قبل در اینجا تشکیل شد و دانشمندان دنیا، آمدند و با آنها مصاحبه شد و گواهی و اظهار شگفتی کردند؛ اینها یک داستان‌هایی است که واقعاً جا دارد به عنوان مایه‌های افتخار، جلوِ چشم ما باشد. ما شخصیت‌هایی از قبیل مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی - که حالا من مقیّدم از این جوان پاکباخته‌ مؤمنِ فاضلِ کارآمد، و مدیر حقیقتاً انقلابی و مؤمن اسم بیاورم - داریم و الان هم در کشور، فراوان هستند و در بخش‌های مختلف دارند کار می‌کنند؛ و کارهای خوبی هم انجام گرفته است. وضع دانشگاه‌های ما امروز با بیست، بیست‌وپنج سال قبل قابل مقایسه نیست؛ پیشرفت‌هایمان خیلی خوب است. ۱۳۸۵/۰۷/۱۳
تربیت نیرو
ما در علم و تحقیق نخبه‌هاى برجسته‌اى داریم، مثل مرحوم کاظمى آشتیانى که این سلّول‌هاى بنیادى و این تشکیلات عظیم را راه انداخت و انسان‌هاى زیادى را تربیت کرد - همکارانش هم همان‌جور هستند؛ امروز هم بحمدالله این حرکت ادامه دارد. ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
الگوی مطلوب
مؤسسه‌ رویان، یک مؤسسه‌ی موفق و یک نمونه‌ی کامل و چشمگیر از آن چیزی بود و هست که انسان آرزویش را دارد. علت اینکه من به مرحوم سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، همین است. حرکت او، نحوه‌ کار او، مدیریت او، پیگیری او، یک مجموعه‌ کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست می‌دارد و آرزو دارد، که حالا من اندکی در این باره عرض خواهم کرد. رویان هم با کمک او و بقیه‌ همکارانی که در رویان از اول مشغول بوده‌اند، اینجوری بار آمد؛ اینجوری رشد کرد؛ اینجوری روئید. و من این را از اوائل کار احساس کردم. آن دوست مشترک من و مرحوم کاظمی که شرح قضایای کاری ایشان را در آغاز کار - پانزده شانزده سال قبل - و درخواست‌های او را با من مطرح کرد، من نشانه‌های یک حرکت درست را در این کار احساس کردم؛ لذا گفتم من در حد مقدورِ خودم در خدمت این کار و پشتیبانی این کار قرار می گیرم. هر چه زمان گذشت، آن ظن اوّلی تقویت شد؛ تکذیب نشد.
اگر بخواهم این الگوی مطلوب را در یک جمله معرفی کنم، عبارت است از: ترکیب علم، ایمان، تلاش. هم علم را جدی گرفتند، هم ایمان و پایبندی و تقوا را؛ نه به صورت یک سربار، بلکه به شکل یک عنصر اصلی در بافت مجموعه و در بافت کار. و هم خستگی را فراموش کردند، که به گمان من مرحوم کاظمی جان و سلامت خودش را هم سر همین کار گذاشت؛ یعنی این دنبال‌گیری و این اهتمام‌ها و خسته نشدن‌ها. لذا رویان در چشم من بسیار گرامی است و عزیز است و شما جوان‌ها و مردان و زنان مؤمن و عزیزی که در این مجموعه کار می‌کنید، برای من عزیز هستید و معتقدم رویان استعداد بسیار زیادی برای کار کردن و برای پیش رفتن دارد.
از قول من نقل کرده‌اند که من گفته‌ام: «این سلول بنیادی یک حرکت علمی است»، واقعش همین است؛ همین طوری که این سلول‌های بنیادىِ شما، یک دامنه‌ تمام‌نشدنی برای تحقیق دارند، که هرچه شما تحقیق می‌کنید، پیش می‌روید، یک میدان دیگری باز می‌شود که می‌بینید می‌توان آن را موضوع تحقیق قرار داد و پیش رفت و به مرزهای جدیدتری رسید؛ رویان هم همین جور است؛ این مجموعه‌ شما هرچه کار کند، پیش برود، باز قابلیت پیشرفت دارد و یکایک محققان، پژوهشگران معتقد به علم و با ایمان که در این مجموعه یا هر مجموعه‌ دیگری از این قبیل هستند همین حکم را دارند؛ یعنی توانایی این‌ها تمام ‌نشدنی است. ۱۳۸۶/۰۴/۲۵
دکتر کاظمی آشتیانی به روایت دوستان
همیشه می‌خواست کاری کارستان کند
سال ۱۳۵۸، در اولین کنکور پس از انقلاب، سعید و من در یکی از دانشگاه‌های استان اصفهان قبول شدیم. سعید در رشته‌ فیزیک و من در شیمی. یک روز وقتی اتوبوس‌مان به مقصد تهران در حرکت بود، برای نماز توقف کرد و آنجا اولین نقطه‌ آشنایی من با او بود. جوان پُرشوری که بعدها رویش مبارک انقلاب لقب گرفت. جالب بود که هم سعید و هم من، در کنکور سراسری، دانشکده‌ توانبخشی را نیز انتخاب کرده بودیم.
بروبچه‌های دانشکده‌ توانبخشی سهم قابل توجهی در جنگ تحمیلی داشتند و من فکر می‌کنم بعد از شهیدان‌مان، سهم سعید از همه بیشتر بود. نزدیکی‌های عملیات که می‌شد، سعید اولین کسی بود که لباس خاکی به تن می‌کرد. در پوست خود نمی‌گنجید. در جنگ، چه به‌عنوان یک پزشک‌یار و چه در قامت یک رزمنده‌ خط مقدم، خاطرات زیادی از خود به‌جای گذاشت. چیزی که او را از همه ممتاز می‌کرد، توجه و ارادتش به شهدا، خصوصاً شهدای دانشکده بود. شهید رعیت اولین شهید دانشکده بود؛ پسر فقیری از روستای یزدل کاشان. سعید بعد شهادت غلامرضا رعیت، مدام به یزدل می‌رفت و به پدر و مادر او سر می‌زد. با آنکه درس‌ها سخت بود و مسئولیتش در جهاد سنگین، اما هیچ‌وقت از این کار خود دست نمی‌کشید؛ آن‌گونه که انگار فرزند خانواده‌ شهید رعیت بود. یادم نمی‌رود بعد از آنکه سعید را از دست دادیم، پدر شهید رعیت در حالی که اشک‌هایش چون سیل بر صورتش جاری بود، به من گفت: ای‌کاش من جای سعید مرده بودم.
سعید همیشه به اوج قله‌ عزت و بزرگی نگاه می‌کرد و همیشه دوست داشت کاری کند کارستان. او برنامه‌ریز بود و ذهن منسجمی داشت. به چیزهایی می‌اندیشید که ذهن خیلی بزرگ‌ترها به آن قد نمی‌داد. این مجاهد خستگی‌ناپذیر با بنیان‌گذاری پژوهشکده‌ی رویان، سهم عظیمی در پیشرفت علمی کشور در این زمینه ایفا کرد. روز افتتاح پژوهشکده، از من خواست آیات سوره‌ مؤمنون در باب خلقت انسان را تلاوت کنم و این برای من جالب بود که سعید حتی در تحقق یک رویداد بزرگ علمی، از قرآن غافل نبود و همه‌ یافته‌های خود را نیز برگرفته از آن می‌دانست.
دکتر سعید کاظمی آشتیانی نام ایران را در عرصه‌های بین‌المللی و در زمینه‌ سلول‌های بنیادی ماندگار کرد. ذکر این نکته نیز اهمیت دارد که این مجاهد واقعی، جمع بسیار ارزشمند و فرهیخته‌ای از صاحب‌نظران و نام‌آوران رشته‌های مربوط را نیز گرد آورده بود؛ جمعی که به صلابت و بزرگی سعید ایمان داشتند و سعید نیز به آنان و همت والایشان عشق می‌ورزید.
اگر کسی می‌خواهد کمی با بزرگی سعید آشنا شود، باید به اظهارنظر بزرگ‌ترین دانشمندان رویان‌شناسی دنیا از کشورهای کانادا، ژاپن، آلمان، کره‌ی جنوبی، مصر و بسیاری دیگر نظری داشته باشد که پس از فقدان او، چقدر از خدمات این اندیشمند و مجاهد ایرانی با عظمت یاد کرده‌اند. عباراتی که برای هر ایرانی مایه‌ مباهات و سرافرازی است.
وقتی به این تصویر می‌اندیشم که بروبچه‌های رویان سال‌ها قبل جشن تولد هزارمین کودک رویانی را برپا کرده بودند، فکر می‌کنم سعید را خدا فرستاده بود تا با یاری او و کمک دوستان مخلصش، آرزوی خیلی از پدران و مادران این سرزمین کهن را برآورده کند. آری، سعید نامش با نذر و نیازهای بسیاری از مادران این سرزمین گره خورده و این توفیق کمی نیست برای مجاهدی چون سعید. به‌راستی که او سعید زیست و سعید و سعادتمندانه به لقای حضرت دوست شتافت. نام سعید کاظمی آشتیانی در تاریخ مجاهدت‌های علمی و معنوی ایران ماندگار است.
محمد شیراوند، مدرس دانشکده‌ توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران
کار در رویان را به وزارت ترجیح داد
سعید در سال ۵۸ وارد دانشکده توانبخشی شد. من ورودی ۵۷ بودم. آشنایی ما به‌زودی صورت گرفت و تا روزهای آخر حیاتش بسیار به هم نزدیک بودیم. تسلطش بر قرآن، ادبیات، سخنوری و برقرای ارتباط، او را به‌سرعت در میان دانشجویان برجسته نمود. حضورش در مباحثه‌ها و مناظره‌ها با دانشجویان چپ و التقاطی همیشگی بود. تعطیلی زودهنگام دانشگاه‌ها به‌خاطر انقلاب فرهنگی، او را روانه‌ی آموزش دانش‌آموزان کرد و من را هم به جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی فرستاد.
اواخر سال ۶۰، تماسی با من گرفته شد و حامل پیامی بود که باید به اتفاق ایشان و دکتر جغتایی، جهاد دانشگاهی گروه پزشکی را که چند ماهی از تشکیل آن می‌گذشت اداره کنیم. از ابتدای سال ۶۱ در محل دانشکده‌ علوم توانبخشی (میرداماد)، دفتری برای جهاد آماده ساختیم و دوران غیرقابل تکراری از دوستی، همت، ازخودگذشتگی، تلاش و جهاد علمی را در کنار او تجربه کردیم.
آن سال‌ها هنوز دانشگاه‌های علوم پزشکی تشکیل نشده بودند و جهاد گروه پزشکی شامل همه‌ دانشکده‌های پزشکی و پیراپزشکی بود و این مسئولیت مهمی بود که برعهده داشتیم و شاید از این بخش مهم‌تر، مسئولیت فرهنگی آن بود که سعید برعهده داشت. بازگشایی و نوگشایی دانشگاه‌ها در این سال‌ها رخ داد و بازگشت دانشجویان سابق و آمدن دانشجویان جدید، مسائل خاص خود را داشت که کار فرهنگی عمده‌ آن بود و طراحی، برنامه‌ریزی و اجرای آن برعهده‌ سعید بود. اعزام به جبهه‌های دفاع مقدس از برنامه‌های مداومی بود که سعید همیشه پیگیر آن بود.
با تشکیل جهاد علوم پزشکی ایران، مسئولیت بخش تحقیقات برعهده‌ سعید قرار گرفت و این ابتدای مسیر رویش رویان و سایر برنامه‌های او بود. در سال ۸۴ با پایان یافتن انتخابات و بحث انتخاب وزیران کابینه، نام سعید برای وزارت رفاه مطرح و تقریباً قطعی شده بود. سعید آن‌چنان آزادگی و قدرت داشت که هرگز به پذیرش دیدگاهی که منطقی یا مستدل نبود، تن نمی‌داد. یکی از روزها خبر داد که موضوع منتفی شده است. خواستم سجده‌ شکر کند که گویا انجام داده بود. در دی‌ماه ۸۴ که این ضایعه‌ی جبران‌ناپذیر و زودهنگام رخ داد، شاکر خداوند شدم؛ چه اگر آن برنامه‌ وزارت انجام شده بود، سعید «وزیری» بود که رفته بود، نه «بنیان‌گذار رویان» و شاید عظمت کارهایش هیچ‌گاه با این وسعت پدیدار نمی‌شد.
محمد کمالی، رئیس مرکز تحقیقات توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران
به دنبال کارهایی به عظمت انقلاب
با حضور مرحوم کاظمی در جایگاه مدیریت جهاد دانشگاهی، در واقع مدیریت معنوی دانشکده به‌عهده‌ ایشان قرار گرفت و در همان سال‌ها بود که خانواده‌ توانبخشی ایران انسجام گرفت تا در همه‌ حیطه‌های توانبخشی، خادم معلولین و به‌ویژه جانبازان معزز انقلاب و پس از آن، جنگ تحمیلی باشد. تفکر جهادی ایشان در محیط دانشکده، هم‌زمان با وقوع جنگ تحمیلی و همچنین روح ناآرام ایشان که هرلحظه در تکاپوی یافتن گامی برای خدمت بود، باعث شد که محیط دانشکده و فضای کاری ایشان هر روز شاهد اتفاقات نو و پویا باشد و هم‌زمان با فعالیت‌های فرهنگی، برگزاری سمینار و کنگره، تفسیر کتب «اسرارالصلوه»، اعزام به جبهه و... شاهد تأسیس درمانگاه‌های شهید رعیت، درمانگاه ایران و همچنین مرکز نازایی و پژوهشکده و ... باشیم که از ثمرات روح بلندپرواز او بود؛ فعالیت‌هایی که هرگز پایان نمی‌یافت و هر روز بنیانی نو در عرصه‌ جهاد داشت.
سال‌هایی که در جوار ایشان در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده و به‌عنوان معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی بودم، به همه‌ ما آموخت که باید بنیان‌گذار کارهای خیلی بزرگ به عظمت انقلاب بود. تأسیس پژوهشکده‌ رویان، رویش این تفکر بود تا نام پُرافتخار ایران را با گام‌های بلند بر قلل پیشرفت و ترقی، جهانی کند.
ماندگارترین خاطره‌ای که از ایشان به یادگار دارم، در واقع بالاتر از یک خاطره، یادگاری است که بر صحیفه‌ قلبم به لطف خدا همیشه ماندگار خواهد بود. چند شب پس از عروجش بود که به خوابم آمد. حوالی اذان صبح بود، در جمعی از دوستان جهادی. جلو رفتم و بعد از سلام، پرسیدم: سعید دوست‌داشتی بری اون دنیا؟ گفت: نه. گفتم: الان که رفتی ناراحتی؟ گفت: نه، الان راضی‌ام و بعد از تک‌تک شهدای دانشکده از او پرسیدم. گفتم: مهدی (خداپرست) را دیدی؟ گفت: بله. گفتم: غلامرضا (رعیت) را دیدی؟ گفت: بله. گفتم: محمدرضا لطفی را چطور؟ گفت: همه را دیدم، همه آمده بودند. حتی مجید مسجدی هم آمد (من او را نمی‌شناسم)، کمی گرفتاری داشت که حل شد و پیش بچه‌هاست. بعد رو کرد به من و گفت: مهدی من باید برم دیگه نمی‌تونم بمانم و مثل پرنده‌ای پرواز کرد و رفت.
دوباره فردا شب مجدداً به خوابم آمد. در همان فضای قبلی و همان حال‌ و هوا، دوباره چند سؤالی از او پرسیدم؛ سؤالاتی که همیشه در ذهنم بود. از جمله جایگاه نماز چیست؟ خیلی ساده گفت: نماز نور است، آدم بی‌نماز در تاریکی مطلق است و مؤمن نمازخوان اطرافش روشن. پرسیدم در آن دنیا چه چیزی برای خدا مهم است؟ گفت: حق‌الناس، اگر رعایت کرده باشی، جایگاه داری و اگر پایمال کرده باشی، خدا هرگز نمی‌گذرد.
مهدی اکبری، عضو هیئت‌ علمی دانشکده‌ علوم توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران
captcha