حسین فقیهی، استاد ادبیات عرفانی درگفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) با بیان اینکه شاعران ایرانی از قرن سوم تاکنون اشعار قابل توجه و بسیاری را درباره مبعث پیامبر اسلام(ص) سرودهاند، عنوان کرد: از زمان ظهور اسلام و ورود آن به کشور ما تاکنون موضوعاتی چون معراج و مبعث در کنار مدح پیامبر(ص) محور بسیاری از اشعار شاعران ایرانی بوده است.
فقیهی افزود: در این راستا میتوان به شعر مشهور سعدی در نعت پیامبر اسلام(ص) اشاره کرد «ماه فروماند از جمال محمد/سرو نباشد به اعتدال محمد/قدر فلک را کمال و منزلتی نیست/در نظر قدر با کمال محمد/وعده دیدار هر کسی به قیامت/ لیلهٔ اسری شب وصال محمد/آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی/آمده مجموع در ظلال محمد/عرصه گیتی مجال همت او نیست/روز قیامت نگر مجال محمد/وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس/بو که قبولش کند بلال محمد/همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد/تا بدهد بوسه بر نعال محمد/شمس و قمر در زمین حشر نتابد/نور نتابد مگر جمال محمد/شاید اگر آفتاب و ماه نتابند/پیش دو ابروی چون هلال محمد/چشم مرا تا به خواب دید جمالش/خواب نمیگیرد از خیال محمد/سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/عشق محمد بس است و آل محمد».
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا(س) تاکید کرد: از قرن سوم به این سو شاهدیم که در بسیاری از اشعار و متون منثور نویسندگان و شاعران بزرگ فارسی جای پای ادبیات نبوی دیده میشود و دیوانهای بزرگ فارسی پس از وصف پروردگار مزین به نعت پیامبر (ص) است.
فقیهی گفت: مبعث یکی از اعیاد بزرگ مسلمانان است که در سوره علق نیز به آن اشاره مستقیم شده و آیات این سوره مورد اشاره بسیاری از شاعران فارسی است.
این استاد ادبیات عرفانی افزود: پس از ورود اسلام به ایران و فاصله گرفتن ایرانیان از ادبیات باستانی اوستایی تا دو قرن ادبیات ما رشد چندانی نداشت ولی از قرن سوم به این طرف که با گسترش اسلام به ایران مواجه شدیم شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و حوادث بزرگی چون مبعث و معراج منبع الهامبخشی برای سرایش اشعار نغز شدند.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا(س) گفت: اکنون با گذشت قرنها از مبعث پیامبر(ص) هنوز شاعران فارسی به این عید بزرگ در اشعارشان توجه خاص دارند.
شعر حسین فقیهی درباره مبعث
باد بهاران وزید پرده شب را درید/ هاتف غیب از سما نفخه ایمان دمید/ تیر شهاب از افق سینه شب را نشان/ چهره خونین شب از شفق آمد عیان/ کعبه تظلمکنان از وثن دشمنان/ مکه تضرعکنان از شمن مشرکان/ شهر پر از مکر و ریو بادیه پرخون و دیو/ چهر حرم نیلگون بتگر و بت شد خدیو/ سعی و صفا بیبها کفر و ریا در منا/ زنده بهگور از جفا دخترک بینوا/ ناگه در آن تیرگی نوگلی از حق رسید/ دست ستم را برید دامن شب را درید/ روح خدایی دمید رسته به دلها امید/ پرده شرک و نفاق از رخ کعبه کشید/ نور رخش جلوهگر بر دل غار حرا/ معدن اسرار حق منبع ذکر و دعا/ حامل وحیش عیان داده ز حق این پیام/ هان تو محمد بخوان بخوان خدا را به نام/ قلب محمد تپید رنگ رخش برپرید/ لرزه بر اندام شب جانب منزل دوید/ گفت به بانوی دین بر سرم افکن گلیم/ تا که به یک لحظهای برحذر از ترس و بیم/ داده ندا جبرئیل به بانی وحی و دین/ خیز و تو بنما قیام در ره حبلالمتین/ بتکده درهم شکن نعره به دنیا فکن/ خواجه لولاک باش بیخ ستم را بکن/ یاور مظلوم باش دست ستمدیده گیر/ فرق ستمپیشه زن، گو شنود پند پیر/ خاتم پیغمبران خود شده ملزم بدان/ تا نشود دین حق پیسپر این و آن