کد خبر: 3497354
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۴
شعر منصور نظری به مناسبت ولادت امام سجاد(ع)؛

اسیر کربلای عشق آمد/ علمدار ولای عشق آمد

گروه ادب: یک شاعر آیینی‌سرا به مناسبت فرا رسیدن پنجم شعبان المعظم، میلاد امام سجاد(ع) «ترنم عشق» را سرود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، امروز، مبلاد چهارمین اخترفروزان آسمان امامت و ولایت، حضرت علی بن الحسین(ع) معروف به سجاد، نمادی از کمالات و ارزش‌های انسانی، زینت بندگان پاک سیرت و پیام‌آور کربلا است، به همین مناسبت منصور نظری شعری سروده و آن را به سیدالساجدین(ع) تقدیم کرده است، در ادامه این شعر از نظر می‌گذرد:

«سحر می‌آید از ره دشت جان را/بهاران پِی کند فصل خزان را

زند سر انتقام از خاکِ یاران/عطش لب می‌نهد بر لب زِ باران

به شب نوشان اَحلی مِن عسل عشق/چکد از لعلِ خونینِ غزل عشق

حلب دشت شقایق گشته از خون/به خاک افتاده خونین نعش مجنون

در این دشت شقایق، ماه بسیار/ز سِرّ عاشقی آگاه، بسیار

زهر سو گشته برپا این نفیر است/که اکنون عید عشاق قدیر است

نفس خُرم شود باد صبا را/رسد لشکر سلیمانی، سبا را

ز رُخ می‌افکند مَه پردۀِ راز/هویدا می‌شود آن فیضِ فیاض

شب عشق علی غرقِ ستاره/کند زهرا به سرمستی نظاره

شود تا آیه‌های عشق تأویل/به پَر قنداقه ای آورده جبریل 

به آن قنداقه خفته کودک نور/ مهی در پردۀِ دیدار مستور

منادی می‌دهد سر نغمۀِ عشق /که آمد آن حسینی زادۀ عشق

 بغل بگرفته زین‌العابدین را/ فرو روح‌القدس آید زمین را

شب قدر است، نازل می‌شود عشق/به نام فاطمه دِل می‌شود عشق

غزل پوشیده بر تن شهربانو /ملک بنشسته در پیشش دو‌زانو

 به دوش افکنده او را خرقۀِ نور/گرفته چون نگینی در برش حور

زند بوس از ادب بر خاک او را/برآورده حسینی آرزو را

ز خونِ آریایی در رگانش/سحر مهمان چشم مهربانش

گرفته در بغل نو زادۀِ عشق/خدا را ساجد سجادۀ عشق

کند پُر از مِیِ زهرا سبو را/بنوشِد آریایی شیر او را 

حقیقت گویِ سجاد است آیت/نسب دارد ز ایران هم ولایت

 کند خُنیاگری حور و ملک باز/که آمد آن حسینی زادۀِ ناز

به هستی پا نهاده زادۀِ نور/شده قلب حسینی از شرر طور

 ولایت را بهارِ باغ آمد/امیر وادیِ عُشاق آمد 

اسیر کربلای عشق آمد/علمدار ولای عشق آمد

بخیزید ای سحرخیزان عاشق/که سر زد از فلق آن صبح صادق

هلا ای عاشقان شد عید میلاد/زده سکه مَلَک بر نام سجاد 

علی گوید اذان در گوشِ جانش/ملک پوشیده بر تن ارغوانش

 روان از چشم خیسِ باده شبنم/سبو بگرفته در کف تا خدا هم

  تبسم می‌کند چشمان لبخند/به خُم گردیده جوشان بادۀ قند

 به شورِ شادیِ میلادِ سجاد /کشد سُرمه ملک در چشم فریاد 

هلا ای عاشقان مژده شما را/ولی عهدی دگر آمد خدا را

به سر بنهاده تاج عالم‌آرای/مَهی آید ز رَه باران سراپای

چکد از ابر رحمت صبح صادق/شکوفد خاک لیلا را شقایق

نفیر کُلنا عباس مستان/پریشان کرده خوابِ ظلم پستان

به سرها بسته نامِ یاس، لاله/به کف بگرفته از کوثر پیاله

بنوشد لاله آن ضرب یِکُم را/سبو را نَه، قدح را نَه، که خُم را  

به یک ضربت که خُم نوشد خدا را ؟ /مگر آن عاشق فرق دو تا را

به مستی فاش و پیدا سِرّ هستی/نه مستی این‌که زهرا مِی‌پرستی

شب بزمِ خطر نوشانِ زهراست/ز خون پوشیده دشت و کوه و صحراست

به قتل شب کمربسته سحرگاه/ز شب نوشی خُماران می‌رسد ماه

  در این جنگ سپیدی و سیاهی/به تن پوشیده جوشن باز ماهی

علم بر دوش رعنایی چو عباس/دهد تا پاسِ جان از خیمۀِ یاس

به شهر عاشقی، عُشاق، راهی/علم بر دوش می‌آید سپاهی

به دل آشوبِ عشقِ زینب او را/فکنده داغِ زهرا در تب او را

ز بارِ داغِ زهرا قد کمان او/نموده ترک جان و خان و مان او 

علم بگرفته در کف در دمشق او/مدافع گشته بر ناموسِ عشق او

چو عباس علی تن‌پوش دارد/ز غیرت خون به رگ در جوش دارد 

به خون آغشته در دشتِ حلب او/ شهادت را به جان دارد طلب او

وَ این انجامِ عُشاق قدیر است/هر آنکه بر غم زهرا اسیر است

چنین بنوشته حق بر دفتر عشق/ ندارد شیعه پایانی مگر عشق

در این آشفته برپا عالمِ هست/تمامِ عشق شیعه کربلایَست

خدا را عهد و میثاقی ولاییست/که در هر سرزمینی کربلاییست

تشیع را اساس و پایه عشق است/و اکنون کربلای ما دمشق است

به سر دارد هر آن شور ولا را/بیاید دشت سرخ کربلا را

به سر بندد نشانِ یاس را او /شعار کلنا عباس را او 

علم بر دوش گیرد هرکه مرد است/که زینب مانده تنها در نبرد است 

حلب را گشته برپا کربلایی/علم گیرید عشاق ولایی

مبادا یک حسین دیگری باز /صدایش گم شود در ساز و آواز»

captcha