کد خبر: 3529187
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۱
فرائی سرود؛

«در مسیر امتحان، هابیل می‌باید شدن/ فدیه خواهد دوست، اسماعیل می‌باید شدن»

گروه ادب: یک شاعر آئینی‌سرا در آستانه فرا رسیدن عید سعید قربان، معارف حج را به زبان شعر ارائه کرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، ادب فارسی گنجینه‌ای ارزشمند از معارف و آموزه‌های دینی است. شاعران و ادیبان نکته‌های بسیاری از فرهنگ دینی برگرفته و در زبان فاخر شعر به گونه‌ای زیبا و دلپذیر عرضه کرده‌اند. در این میان تجلی حج و عید قربان در ادب فارسی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. عبدالمجید فرائی، یکی از شاعران پیشکسوت آئینی‌سراست که چند قطعه شعر در رابطه با این موضوع سروده. در ادامه این قطعات از نظر می‌گذرد؛
«در مسیر امتحان، هابیل می‌باید شدن
فدیه خواهد دوست، اسماعیل می‌باید شدن
هر که از سر نگذرد، هرگز نباشد سرفراز
باب میل یار خود، تکمیل می‌باید شدن
حضرت معشوق خواهد، بر سر دار بلا
از سر آویزان چنان، قندیل می‌باید شدن
عید قربان است، جان باید کُنی، قربان دوست
غرق در تسبیح و تهلیل می‌باید شدن
لا اله تو، چنان باید شود، در نیمه شب
هم‌نوای حضرت جبریل(ع) می‌باید شدن
ساده می‌گویم: «فرائی»، در مرام عاشقان
شیوه خود خواستن، تعطیل می‌باید شدن»
****
حضرت عشق، مرا، وارد این میدان کرد
آتشی زد به دلم، سوزش آن پنهان کرد
سوختم، هیچ کسی، داد دل من نرسید
باختم قافیه را، دید ولی کتمان کرد
همه عمر مرا، داد به تاراج زمان
کاخ آمال مرا، نیمه شبی، ویران کرد
با صبوری، همه درد، تحمل کردم
همه را دید، به دلدادگی‌ام اذعان کرد
صبر کردم، دری از غیب، به رویم بگشود
خویشتن آمد و از لطف و کرم، احسان کرد
شور و شوقی به من از لطف، عنایت فرمود
سوختم، ذوب شدن را، به من او، آسان کرد
عید قربان، به من آموخت شوم، فدیه دوست
به منا برد، من گمشده، سرگردان کرد
عرفه آب حیاتی به من آن دوست چشاند
چهره ناب حقایق به من او عریان کرد
خود قلم داد به دستم، بنویسم از عشق
جان مشتاق مرا، سر به سر از ایمان کرد
مرهمی بود، به زخم دل من دوست نهاد
با دم گرم خودش، درد مرا درمان کرد
غمزه‌ای کرد به من، صاحب عشق ازلی
قلمم، همسفر و همجهت عرفان کرد
من به  دانشکده‌ای پا ننهادم، از لطف
مکتب فیض، شب و روز مرا، مهمان کرد
حوزه معرفت و عشق، همو برد مرا
درس آموخت، عطا کرد، سپس انسان کرد
هر چه دارم، همه در سایه قرآن دارم
روح او شاد، مرا همنفس قرآن کرد
زد سپیده، سخن عشق، به پایان نرسید
حضرت دوست مرا، وارد این میدان کرد
جلوه‌ای کرد «فرائی» به تو آن آیت ناز
با محبت، همه کار تو را، میزان کرد»
****
«ببند احرام را شاید، بخواند بر منا دلبر
پذیرایی کند ذی‌الحجه در غار حرا دلبر
دلت پاکیزه کن، تا قابل دیدار او باشی
دعا کن با خلوص دل، کند حاجت روا دلبر» 
captcha