به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مناظره در لغت واژهای عربی به معنای نگریستن با چشم است که در ادب فارسی به معنی جدال کردن و بحث کردن و مجادله و نزاع با یکدیگر در ماهیت و حقیقت یک چیزی است و اصطلاحاً گفتوگویی دو طرفه است که هر یک با استدلال و ارائه براهین سعی میکند برتری و فضیلت رأی و نظر خود را بر دیگری به اثبات برساند که در میان اندیشمندان و فرهیختگان این تکاپو با هدف شناخت آرا و نظرات متفاوت و در نهایت روشن شدن حقیقت انجام میگیرد. اما به نظر میرسد با توجه به عوامل دیگری همچون اندشیهای، اجتماعی، سیاسی و نیز نوع تعامل گروهها و جریانها چه سرزمینی و چه فراسرزمینی نوع و جنس مناظره به شکلی است که از اهداف واقعی فاصله میگیرد و گاه نه به دنبال بیان واقعیت و شفافسازی بلکه ایجاد انحراف و کجاندیشی است.
علیرضا صدرا، عضو هیئت علمی و دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بر این باور است که مناظره برهانی، خطابهای و جدلی آداب و آیینی دارد که با رعایت آنها و استفاده صحیح و به موقع از آنها در مقابله با جریانهای مختلف میتوان به سمت اهداف مورد نظر در مناظره پیش رفت.
این مدرس اندیشه سیاسی اسلام و نظام سیاسی دولت در اسلام در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، ضمن بیان الزامات و اهداف مناظره، به پدیدههای کنونی جهان اسلام و مسائل بینالمللی اشاره کرد و مناظره با گروههای مقبل را منوط به رعایت شروطی عنوان کرده است.
متن این گفتوگو را در ادامه مشاهده کنید:
ـ مناظره یکی از شیوههایی است که در تقابل فکر و اندیشه به ویژه در میان نخبگان و فرهیختگان متداول بوده و اندیشمندان زیادی با استفاده از این روش توانستهاند گفتمان خود را تقویت کرده و در میان افکار عمومی ترویج دهند. در تاریخ اسلام نیز چنین شیوهای مورد استفاده قرار گرفته است. نوع دیدگاه اسلام نسبت به انواع مناظره چگونه است؟
مناظره بر وزن مفاعله و نوعی بحث و مباحثه محسوب میشود که متقابل و طرفینی است و در فارسی همان گفتوگوست که اصطلاحاً دیالوگ گفته میشود و در تعبیر سقراطی همان مناظره است. معمولاً مناظره گفتوگوی میان دو صاحبنظر و دو نظریه رقیب است که نسبت به یکدیگر همآوردطلبی میکنند و روبروی هم قرار میگیرند و با یکدیگر مسابقه میدهند که پیروز این رقابت همان نظریهای است که رواست و رواج پیدا میکند.
اساساً گفتوگو بر پایه گفتن و شنیدن و نوعی داد و ستد است؛ یعنی هم باید بگوییم و هم بشنویم که این گفتوگو اساساً یک فن و آدابی دارد که در ادبیات اسلام نیز به آن پرداخته شده است که با هدف دعوت بر اساس حق، منطق، عقل و حکمت موضوعیت پیدا میکند.
البته عدهای مناظره را با جدل یکی گرفتهاند که در منطق و ادبیات سیاسی و اجتماعی این موضوع مشاهده میشود اما واقعیت امر چیز دیگری است. مناظره یا گفتوگو میتواند برهانی و استدلالی باشد که این شیوه در بین خبرگان، نخبگان، دانشمندان، اندیشمندان و اندیشورزان رایج است. نوع دیگری از گفتوگو و مناظره خطابی، سخنرانی و سخنوری است که بر پایه مقدورات و مشهورات صورت میگیرد. هر قوم و ملیتی بر هر دین و آیینی که هستند مقبولات و مشهوراتی دارند که ایدئولوژیشان را پایهریزی میکند و در گفتوگو باید مورد توجه قرار گیرد. این نوع گفتوگو بیشتر در میان گروهها و شخصیتهای داخلی صورت میگیرد.
نوع دیگر مناظره جدل است که آداب و آیین خود را دارد. جدل اسقاط طرف مقابل از موضعش است. یعنی در جدل، فرد به دنبال متقاعد کردن نیست. در مناظرههای برهانی و خطابهای دوطرف به دنبال متقاعد کردن یکدیگر هستند اما در جدل این هدف دنبال نمیشود و اصل بر اسقاط طرف مقابل از موضع خود است. حتی ممکن است گفتوگو سفسطی و مغالطهای و سوفیستی باشد یا مفروضات ظنی، توهمی و بر پایه دروغ و کذب باشد که این شیوه معمولاً مسئله مثبتی نیست و در حوزههای علمی از آن استقبال نمیشود اما به هر حال به ویژه در فضای ژورنالی و رسانهای وجود دارد. همانطور که میبینیم رسانههای غربی نسبت به مسئله مقاومت بهگونهای مطالب را جلوه میدهند که این جریان را تروریسم نشان دهند؛ در عوض، تروریستها و تکفیریها را نوع دیگری ترسیم میکنند و یا در موضوع حقوق بشر مغالطهآمیز و دوگانه برخورد میکنند.
معمولا کسی که وارد مناظره میشود باید به همه این موارد مسلط باشد تا رودست نخورد و یا به جدل کشیده نشود. اگر بحث، برهانی و منطقی است وارد بحث سخنرانی نشود و به قول معروف شعار ندهد و بر روی شعور مردم کار کند و یا اگر بحث، حماسی است قطعاً نباید وارد شیوه برهانی شود.
موضوع دیگری که در مناظره باید مورد توجه قرار گیرد، بحث شعر و ادب است. ما گفتوگوی شعری داریم مثل مشاعره و مغازله که نوعی از مناظرات است و انواع خاص خود را دارند و در برخی مواقع تعیینکننده و تأثیرگذار هستند چرا که میتوان فضای بحث را دگرگون کند. گفتوگو میتواند در قالب شعر باشد مثل مناظره سعدی با مدعی یا برخی مناظرات پروین اعتصامی که از این نوع به شمار میروند.
در اسلام بیشتر بحثهای کلامی مد نظر بوده است که به صورت حضوری، گفتاری و لفظی بود و گاه به صورت کتبی، نوشتاری و متنی تبادل میشد که با تجمیع آنها آثار زیادی تهیه و منتشر شد.
در مناظره فینفسه دیالکتیک را مطرح میکنند، به ویژه دیالکتیک سقراطی. اما شیخ هادی سبزواری آنچه در شرح منظومه به کار برده روش استشکالی است که در این روش فرد مطلبی را مطرح میکند و خود، آن را به چالش میکشد و سؤالاتی در رابطه با آن مطرح میکند و بلافاصله پاسخ آن را مطرح میکند. روش استشکالی روش بسیار روش وسیع و مهمی بوده است.
در مناظره میتوان گفت دو روش وجود داشت؛ یکی دیالکیتک سقراطی و به نوعی هگلی که در دورههای جدید مطرح میشود که بر پایه تز و سنتز و آنتیتز است؛ یعنی نظریهای مطرح میشد و بعد ضد آن را بیان میکردند و حاصلش نظریه جدیدی میشود.
نوع دوم نظریه استشکالی است که بیشتر در حوزه اسلامی مطرح بود. در غرب هم «آکویناس»، شاگرد «آلبرت کبیر» که از بزرگترین مراجع و فیلسوفان سیاسی و متکلم غرب محسوب میشود و در حوزه آندلس تحصیل کرده و با ادبیات و گفتمان مناظره آشنا بود، در «الهیات عالی» و قواعد چهارگانه خود به خوبی از روش استشکالی اسلامی استفاده کرده است؛ به جز ایشان افراد دیگری نیز از این روش بهره گرفتهاند و سنتگرایان معاصر غرب هم دنبالهرو آن بودهاند و معتقدند باید به همین روش مناظراتی و گفتمانی که قبل از ماکیاولی بوده، بازگشت.
در تاریخ اسلام نیز شاهد مناظرات علمی هستیم. به ویژه امام صادق(ع) شاگردانش را به مناظره در مورد مباحث کلامی، نظری، بینشی و اعتقادی تشویق و ترغیب میکردند. خیلی از مناظرات نیز در محضر ایشان برگزار میشد و ایشان بر مباحث نظارت داشتند. اما رضا(ع) نیز مناظراتی از این دست داشتند.
در مقطعی به ویژه در پایتختهای اسلامی و مراکز اسلامی دارالمناظره ایجاد میشد تا افراد برای مناظره با یکدیگر گرد هم جمع شوند. تجربهای که در یونان باستان نیز سابقه داشته است. همانطور که برخی آثار افلاطون بر پایه همین مناطرهها و گفتوگوها شکل گرفت که تحت عنوان رسائل افلاطون مطرح است. این روش در تنویر افکار عمومی مؤثر بود.
در مناظرهها نه ضرورتاً اما تا حد زیادی سعی میکردند افراد دیگری را چه به عنوان داور و چه به عنوان ناظر دعوت کنند. گاه جلسه رسمی و یا درباری بوده است. به عنوان مثال مأمون چنین مناظرههایی را برای نمایان کردن نقاط ضعف امام رضا(ع) ترتیب میداد که اتفاقاً این مناظرهها فرصتی برای ابراز وجود امام(ع) و طرح مطالب از سوی ایشان میشد و مناظرهکنندهها را مجاب میکردند.
این مناظرهها با رعایت لوازمی صورت میگرفت که مهمترین آنها منطق است؛ نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد بحث ادبیات و دیگری تسلط بر محتوا و موضوع است. نکته مهم دیگری که باید در مناظره دقت شود رعایت اخلاق و آداب و حفظ حرمت و توهین نکردن و دشنام ندادن و اکرام و جذب و جلب نظر طرف مقابل است. اینها آدابی است که در مناظره باید لحاظ شود.
ـ امروز با گروههای افراطی در دنیای اسلام مواجه هستیم که به هر حال در تاریخ اسلام نیز چنین گروههایی وجود داشته است. اساساً با این گروهها میتوان وارد مناظره شد و یا موضوع مناظره با چنین گروههایی منتفی است؟
همانطور که مطرح شد باید سطح و نوع مخاطبان در مناظره مورد توجه قرار گیرد. گروههایی مثل تکفیریها به جریان وهابی برمیگردند. این جریان تسلفی و گذشتهگراست و میلی به نوگرایی ندارد. البته برخی گروههای سلفی داریم که نوگرا هستند؛ مثل رشید رضا و حتی اخوانالمسلمین که نوگرا هستند و معتقدند که برخی سنتها را میتوان به روز کرد. بر این اساس بیعت تبدیل به انتخابات، امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به مشارکت سیاسی، نظارت سیاسی و مانند اینها میشود، اما تسلف وهابی که به اینتیمیه وصل میشود اساساً ظاهرگرا هستند و حتی برخی از آنها عقلستیز میشوند و اصلاً عقل را کفر و شرک میدانند. نه تنها ظاهرگرای تسلف هستند، بلکه تصلب نیز هستند، یعنی انسدادی برخورد میکنند و اجتهاد و اندیشه را قبول ندارند.
با چنین گروههایی نمیتوان با برهان صحبت کرد. روشی که خودشان استفاده میکنند مغالطه است و نمیتوان برای مقابله با آنها برهانی برخورد کرد. حال اگر اینها عمله باشند، یعنی عامل سیاستهای بیگانه باشند و عالماً و عاملاً بخواهند سیاستهای بیگانه را رواج دهند، جهل مرکب دارند. با جهل بسیط میتوان با خطابه یا شعر یا جدل مقابله کرد اما کسی که جهل مرکب دارد و سفسطه و مغالطه میکند باید بهگونهای عمل کرد که از حوزه مغالطه خارج شود. ما که نمیتوانیم مغالطه کنیم اما با جدل میتوان به مقابله با آنها پرداخت.
اینکه در مواجهه با آنها قال علی(ع) و قال حسن(ع) بگوییم فایدهای ندارد چون آنها را نمیپذیرند اما اینکه مواضع خودشان را بگیریم و به خودشان برگردانیم خواهیم توانست به موفقیت برسیم. برای نمونه خاطرهای خدمتتان عرض میکنم. ما وقتی به بقیع و زیارت ائمه(ع) میرفتیم مأموران سعودی میگفتند که نماز خواندن در اینجا حرام است و کفر و شرک محسوب میشود. ما از آنها سند میخواستیم تا ادعای خود را ثابت کنند. اینها روایت را بررسی کرده بودند و روایاتی را بر سر در بقیع نصب کرده بودند که یکی از آنها از امام علی(ع) نقل شده بود که میفرمود «لاتصلوا الی القبور» و اینگونه ترجمه کرده بودند که «در قبرستان نماز نخوانید».
یک شیخ افغانی را که هم برای توجیه کردن ایرانیها در آنجا گذاشته بودند. من به این شیخ افغانی اشکال کردم که شما در مدینه که مهد ادبیات عرب است «الی» را «در» ترجمه کردهاید و این غلط است؛ چرا که این روایت میگوید «به سمت قبور نماز نخوانید. اینکه باید به سمت قبله نماز خواند درست است و نباید کسی به سمت قبور نماز بخواند اما اگر به موازات کعبه نماز بخوانیم ممکن است قبری در این راستا قرار داشته باشد کما اینکه خود شما هم اعتقاد دارید که در کنار کعبه قبوری وجود دارد. پس چرا آن را شرک نمیدانید و تکفیر نمیکنید.
همین باعث شد که بعدها که به بقیه میرفتیم این تابلو را برداشته بودند چرا که نمیتوانستند برای گفتههای خود سند محکمی بیاورند و فقط شعار میدهند و حرف میزنند و روایات را نیز ظاهرگرایانه و طبق خواسته خود تفسیر میکنند. بنابراین مجبور هستیم از موضع خودشان بگیریم و به خودشان برگردانیم. این نوع گفتوگو میشود «جدال احسن» که در قرآن نیز به آن توصیه شده است. در این شیوه از موضع خیرخواهانه وارد میشویم و نه تنها ناسزا نمیگوییم بلکه از آنها تعریف نیز میکنیم.
بعضی مواقع میتوان در قالب شعر وارد گفتوگو شد. مثلاً عطار نیشابوری که اهل سنت محسوب میشود قطعهای دارد که میگوید «طاعتی در امر اگر یک ساعت است/ بهتر از بیامر عمری طاعت است». وقتی ما با بزرگان اهل سنت صحبت میکنیم با تکیه به «امر» در این بیت موضوع رهبری معصوم را مورد تأکید قرار میدهیم. یا مثلاً وقتی مولوی به عنوان یک بزرگ و عارف اهل سنت میگوید «اصل لشکر بیگمان سرور بود/ قوم بیسرور تن بیسر بود/ این همه که مرده و پژمردهای/ زان بود که ترک سرور کردهای». این رهبر و سرور کیست؟ اینکه امروز جهان اسلام دچار بحران شده آیا برای این نیست که امروز رهبری صالح وجود ندارد؟ همین که با بزرگان اهل سنت این مسائل را مطرح میکنیم میگویند این شعرها با این نگاه برایشان تازگی دارد. اگر این مباحث جلوی دیگران مطرح شود، میتواند منطق سست آنها را به همگان نشان دهد.
اینها تکفیری هستند و به قول سعدی «خفته در زیر گل» هستند و فکر و شعور ندارند و فقط شور هستند اما با کسانی که اهل فکر و علم باشند میتوان وارد مناظره و مباحثه شد. البته در بین همینها ممکن است افرادی باشند که فریب خوردهاند که میتوان در مورد آنها امیدوار بود.
ـ اشاره کردید کسانی با کسانیکه اهل فکر و علم هستند و یا چنین ادعایی را مطرح میکنند میتوان وارد بحث و مناظره شد. امروز شاهد هستیم که جمهوری اسلامی ایران اختلاف نظرهایی با غرب در رابطه با مباحث مختلف مانند حقوق بشر و تروریسم دارد که مشکلاتی را به وجود آمده است. اخیراً برخی مسئولان کشورمان مطرح کردهاند که در حال گفتوگو در رابطه با موضوع حقوق بشر هستیم. آیا میتوان با استفاده از قالب و شیوههایی که در اسلام مطرح بوده وارد مذاکره و مناظره با طرفهای غربی در این موارد شد؟
یقیناً. اما باید بدانیم که غرب آنچه در مورد حقوق بشر مطرح میکند چه معنا و مفهومی دارد. در قرآن دو کلمه «بشر» و «انسان» داریم. وقتی غرب از حقوق بشر سخن میگوید منظور انسان طبیعی است در حالیکه بحث ما در رابطه با انسان متعالی و خلیفةالله است بنابراین با دو فضای متفاوت روبرو هستیم.
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که وقتی در این موضوعات بحث میشود، بحثشان یقینی نیست و ظنی و توهمی است. مثلاً فرض کنید میگویند آمریکا حق است و چون سلطه و توان دارد باید همه از او تبعیت کنند و حق دارد که خلیح فارس را حریم حیات خلوت امنیتی خود بداند و دیگران حق ادعای استقلال ندارند و اگر حزبالله مقاومت میکند، به معنای طغیان و زیر پا گذاشتن حق است.
من جلسات زیادی را با حضور دبیر کل سازمان ملل و سران کشورهای مختلف در رابطه با حقوق بشر شرکت داشتم و همین بحثها را با تروئیکا در حضور وزرای اروپایی در رابطه با مسائلی مانند بوسنی و سایر موضوعات داشتیم. طرز فکرشان این است که آقای جهان هستند و هر کس قد علم کند ضد حق است. لذا توهم سلطه در غرب به صورت جدی وجود دارد. الان از آن سر دنیا میآید و در خلیج فارس مرزهای ما را تهدید میکند، آن وقت اگر نیروهای ما در دفاع از مرزهای خود به آنها هشدار بدهند میگویند ما را تهدید کردند برای اینکه تمام جهان را ملک خود میداند. با این دیدگاه اگر همین نگاه حقوق انسانی را به درستی تحلیل نکنیم، خودش مسئلهای برای ورود آنها به مغالطه میشود.
امروز ما شاهد مغالطه آنها در رابطه با مسائل مختلف هستیم. مثلاً اگر یک سگ آمریکایی پایش بشکند حقوق حیوانات زیر سؤال میرود اما وقتی مردم یمن زیر و رو میشوند هیچ کدام از کشورهای اروپایی صدایشان درنمیآید و حتی عربستان به عنوان رئیس حقوق بشر انتخاب میشود.
با این حال میتوان در رابطه با این مسائل وارد مذاکره و مناظره شد اما باید بدانیم که اختلافات و تفاوتها از پایبست است. در رابطه با اینکه «حق چیست» تفاوت نظر داریم. از نظر آنها عربستان در یمن حق دارد چرا که عامل سلطه است. در اسرائیل هم همین مسئله وجود دارد. اسرائیل اسلحههای خود را به سمت مردم غزه شلیک میکند اما اگر مردم فلسطین برای زنده ماندن خود اسلحه به دست بگیرند میشوند تروریسم و هر کس به آنها اسلحه بدهد میشود حامی تروریسم.
آنها در موضوع حقوق بشر مغالطه و سفسطه میکنند. اصلاً اصل حقوق بشر یک مغالطه است و نهادهای بینالمللی و حقوق بشری برای قانونمند کردن سطه جهانی علیه سایر کشورهاست. سازمان ملل ایجاد نشده که از حقوق ملتهای مستضعف دفاع کند، ایجاد شده تا از حقوق نامشروع سلطه دفاع کند و آن را قانونمند کند.
اینها ادعای حق و رعایت حقوق بشر هم میکنند اما واقع این است که اگر موضوعشان بشر باشد، بشر طبیعی است و اگر حق باشد که نیست، منظورشان پندار و توهم سلطه است.
آنها در مناظرههای خودشان مغالطه میکنند در حالیکه ما نمیتوانیم مغالطه کنیم با این حال باید به مغالطهشان مسلط باشیم و بتوانیم آنها را از مواضعشان با استفاده از جدل ساقط کنیم کمااینکه فارابی رساله مفصلی در رابطه با جدل دارد که برای روابط خارجی مطرح کرده است.
در داخل بیشتر خطابه استفاده میشود. مثل نماز جمعه و سخنرانی؛ در دانشگاهها و مراکز علمی مناظره برهانی کارآیی دارد و در روابط خارجی باید نسبت به مغالطات مسلط باشیم اما در عین حال باید با جدل با آنها برخورد کنیم چون موضعشان طوری است که مغالطه میکنند و باید به دنبال رفع آن باشیم در این صورت مناظرات مفیدی خواهیم داشت.