به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، تاکنون رمانهای بسیاری با موضوع انقلاب اسلامی منتشر شده است و در این راستا نویسندگان رویکردهای مختلفی داشتهاند که به مناسبت سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به معرفی داستانهایی در قالب «با داستان انقلاب» میپردازیم و در این زمینه از نویسندگان مختلف میخواهیم که یک کتاب خوب انقلاب در شاخه ادبیات داستانی معرفی کنند. این بار به سراغ منیژه آرمین رفتیم که یکی از سهگانه محمدکاظم مزینانی با عنوان «شاه بیشین» را معرفی کرد.
در ادامه معرفی مختصری از این کتاب که در سال 1386 در نخستین جشنواره داستان انقلاب، به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد، آمده است؛ رمان «شاه بیشین» اثری است که بر اساس زندگی محمدرضا پهلوی به نگارش درآمده است. داستان، از بیماری شاه آغاز میشود و سپس با نگاهی به گذشته از کودکی تا لحظه مرگ محمدرضا پهلوی را به صورت راوی اول شخص روایت میکند. در ادامه نوع نگاه شاه به جامعه و روابطش با پیرامون خود به تصویر کشیده شده است.
این رمان، اثری روان و خوشخوان است، به گونهای که نگاه تیزبین نویسنده در سطر سطر این اثر به چشم میخورد و انگار از نزدیک شاهد زندگی و حوادث پیرامون محمدرضا پهلوی هست و همین جذابیت داستان را بیش از پیش کرده است.
با خواندن این داستان به تضاد در شخصیت شاه پی میبرید و نویسنده بهخوبی توانسته از یک طرح قدرت و از سوی دیگر ترس را در شخصیت وی به تصویر بکشد. همچنین فساد در دربار پهلوی و شخص شاه در این اثر قابل لمس است.
در بخش دیگری میخوانیم: دلت برای پدرت میسوزد. به این شرط از سلطنت استعفا داده که تو به جایش بر تخت بنشینی. جدا شدن از این پیرمرد پریشان به مراتب برایت راحتتر است تا آن پادشاه لجوج و یک دنده قبلی. به آسانی میتوانی از زیر سایهاش بیرون بیایی. با این حال از آینده بدون او میترسی. از روزهایی که در انتظار توست وحشت داری. شنیده بودی که انگلیسیها به پدرست کمک کردهاند تا به پادشاهی برسد، اما فکر نمیکردی به دست آنها سرنگون شود. از همه تلختر اینکه در خیالت هم نمیگنجید که بر تخت نشستن تو منوط به اجازه انگلیسیها و آمریکاییها باشد.
جادههای کشور زیر چرخ ارابهها و کامیونهای نظامی فرسوده شده. قحطی تمام کشور را فراگرفته. بسیاری به خاطر فقر و گرسنگی و بیماری از پا درآمدهاند و مردم با چه پدیدههای جدیدی که آشنا نشدهاند: بیماریهای تازه، حشرههای جدید، فرهنگ و اخلاقیات نوظهور و خیلی چیزهای دیگر.
در بخش دیگری از این داستان که برهه پیروزی انقلاب رسیده است میخوانیم؛ بیحال و حوصیله، روی راجتی نشستهای و گوشَت به رادیوست؛ به آهنگ ملایمی که از آن بیرون میوزد و قصر جنان الکبیر در سکوتی نباتی لمیده. در پنجاه و هفتمین سال سده سیزدهم شمسی، بیست و دومین روز از دومین ماه زمستان، که ناگهان موسیقی به سکوت تبدیل میشود، سکوت به خلأ و صدای گویندهای به گوش میرسد که با هیجان فریاد میزند؛ این صدای انقلاب ایران است که به گوش میرسد... این صدای انقلاب...».