نقد یک امر فرهنگی در سینما و تلویزیون است که معمولا افرادی در این حوزه ورود میکنند که به لحاظ اخلاقی دارای صلاحیت لازم هستند. این اتفاق تا حدودی در دهه 60 توسط منتقدانی چون؛ گلمکانی رخ میداد. در ادامه نیز جواد طوسی، علی معلم، طهماسب صلحجو نیز به طور ویژه در این حوزه قلم زدند و نقدهای خوبی نیز در این زمینه به نگارش درآوردند، اما متاسفانه در چند سال اخیر جوی در سینما به وجود آمده که از آن میتوان به عنوان «نقد فراستی» نام برد؛ نقدی که ویژگی بارز و اصلی آن، ناسزاگویی و صراحت بیپرده است.
این معضل تا به آنجا پیش رفت که منتقدانی چون سعید قطبیزاده نیز به طبع استادش، مسعود فراستی همین لحن را پیش گرفتهاند. این اتفاق نیز از آنجا نشئت میگیرد که این دست افراد توانستهاند با این سبک نقدنویسی شهرتی به دست آورند، در این میان اینکه دیگران درباره رفتار آنها چگونه فکر میکنند اهمیت کمتری دارد و هماینکه در مرکز دید باشند، برایشان کفایت میکند.

افسوس اصلی در این حوزه، بیشتر معطوف به بهروز افخمی میشود؛ فیلمسازی است که سبک و نگاهش کاری قابل قبولی در سینما دارد. این سینماگر حرفهای تنها برای اینکه بر میزان مخاطبانش افزوده شود از منتقدانی بهره میبرد که با رفتار پرخاشگرایانه به نوعی جذب مخاطب کنند. این گفته را با ذکر مثال بیشتر توضیح میدهم. در خیابان مردم اگر دو نفر را ببینند که در حال مطالعه کتابی هستند کسی به آنها توجه نمیکند، اما اگر دو نفر با لحن تند و پرخاشگری صحبت کنند، جمعیت بسیاری را به دور خود گرد میآورند. این جمعیت دلیل بر خوب بودن کار دو نفری است که با هم مشاجره میکنند؟
این مطلب را به این دلیل بیان کردم که بسیاری از فیلمسازان از این وضعیت گلایهمند هستند و به نوعی معتقدند اینگونه رفتارها توهینآمیز است، اما برنامه هفت تنها برای اینکه با این دعواها بتواند تماشاگر را بیشتر به سمت خود جذب کند، میزبان چنین منتقدانی میشود که به هیچوجه در رفتار و گفتار آنها، ممیزات اخلاقی مطرح نیست؛ شاهد آن نیز سخنان مسعود فراستی در نقد فیلم «جرم» بود که کلمه غیراخلاقی را نام برد و باعث شد که چند ماه از این برنامه حذف شود. متاسفانه این برنامهها با این وجود بالا رفتن تعداد تماشاگران، مجدداً رو به افرادی میآورند که گفتارشان بدآموزی دارد.

سوال اینجاست که این کار به چه رویکردی صورت میگیرد؛ اگر این مبنا پذیرفته است، به مسئولان سینما پیشنهاد میشود به جای برگزاری نشست فرهنگی و ادبی از وجود خلافکاران بهره برند! چون ممکن است این اقدام آنها به بالا رفتن میزان مخاطبان کمک کند؟! اما اگر مسئولان سینما باور دارند که رسانه محلی برای حفظ احترام و ارزشهای اخلاقی و انسانی است، نباید اجازه دهند که عدهای به هر دلیلی به ناسزاگویی و کنار زدن مبانی اخلاقی روی بیاورند.
نکته جالبتر در این بحث شیوه نقد مسعود فراستی است. وی برخی مواقع از دقیقه بیست فیلم به سالن میآید و در دقیقه 30 نیز سالن را ترک میکند؟ وی خود به این امر معترف است و میگوید فیلمی که خوب باشد باید در 10 دقیقه وی را جذب خود کند؟! آیا چنین امری ممکن است؟ این اتفاقی به نظر ناممکن است، زیرا فیلم باید از ابتدا دیده شود و حداقل تا نیم ساعت فیلم را منتقد کامل تماشا کند تا با شخصیتها آشنا شود؛ شاید فراستی خود را بالاتر از بسیاری از منتقدان جهان میداند که معتقد است چنین رویکرد عاری از اشکال است.

البته برخی رفتارها دور از انتظار نیست؛ منتقدی که بگوید فرانک دارابونت فیلمساز نیست، مطمئنا هیچ کس را قبول ندارد، هرچند وی زیر علم جان فورد و بیلی وایلدر زیاد سینه میزند، اما وی داشتههایش با سینمای امروز همخوان نیست و به نوعی در رویاهایش زندگی میکند.
مجددا یادآوری میشود، رواج بیاخلاقی در سینما به نحوی رشد کرده که امکان فیلم دیدن به طرز شایستهای در سالنهای برج میلاد ممکن نیست، چون در بسیاری از مواقع جو استهزاء و مسخره کردن فیلم در سالن پیش میآید، اتفاقی که برای نمونه درباره فیلم «قاتل اهلی» رخ داد و عدهای که شاید سنشان به 30 سال هم نمیرسد به خود اجازه میدهند در حضور مسعود کیمیایی، اثرش را مسخره کنند. البته هنگامی که الگوهایی نظیر فراستی در تلویزیون بهراحتی چنین رفتاری را انجام میدهند، این رفتار دور از انتظار نیست.