به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، آریا نوشت: اوّل در اصل به شکل «أءول» بر وزن افعل و از ريشه «أول» است. در لغت به معناي مقدم بر چيزي است.[1]در واقع مي توان آنرا ابتداي چيزي دانست که گاه دوم دارد و گاه ندارد. آخر نيز بر وزن فاعل و از ريشه «اخر» به معناي تأخر در مقابل تقدم است. [2]
اول و آخر از اسماي ذات خدا بوده و با ديگر اسماي خداوند عينيت و اتحاد دارد و به عنوان يکي از اسماي خدا تنها يکبار در قرآن بکار رفته اند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست.[3] اول و آخر از صفات متقابل اند و ذات حق به دليل نامحدود بودن قابل اتصاف به آنهاست. بنابراين بين اول و آخر بودن خداوند منافاتي نيست. خداوند از همان جهت که اول است آخر نيز هست، و از همان حيث که آخر است اول نيز هست، زيرا خداوند واحد حقيقي است و جهات گوناگون در او نيست.اهل عرفان در تقسيمي اسماي الهي را به 4 اسم «اول» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» تقسيم کرده، آنها را امهات اسما دانسته و اسم جامع آنها را «الله» و «رحمن» به حساب آورده اند. آنان معتقدند هر اسمي که مظهر آن ازلي و ابدي است، ازليت آن از اسم اول و ابديت آن از اسم آخر است و نيز اسماي متعلق به ابداء و ايجاد در اسم اول داخل اند، چنانکه اسماي مربوط به اعاده و جزاء در اسم آخر داخل اند.
ارتباط با خدا,توکل به خدا
اول بودن خداي سبحان به معناي ازلي بودن ذات الهي است
در توضيح معناي اول بودن خداوند دو بيان عمده وجود دارد:
1.اول بودن خداي سبحان به معناي ازلي بودن ذات الهي است و اينکه هيچ چيزي در وجود بر ذات او سبقت ندارد. برخي نيز اول بودن را به معناي غني بالذات و بي نياز از غير دانسته اند که اين معنا نيز به همين معناي اول باز مي گردد. ازلي بودن خداوند از اينروست که واجب الوجود است و لازمه وجوب وجود آن است که به هيچ وجه فرض عدم بر آن صحيح نبوده، در وجود خود هيچ گونه نيازي به غير نداشته باشد. در روايات بسياري نيز اول بودن خداوند به ازلي بودن ذات او تفسير شده است.[4] بنابراين اول مطلق فقط خداست و هر چه جز او اول باشد ، اول نسبي و اضافي خواهد بود. چنانچه در آيه ذکر شده نيز اول و آخر بودن فقط مختص خدا دانسته شده است.
2. اول بودن خداوند به اين معناست که ذات الهي اول همه موجودات و مبدأ المبادي است و وجود هر چيزي از او صادر شده است. به اين معنا که اگر سلسله موجودات را که به صورت علل و معلولات مرتب شده اند در نظر بگيريم ، ذات حق نسبت به همه آنها اول است و ساير موجودات وجودشان را از او گرفته اند.[5]
مفسران براي اسم آخر نيز معاني متعددي گفته اند که مي توان آنها را در دو معناي عمده خلاصه کرد:
1.منتها و مرجع موجودات. بازگشت هر موجودي به خداوند بوده و خداوند مقصود نهايي همه اشيا است؛ از اينرو موجودات تا به او واصل نشوند ، به جستجو و حرکت ادامه مي دهند و پس از وصول به او ، آرامش و اطمينان مي يابند. اين معنا با آيات « وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى»[6]، « إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى»[7]، « وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ »[8]
2. باقي و ابدي. يعني ذاتي که پس از فنا و نابودي تمام موجودات، هم چنان موجود است. البته اين معنا از لوازم معناي نخست است، نه آنکه معنايي مستقل باشد. اين معنا با آياتي نظير « وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى»[9] ،« کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ* وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ »[10]مطابقت دارد.
براي آخر معاني متعدد ديگري نيز در کتاب هاي تفسير و عرفاني ذکر شده، چنانچه فخر رازي براي آن 24 معنا نقل کرده است.[11]
به اعتقاد برخي اول و آخر و ظاهر و باطن مجموعا اين معنا را افاده مي کند که همه امور به دست خدا بوده، تماميت هر چيزي به اوست. [12]
پي نوشت:
[1] .مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دارالقلم، بيروت،1412 ،ص100
[2] .لسان العرب، ابن منظور،بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408، ج1،ص87
[3] .حديد،3
[4] .نهج البلاغه، خطبه 101
[5] .دائره المعارف قرآن کريم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، بوستان کتاب، 1382،ج6،ص63-65
[6] . و اينکه پايان [کار] به سوى پروردگار توست. نجم،42
[7] . در حقيقت بازگشت به سوى پروردگار توست. علق،8
[8] . و تمام کارها به او بازگردانده مى شود. هود،123
[9] . و خدا بهتر و پايدارتر است. هود،73
[10] . هر چه بر [زمين] است فاني شونده است. و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند. الرحمن،26-27
[11] . دائره المعارف قرآن کريم، ج1،ص93-95
[12] . دائره المعارف قرآن کريم،ج5، ص66