طلوع آفتاب نبوت
کد خبر: 3634346
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۸

طلوع آفتاب نبوت

ابرهای تیره و تاری سراسر افق شبه جزیره ی عربستان‌ را فرا گرفته بود، و سـقوط و اضمحلال و فرو ریختن سازمان بشریت را در آن محیط مجسم‌ می ساخت،کردارهای‌ زشت و ناروا‌، کارزارهای‌ خونین، شـیوع فحشاء و غارتگری، فرزند کشی؛ هـرگونه‌ فـضائل اخلاقی را از میان برده، و جامعه ی عرب را در سراشیبی عجیبی قرار داده بود به طوریکه فاصله مرگ و زندگی آنان بیش از حد کوتاه گشته‌ بود.

به گزارش خبرگزاری بین‌‌المللی قرآن(ایکنا) تبیان نوشت: در این هنگام ستاره صبح سعادت دمید، و آن محیط ظلمت‌ زده و تاریک، با میلاد مـسعود رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) روشن شد، و بدین وسیله مقدمات تمدن و پیشروی و سیادت یک ملت‌ عقب ‌افتاده، پی‌ ریزی گردید، طولی نکشید‌ که‌ شعاع این نور سراسر جهان را روشن‌ ساخت؛ و اساس علم و دانش و تمدن در تمام نقاط جـهان پایـه ‌گذاری شد.
میلاد آن حضرت

هر فصلی از زندگانی مردان بزرگ قابل مطالعه و در خور‌ دقت‌ است. گاهی شخصیت‌ به قدری بزرگ و با عظمت می شود که تمام ادوار حیات او حتی دوره ی کودکی و شیرخوارگی اش‌ نیز اسرار آمیز مـی باشد.

عاما یک سال جنگ را حلال و یک سال حرام می کردند یکی ذی الحـجه و دیـگر در ماه رجب،و تمام اعمال حـج را در هـمین دو موقع انجام‌ می دادند‌ در‌ این صورت ممکن است مقصود از‌ اینکه‌ «آمنه‌» در ماه حج یا در ایام تشریق حامل‌ نور رسول خدا شده همان ماه رجب باشد،و اگـر تـولد آن حضرت را در‌ هفدهم‌ ماه‌ ربـیع- الاول بـدانیم در این صورت مدت حمل هشت‌ ماه‌ و اندی خواهد بود.

نـوابغ زمان،رهبران اجتماع،پیشروان قافله تمدن‌ معمولا سراسر‌ زندگی‌ آنان جالب و دارای نکات حساس و شگفت ‌آور است . از روزی که نطفه ی آنان در رحم مادرانشان قرار می گیرد تا آن روز که آخرین دقایق عمر خـود را بـه سر می آورند دفترچه حیاتشان، مملو‌ از‌ اسرار‌ است، ما درباره ی دوران طفولیت‌ و کودکی‌‌ مردان‌ بزرگ جهان غیر از «انبیاء» حکایاتی می خوانیم که تمام آنها غیر عادی است و اگر مطالب مزبور را درباره ی آنان بپذیریم قـبول ایـن‌ مـطالب‌ در‌ حق انبیاء و اولیاء بسیار سـهل و آسـان خـواهد بود‌.

اما‌ در مورد انبیاء تورات و قرآن دوران کودکی حضرت موسی را بسیار اسرار آمیز تشریح می کند و می گوید: صدها طفل معصوم‌ به منظور‌ اینکه‌ مـوسی مـتولد نـشود به دستور حکومت وقت سر بریده شدند، ولی چون‌ خدا اراده کـرده بـود که موسی پا به عرصه ی وجود بگذارد، از این لحاظ نه تنها دشمنانش نتوانستند آسیبی‌ به او‌ برسانند‌، بلکه‌ بزرگترین دشمن او (فرعون) مـربی و حـامی وی گـشت؛ قرآن می گوید‌: «ما‌ به مادر موسی وحی فرستادیم که فرزند خـود را در میان صندوقی بگذار، و بدست امواج آب‌ بسپار‌، موج‌ آب‌ او را به ساحل نجات می رساند، دشمن من و او از وی حمایت می کند‌، محبت‌ عـمیق‌ او را در دل دشـمن مـی افکنیم، و مجددا فرزند تو را به خودت باز می گردانیم»

همین ‌طور نیز شد‌، خواهر‌ موسی‌ بـه دربار فـرعون رفت و گفت من زنی را سراغ‌ دارم که می تواند تربیت این فرزند‌ مورد علاقه‌ شما را بعهده بگیرد، از این لحـاظ مـادر مـوسی از طرف حکومت وقت‌ موظف‌ شد‌ که از کودک مورد علاقه آنان سرپرستی کند (طـه 41-43).

دوران حـمل و تـولد و تربیت‌ و پرورش‌ حضرت مسیح(علیه السلام) عجیب ‌تر از موسی است قرآن‌ بهتر از آنچه پیروان مسیح درباره ی‌ او‌ مـعتقدند‌، دوران نـشو و نـمو مسیح را تشریح‌ می کند.

در سوره ی «مریم» و جریان ولادت او را تقریبا‌ چنین‌ بیان می فرماید: «پس‌ از آنکه «مریم» در یـک نـقطه شرقی، از قوم‌ خود‌ کناره‌ گرفت «جبریل» به صورت‌ بشری متمثل شد، و بوی نوید داد کـه مـن مـأمورم به تو فرزند پاکیزه ‌ام‌ ببخشم‌، «مریم» تعجب کرد و گفت.کسی با من نزدیکی نـکرده و زن بـدکار نیز‌ نیستم‌، فرستاده ما گفت: این کار برای خدا آسان است، بالاخره بـفرمان خـدا نـور مسیح در رحم‌ مادر‌ قرار گرفت و درد زایمان او را بسوی درخت خرما کشانید.

او از‌ وضع‌ خود غمگین بود دسـتور دادیـم که درخت‌ خرما‌ را‌ تکان بدهد تا رطب تازه‌ای فرو ریزد؛فرزند‌ او‌ قدم بـه جهان‌ هـستی گـذارد او را روی دست گرفته به سوی قوم خود آمد‌،دهان‌ مردم از تعجب بازمانده‌ بود‌ سیل‌ اعتراضات به سوی‌ مـریم‌ روانـه‌ بـود.

مریم دستور داشت که به مردم‌ بفهماند‌ که‌ سؤالات خود را از همین کودک بـپرسند،آنـان گفتند:مگر طفل‌ شیرخوار‌ که در گهواره آرمیده می تواند سخن‌ بگوید؟در این هنگام عیسی لب‌ به سخن‌ گشود و گـفت: مـنم بنده خدا‌ و دارای‌ کتاب و در زمره پیغمبران هستم»...(مریم 18-32)

منظور شرح زندگانی انـبیاء گـذشته‌ نیست‌ منظور این است که پیروان قرآن‌‌ و تـورات‌ و مـسیح‌ دربـاره ی ولادت این‌ دو‌ پیغمبر اولوا العزم به صحت‌ مطالب‌ فوق گـواهی‌ مـی دهند، در این صورت هرگاه مسلمانان روی تواریخ و احادیث مسلم مطالبی در پیرامون‌‌ میلاد‌ رهبر عالیقدر خود گـفتند، نـباید تعجب‌ کرد‌، و روایات و تواریخ‌ اسـلامی‌ را‌ بـه نظر سطحی نـگاه کـرد‌. مـا در لابلای کتب تاریخی و حدیث چنین مـی خوانیم:

هـنگام ولادت آن حضرت ایوان کسری شکاف برداشت‌ و چند‌ کنگره ی آن‌ فرو ریخت،و آتش آتشکده فـارس‌ خـاموش‌ شد‌، دریاچه ی‌ ساوه‌ خشک گردید، بـت های‌‌ بتخانه‌ مکه سرنگون شـد؛نـوری از آن حضرت به سوی آسمان بلند شـد کـه شعاع آن‌ فرسنگ ها راه را‌ روشن‌ کرد‌، انوشیروان و مؤبدان خواب وحشتناکی دیدند، آن حضرت‌ ختنه‌ شـده‌ و نـاف‌ بریده‌ بدنیا‌ آمد‌ و گفت: الله اکـبر و الحـمد لله کـثیرا سبحان الله‌ بـکرة و اصـیلا

آنچه نوشته شد در مـنابع اولیـه ی تواریخ و جوامع حدیث موجود است،و پس‌ از آنچه درباره حضرت موسی‌ و عیسی از کتب آسمانی نـقل نـمودیم،دیگر جا ندارد در قبول نوع ایـن جـریانها تردید داشـته بـاشیم.
سـال و ماه و روز ولادت پیغمبر اسلام(صلی الله و علیه وآله)

آن حضرت در عام الفیل،پس آنکه 570‌ سال‌ از میلاد مسیح می گذشت جهان‌ را با نور وجود خود روشن ساخت، زیـرا وفـات آن حضرت بطور قطع در سال 632 میلادی اتـفاق افـتاده اسـت،و سـن مـبارکش میان 60 تا‌ 63‌ بـوده اسـت بنابراین ولادت‌ آن حضرت در حدود 570 میلادی خواهد بود.

اکثریت قریب به اتفاق محدثان و مورخان بر این قول اتـفاق دارنـد کـه آن حضرت‌‌ در‌ ماه «ربیع الاول» متولد گشته‌،ولی‌ در روز تـولد او اخـتلاف دارنـد، مـعروف مـیان‌ شـیعه این است که آن حضرت در روز جمعه پس از طلوع فجر در هفدهمین روز ماه مزبور‌ چشم‌ بدنیا گشود، و مشهور میان‌ اهل‌ تسنن این است که ولادت  روز دوشنبه‌ دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.
از این دو قـول کدام یک نزدیک به حقیت است؟

بسیار جای تأسف است که روز میلاد و وفات رهبر‌ عالیقدر‌ اسلام بلکه بیشتر امامان و اوصیاء آن حضرت بطور تحقیق برای مسلمانان روشن نیست،و این خود باعث می شود کـه بـسیاری از ایام جشن و سوگواری ما از نظر تاریخی قطعی نباشد در‌ صورتیکه‌ دانشمندان اسلام‌ غالب وقایع و حوادثی که در طی قرون اسلامی رخ داده است با یک‌ نظم مخصوصی ضبط کرده‌اند‌ ولی معلوم نیست چه عـوامی در کـار بوده که باعث اختلاف‌‌ عقیده‌ در‌ این موضوعات شده است.

هیچ‌گاه فراموش نمی کنم هنگامی که دست تقدیر نگارنده را به سوی یکی از شهرهای سنی‌نشین ‌‌ایران‌ کشانده بـود یـکی از دانشمندان محلی این موضوع را بـا مـن در میان‌ گذارد‌ و بیش‌ از حد اظهار تأسف نمود و از سهل ‌انگاری نویسندگان اسلامی‌ بسیار تعجب میکرد که چطور آنان‌ در یک چنین موضوع اختلاف نموده‌اند،نگارنده‌ به او گـفت ایـن موضوع تا حدودی‌ قـابل حـل است،اگر‌ شما‌ بخواهید بیوگرافی و شرح‌ حال یکی از دانشمندان این شهر را بررسی کنید،و فرض کنیم که این دانشمند پس‌ از خود اولاد و کسان زیادی باقی گذارده است،آیا به خود اجازه می ‌دهید کـه‌ بـا بودن‌ فرزندان مطلع و فامیل بزرگ آنشخص که از خصوصیات زندگانی او طبعا آگاهند،بروید شرح زندگانی او را از اجانب و بیگانگان یا از دوستان و علاقمندان‌ آن شخص بخواهید؟بطور مسلم وجدان شما‌ چنین‌ اجازه را نخواهد داد.

رسول اکرم از میان مـردم رفـت،و فامیل و فـرزندانی از خود به یادگار گذارد کسان آن حضرت می گویند:اگر سول خدا پدر ارجمند ماست و ما در خانه او بزرگ‌ و در‌ دامن مهر او پرورش یـافته‌ایم،ما معتقدیم که بزرگ خاندان ما در فلان‌ روز بدنیا آمده،و در فلان سـاعت مـعین چـشم از جهان بربسته است،آیا با این وضع‌ جا‌ دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دور افتادگان و همسایگان را بـر ‌ ‌قـول‌ آنان ترجیح دهیم؟!

دانشمند مزبور پس از شنیدن این سخنان سر به زیر افکند و سپس گفت گـفتار‌ شـما‌ مـضمون‌ مثل معروف است که:«اهل‌ البیت‌ ادری‌ بما فی البیت»و من نیز تصور می کنم کـه‌ قول امامیه در خصوصیات زندگی آن حضرت که مأخوذ از اولاد و فرزندان او است‌ به حقیقت‌‌ نزدیکتر‌ باشد سـپس دامنه ی سخن به جاهای دیـگر کـشیده شد‌ که‌ فعلا جای بیان آنها نیست.

دوران حمل:

(جا داشت که موضوع دوران حمل را قبل از ولادت بحث کنیم‌‌ ولی‌ به علتی‌ که در ضمن سخن روشن خواهد شد در آخر مقاله‌ قرار دادیم) معروف این است که‌ نـور آن حضرت در ایام تشریق(یازدخ و دوازدهم و سیزدهم از ماه حج را ایام تشریق‌ می نامند‌) در‌ رحم پاک «آمنه» قرار گرفت ولی این مطلب با آنچه میان‌ عموم‌ مؤرخان مشهور است که‌ میلاد آن حضرت در ماه«ربیع الاول»بوده اسـت،سـازگار نیست زیرا در‌ این صورت‌‌ باید‌ دوران حمل«آمنه»را سه ماه و یا تقریبا یکسال و سه ماه بدانیم‌؛و این‌‌ خود‌ از موازین عادی بیرون است و کسی هم این را از خصائص حضرت نشمرده است‌

محقق‌ بزرگوار‌ مـرحوم شـهید ثانی(911-966)-اشکال مزبور را چنین‌ حل کرده است که: فرزندان‌ اسماعیل‌ روی پیروی از نیاکان خود مراسم‌ حج را در«ذی الحجه»انجام می دادند‌،ولی‌ بعدا‌ به عللی باین فکر افتادند که‌ وظایف حج را هر دو سـال در یـک ماه انجام‌ دهند‌ یعنی دو سال در ذی الحجه و دو سال‌ در محرم و به همین ترتیب؛با‌ گذشتن‌ بیست‌ و چهار سال،دو مرتبه ایام حج به جای خود باز می ‌گردد و رسم اعراب بر همین جاری بود‌،تا‌ اینکه در سـال دهـم هـجرت که برای‌ اولین بار ایـام حـج بـا‌ ذی‌ الحجه‌ تصادف کرده بود،پیغمبر اکرم با خواندن خطبه ‌ای‌ از هرگونه تغییر اکیدا جلوگیری فرمود؛ و ماه‌ ذی‌ الحجه‌ را ماه حج مـعرفی نـمود و ایـن آیه در خصوص منع از رسم‌ جاهلیت‌ نازل گردیده اسـت انـما النسی‌ء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما‌«جز‌ این نیست تغییر دادن ماه های حرام زیـادتی اسـت در کـفر. کسانی که کافرند‌ بوسیله ی‌ آن گمراه می شوند یک سال آن را حلال می گردانند‌ و یـک سال‌ را‌ حرام».

روی جریان مزبور ایام تشریق در‌ هر‌ دو سال در گردش بوده است اگر روایات‌ بگویند که نور آن حضرت در‌ ایام‌ تـشریق در رحـم مـادر قرار‌ گرفته‌ و در هفدهم‌ ربیع‌- الاول‌ از مادر متولد گردیده است،این‌ دو‌ مطلب بـاهم مـنافات ندارند،زیرا در صورتی‌ منافات پیدا می کنند که منظور‌ از‌ ایام تشریق همان یازدهم و دوازدهم و سیزدهم‌‌ «ذی الحجه» بـاشد،ولی‌ چـنانچه‌ توضیح داده شد،ایام تشریق‌ دائما‌ در تغییر و تبدل‌ بوده و ما با محاسبات بـه این مـطالب رسـیدیم که در سال‌ حمل‌ و ولادت آنحضرت ایام حج‌ مصادف‌ با‌ ماه‌ جمادی الاولی بوده‌ است‌،و چون آن حضرت در ربـیع‌ الاول‌ مـتولد گردیده‌ در این صورت دوران حمل آمنه تقریبا ده ماه بوده است.

مکه مرکز همه‌ گونه‌ اجتماعات بود‌ چون یک عبادتگاه عمومی برای‌ تمام اعـراب بـشمار می رفت،ناگفته پیداست که تغییر دادن مـواقع حـج در‌ هر دو سـال‌ مـمکن اسـت مردم را دچار اشتباه کـند و عظمت‌ آن‌ اجتماع‌ بزرگ و عبادت دسته ‌جمعی‌ را از بین ببرد،روی این نظر بعید است که قریش و مـکیان راضـی بشوند ‌‌که‌ آنچه مایه‌ افتخار و عـظمت آنـهاست در هـر دو سـال در دسـت تحول باشد‌،و بـالنتیجه‌ مـردم‌ وقت آن را گم کنند،و آن اجتماع از بین برود.
اشکالات بیان‌ مزبور‌

نتیجه‌ ای را که مـرحوم شـهید ثانی‌ از‌ نظریه فوق‌ گرفته ‌اند‌ صحیح‌ نیست‌.( بر فرض صحت‌ این نظریه که ایـام حـج هـمواره در تحول و تغییر بوده است،و در هر دو سال‌‌ یک ماه‌،بعنوان ماه حج معرفی می شد،و سال‌ دهـم‌ هـجرت‌ آغاز‌ دوره ی‌ جدید بود،و در‌ سال‌‌ نهم هجرت که آن حضرت شصت و دو سال داشت و دوره ی قـبلی بـا انقضاء بیست و چهار ماه تمام‌‌ گشته‌ بود‌ باید گفت که چهل و هشت سال پیش‌ کـه‌ سـن‌ آن حضرت‌ چهارده‌ بود‌ است دو دوره تکمیل‌ شده، و چهاردهمین سال عمر آن حضرت مصادف بـا دومـین سـالی بود که ایام حج در ماه ذی القعده‌ واقع شده بود یعنی هنگام پایان‌ سومین دوره قبلی،پیـغمبر چـهارده سـال تمام داشت و آغاز دوره جدید مصادف با پانزده سالگی آن حضرت بود،و اگر مـا ایـن چهارده سال را بر همین‌ ماه ها(ذی القعده و شوال و رمضان‌ تا‌ آخر)تقسیم کنیم و هر دو سال را به یـک ماه اخـتصاص دهیم‌ به این نتیجه می رسیم که:هنگامی که برای اولین مرتبه ایام حج بـا مـاه«جمادی الاولی» تصادف نموده بود آن حضرت‌ پا‌ به عرصه ی وجـود گـذارد؛یـعنی:سال تولد آنحضرت مصادف‌ با اولین سـالی بـود که ایام حج در ماه جمادی الاولی انجام مییافت،روی این‌ حساب‌،باید بگوئیم در سال حـمل‌ آن حضرت‌«ایام حج»برای دومین‌بار بـا مـاه«ربیع الثـانی»تـصادف‌ نـموده بود؛در ای نصورت اگر آغاز حمل آن حضرت در دوازدهـم ربیع الثانی باشد،و در روز‌ هفدهم‌ یا دوازدهم ربیع الاول‌ سال‌ آینده بدنیا بیاید نـاچار بـاید مدت حمل را تحقیقا یا تقریبا یـازده ماه بدانیم؛نه ده مـاه چـنانچه مرحوم شهید ثانی تصور کـرده‌اند بـعلاوه این مطلب از میزان معمول بیشتر‌ است‌.

علاوه بر این معنائی که برای(نـسی‌ء)گـفته شد از میان مفسران فقط«مـجاهد» گـفته و دیـگران طور دیگری تـفسیر کـرده‌اند و معنای مزبور چندان مـحکم نـیست زیرا:

اولا:مکه مرکز همه‌ گونه‌ اجتماعات بود‌ چون یک عبادتگاه عمومی برای‌ تمام اعـراب بـشمار می رفت،ناگفته پیداست که تغییر دادن مـواقع حـج در‌ هر دو سـال‌ مـمکن اسـت مردم را دچار اشتباه کـند و عظمت‌ آن‌ اجتماع‌ بزرگ و عبادت دسته ‌جمعی‌ را از بین ببرد،روی این نظر بعید است که قریش و مـکیان راضـی بشوند ‌‌که‌ آنچه مایه‌ افتخار و عـظمت آنـهاست در هـر دو سـال در دسـت تحول باشد‌،و بـالنتیجه‌ مـردم‌ وقت آن را گم کنند،و آن اجتماع از بین برود.

ثانیا لازمه سخن مزبور اینست که در‌ سال نهم هجرت ایـام حـج مـصادف با ذی القعده‌ بوده باشد؛در صورتیکه‌ در همین سـال امـیر‌ مـؤمنان‌ علیه السلام از طـرف پیـغمبر(صلی الله و علیه وآله)مـأموریت‌ یافت که سوره ی برائت را در ایام حج برای مشرکان بخواند،و مفسران و محدثان‌ متفقند که آن حضرت سوره ی مزبور را در دهم ذی الحجه خواند و چهار ماه مهلت‌ داد و آغاز مهلت را دهم ذی الحجه مـی دانند،نه ذی القعده.

ثالثا معنای «نسی‌ء» اینست که چون اعراب مجرای صحیحی برای زندگانی‌ نداشتند،و غالبا از راه غارتگری ارتزاق می نمودند،از این‌ جهت‌ برای آنان بسیار سخت بود که در سه ماه(ذی القعده و ذی الحـجه و مـحرم)جنگ را تعطیل کنند از این‌ جهت از متصدیان کعبه درخواست می کردند،که اجازه دهند در‌ ماه‌ محرم الحرام جنگ‌ کنند و به جای آن در ماه صفر جنگ متارکه شود،و این معنی«نسی‌ء»است و در غیر مـحرم ابـدا(نسی‌ء)نبوده است و در خود آیه اشاره‌ای بر این‌ مطلب‌ دیده می شود.
یحلونه عاما و یحرمونه

عاما یک سال جنگ را حلال و یک سال حرام می کردند یکی ذی الحـجه و دیـگر در ماه رجب،و تمام اعمال حـج را در هـمین دو موقع انجام‌ می دادند‌ در‌ این صورت ممکن است مقصود از‌ اینکه‌ «آمنه‌» در ماه حج یا در ایام تشریق حامل‌ نور رسول خدا شده همان ماه رجب باشد،و اگـر تـولد آن حضرت را در‌ هفدهم‌ ماه‌ ربـیع- الاول بـدانیم در این صورت مدت حمل هشت‌ ماه‌ و اندی خواهد بود.
منبع:

تجزیه و تحلیل در تاریخ اسلام/ طلوع آفتاب نبوت؛ سبحانی تبریزی،جعفر/ «درسهایی از مکتب اسلام » خرداد 1339، سال دوم - شماره 5 (صفحه 61)
captcha