حسین چراغلو، نویسنده کتاب «شاعر شطحنویس» در گفتوگو با خبرنگار ایکنا درباره نگارش این کتاب گفت: این کتاب گذری بر زندگی و آثار احمد عزیزی است و عنوان آن «شاعر شطحنویس» است که شامل سه فصل میشود و در فصل نخست به زندگینامه این شاعر اختصاص یافته، در فصل دوم با عنوان «مثنوی دلدادگی» به شعرهای آن مرحوم درباره مقام معظم رهبری پرداخته شده و در فصل سوم با عنوان «گلگشتی بر آثار» تعدادی از آثار وی معرفی شده و پایانبخش این کتاب به روایت تصویر است.
وی افزود: در مقدمه این کتاب به این موضوع اشاره شده که ادبیات ما ادبیات عرصه فرهنگ، آداب و رسوم است و با مطالعهای که از ادبیات یک منطقه از کشور میتوانیم داشته باشیم، میتواند ما را با روحیات آن منطقه آشنا کند و اینکه در یک برهه چه مسائلی جزء دغدغههای مردم آن منطقه بوده است.
چراغلو ادامه داد: احمد عزیزی هم که از شاعران خوب کشورمان بود، ما عنوان «سریع القلم» را برای وی در این کتاب به کار بردیم و اشعار و شطحیات بسیار زیبایی را سرودهاند که بیانگر دغدغهها و آداب و رسوم مردم کرمانشاه بوده و در این راستا نیز با زبانی گیرا آنها را بیان کرده است و در این کتاب تلاش کردیم با زبانی ساده و محتوایی مستند گوشهای از زندگی و آثار وی را معرفی کنیم.
این نویسنده در ادامه گفت: زمانی که این کتاب را نوشتم، سال 1393 بود و در آن زمان مرحوم عزیزی در قید حیات بود و با وجود اینکه در بیمارستان بود، امیدوار بودیم بهبود پیدا کنند و کار جامعی برای این شاعر انجام دهیم، از این رو این، معرفی مختصری از زندگی و آثار وی است و در مجال دیگر، کار جامعی انجام شود.
وی در ادامه بیان کرد: در این کتاب آثار فقط معرفی شده و نقدی در رابطه با آنها انجام نشده است و همه اشعاری که در این کتاب آمده، جزء اشعار منتشر شده است و اشعار منتشر نشده در این اثر جای نگرفتهاند.
چراغلو در ادامه به نقطه عطف اشعار و آثار وی اشاره و بیان کرد: یکی از شعرهای وی مربوط به زمانی است که مقام معظم رهبری در حادثه تروریستی زخمی میشوند و وی شعری در این باره سروده و در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر کرده است. به نظرم این شعر نشان از نگاه تیزبین و بصیرت شاعر دارد که نسبت به مسائل کشور خود آگاه بوده و حساسیت داشته است و خود را شاعری انقلابی میدانست.
این شعر به شرح زیر است؛
میرسد این مژده از گلشن به گوش
مرغ حق هرگز نخواهد شد خموش
گر به تاراج خزان گلبن رود
خون رز خود در قدح آید به جوش
بار دیگر تازه گردد جان ما
ای همه مغبچگان می فروش
ای غزلخوان بلبل باغ خدا
یاسمن بیمار گردد رخ مپوش
گوش ما نامحرم اسرار نیست
لب گشا از بهر پیغام سروش
ای صبا از کوی جانان نکهتی
آور آخر سوی این دل رفته هوش
گر به جای باده زهرت میدهد
یار داند چیست ای عاشق بنوش
بارالها مرغ باغ خویش را
در امان دار از خطرهای وحوش
ای عجب گر دیده خون گرید ازین
نالهها کز نای دل آید به گوش
در غمت ای راحت روح و روان
دل به درد آمد -خدا- جان در خروش
انتهای پیام