به گزارش ایکنا؛ عبدالحمید قدیریان، مدیر دفتر مطالعات کاربردی مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری، در یادداشتی که در اختیار این خبرگزاری قرار داده است، به تبیین استفاده حزب شیطان از دو حربه «تزیین» و «اغوا» به منظور گمراه ساختن نسل بشر پرداخته است. در ادامه متن یادداشت از نظر میگذرد:
از فرهنگهای غلطی که متأسفانه در بین ما ایرانیها متداول است، خودباختگی در مقابل غربیهاست که در سالهای اخیر بیش از پیش توسط فراماسونهای فرهنگی ترویج یافته است. اینکه ما بدون هیچ چون و چرا، هر تحلیل و تبیینی را از غربیها باور میکنیم، جای تأمل و تفکر دارد؛ مخصوصاً در حوزه علوم انسانی و هنر که قرنهاست تحت سیطره تفکر یهود کنترل میشود. زمانی بود که ما از علوم روز فاصله داشتیم، شاید مسامحتاً بتوان این را پذیرفت که به دلیل جهل علمی، خردهگیری از رفتار کسانی که مطالب و مفاهیم ارائه شده از غرب را بدون چون و چرا قبول میکردند، جایگاهی اساسی نداشت، ولی در حال حاضر این رفتار اصلاً قابل قبول نیست. اکنون ما با ظرایف علوم آشنا هستیم و میتوانیم تحلیل و تبیین خود را در مواجهه با موضوعات مختلف داشته باشیم.
راه کشف حیلهگریها و فهم انحرافات فکری و عقیدتی و هنری غرب اعتماد نکردن به تمام سخنانی است که در غرب تولید میشود؛ مگر آنکه خلافش اثبات شود. باید به داشتههای فرهنگی و تاریخ خود اعتماد کنیم و بیش از این خود را به خواب خرگوشی نزنیم.
قدمت نفرت جبهه کفر از بشریت به زمانی بر میگردد که ابلیس با خداوند عهد بست تا نگذارد انسان به فلاح و رستگاری برسد. او گفت: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ؛ پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مىآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت» (حجر۳۹).
ابلیس به گفته خودش، از زمان هبوطش، از دو ترفند «تزیین» و «اغوا» برای به فساد کشاندن انسان استفاده کرد. او با ابتداییترین تهدیدش، تلاشی خستگی ناپذیر و طبق برنامه خود را شروع نموده و سعی کرد راه صراط المستقیم را بر عموم انسانها، به غیر از عباد مخلص خداوند، ببندد. این دو سلاح ابلیسی، قرنهاست که کارآیی داشته و او و سپاهیانش، آنهایی که میشد، با تزیین و آنهایی که نمیشد را با اغوا از مسیر حق منحرف کردند. اگر با دقت به سیرتاریخی و حرکتهای شیطانی نگاه کنیم، این دو روش را میتوان در قرون متأخر در قالب دو گروه یا دوجناح «فراماسونری» و «ایلومیناتی» شناسایی و بررسی نمود. در دوران ما، این دو گروه، بر این مبنا حرکت میکنند.
گروه فراماسونها عموماً کاری به دین ندارند و تلاش میکنند تا «بیدینی» و کفر و الحاد را زینت کرده و کاری کنند که انسان از ایمان به خدا و پیامبران الهی دور شده و در غفلت بماند. مانند مکتب یونان که در آن، خدایانِ کوه المپ که مبنای حقیقی نداشته و تفکری بیپایه هستند را پرداختند و آن را عظیم جلوه دادند و یا مکتب کمونیسم را با تزیین به بشریت به عنوان یک مکتب نجات بخش وانمود نمودند . مکتبی که کاری با دین نداشت و براساس یک توهم واهی، شکل گرفته بود.
گروه ایلومیناتی اصولاً بر اساس «اغوا» حرکت کردهاند. اغوا، یعنی از عناصر صحیح و حق، سوءاستفاده کردن و آن را به گونهای دیگر تبیین نمودن؛ مانند تفکر صهیونیسم مسیحی که از عنصر دین برای اهداف خود استفاده میکنند. در داستان حضرت آدم هم میبینیم که ابلیس لعین، ایشان را اغوا نمود، او مطالب حقی را به گونهای دیگر وانمود کرد که باعث اغوای حضرت شد. او درخت ممنوعه را به حضرت آدم نشان داد و به او گفت که این درخت ملک است، ولی حق تعالی نمیخواهد تو به ملک جاودان برسی و برای اثبات صحت این کلامش، قسم خورد. وقتی از حضرت آدم پرسیدند که چرا به ابلیس اعتماد کردی، گفت هیچگاه فکر نمیکردم که کسی قسم دروغ به خدا بخورد.
این دو گروه و یا بهتر بگوییم این دو ترفند، در طول تاریخ به اشکال مختلف ظهور پیدا کرده و از زوایای مختلف مخصوصاً از زاویه علوم انسانی و هنر راه خود را باز کردهاند. باید هوشیار باشیم تا تحت تأثیر این دو تفکر قرار نگیریم. آیا هیچ گاه فکر کردهاید چرا در آمریکا تنها دو حزب وجود دارد که یکی اشاعه بیدینی میکند و دیگری بر اساس تفکرات به ظاهر دینی اما در واقع علیه دین و معنویت حرکت میکند و هیچگاه حزب سومی شکل نمیگیرد؟ به اطراف خود هوشیارانهتر و دقیقتر بنگریم. آیا میتوانیم در پیرامون خود، ردّپایی از این دو گروه را ببینیم؟
این دو جناح که در اصل تحت ریاست ابلیس هستند، در زمانی که هدف مشترک ندارند، همچون گرگانِ درّنده به هم حملهور شده و بیرحمانه به قتل عام یکدیگر میپردازند. همان طور که در دوران قرون وسطی و یا دوران تاریکی که از ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی ادامه داشت، ایلومیناتیها که حاکم بر کلیسا بودند، به بهانه مقابله با جادوگران و یا شوالیههای معبد، فراماسونها را برای حدود هزارسال شکنجه و آتش زدند و در مقابل در قرن 18 میلادی در انقلاب کبیر فرانسه، ماسونها به ایلومیناتیها یورش بردند و بیرحمانه آنها را از دم تیغ گذراندند و گیوتین را به عنوان اختراع پُر کاربرد آن دوران ثبت کردند. لذا به این دوران بهتر است گفته شود انتقام کبیر فرانسه. اگر به تاریخ هنر با دقت و بصیرت نگاه کنیم حضور این دو تفکر که هر دو در یک مسیر حرکت میکنند را میتوان دید و انحرافی را که آنها در نگاه هنری ایجاد کردهاند را شناسایی نمود.
باید دشمن را شناخت و از کینهتوزی دیرینه او مطلع بود، در این صورت به راحتی اجازه نمیدهیم تا حرفهای آنها در قلب ما بنشیند و شاکله ما را شکل دهد. اگر با دقت به تاریخ هنر بنگریم و تطبیقی با تاریخ انبیا داشته باشیم، حیرت زده خواهیم دید که چه زیرکانه در تمام شئونات به مقابله با حق قیام کرده و تحریفهایی را به خورد ما دادهاند تا در ما شاکله حق طلبی شکل نگیرد و باورکنیم که خدا مرده است و هرچه کمال در تاریخ بشر است به خاطر انسان محوری بوده است.»
انتهای پیام