به گزارش ایکنا به نقل از شفقنا، «عملیات کربلای ۴ برای فریب دشمن انجام شد. اگر تحلیلگر تاریخی در فهم آن فریب بخورد، پس وای به حال نوشتههای او.» توییتهای جنجالبرانگیزی بود در سالگرد عملیات کربلای ۴ که با واکنشهای زیادی رو به رو شد. بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی محسن رضایی را مسئول شکست این عملیات میدانند.
اردیبهشت ۹۴ بود که پیکر ۱۷۵ شهید غواص بعد از ۲۹ سال کشف شد. شهدایی که با دستان بسته زنده به گور شده بودند. آنها در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسیده بودند. چند سال بعد از کشف و به خاکسپاری این شهدا پرونده عملیات کربلای ۴ دوباره در رسانهها مطرح شد. عملیات کربلای چهار بزرگترین و پرتلفاتترین عملیات ایران در جنگ تحمیلی بود. عملیات کربلای ۴، در تاریخ پنجم دی ماه سال ۶۵ انجام شد. قرار بود در این عملیات نیروهای ایرانی از تاریکی شب استفاده کنند و پس از تصرف ابوالخصیب، پیشروی به سمت بصره ادامه پیدا کند. اما عملیات با پاتک دشمن رو به رو شد. بسیاری از روایتها از لو رفتن عملیات حکایت دارد.
روایت آیت الله هاشمی: عملیات لو رفته بود
روایت مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از عملیات های کربلای ۴ و ۵ را در ادامه از نظر می گذرانید:
طبعاً چون من فرمانده جنگ بودم، جمعبندی همه اطلاعات قبل و بعد از عملیات و در حین عملیات به من میرسید. یعنی من دایماً از اینها دعوت میکردم و مسایل را میپرسیدم. پس همه چیز را خوب میدانم. به همان سیاستی که در خیبر اعلام کرده بودیم که یک جای حساسی از عراق را بگیریم و بعد جنگ را تمام کنیم، عمل میکردیم. فرماندهان به ما گفتند که اگر میخواهید این کار را بکنید، مهلتی به ما بدهید، طرحی را تهیه میکنیم تا ابزار لازم آن را تهیه کنیم.آنها رفتند و عملیات را طراحی کردند. در آن زمان آن طرف فاو در دست ما بود. نظر من همان موقع، این بود که از ساحل خور عبدالله به امالقصر برویم؛ امالقصر، پایگاه دریایی عراق بود و کشتیهای جنگی و غیرجنگیشان که در آنجا بود از طریق کانالی به دریای خلیجفارس میرفتند. بنا بر این بود که ما به آنجا برویم. البته قبلا ًرفته بودیم، اما موفق نشده بودیم؛ چون در آنجا یک کارخانه نمک بود که نتوانستیم از آن عبور کنیم. این دفعه، بنا شد عملیاتی انجام دهیم که بتوانیم کاملاً عراق را از دریا، جدا کنیم؛ یعنی هدف اصلی من به عنوان فرمانده جنگ، این بود؛ اگر این کار انجام میشد، ما به هدفمان میرسیدیم و میگفتیم که الان قطعنامه را میپذیریم و شما هم بیایید حق و حقوق ما را بدهید تا آتش بس را بپذیریم.
عملیات خیلی حساس بود. گفتند ما این تعداد نیرو لازم داریم. ما چند ماه تبلیغات کردیم، جوانان جمع شدند و آموزش دیدند، با نهایت رازداری، همه چیز را در این طرف اروند آماده کردیم. نقشه چند فلش داشت، عملیات فریب داشتیم، عملیات پشتیبانی داشتیم و همه چیز، آماده بود. حتی وقتی میخواستم به جبهه بروم، احتیاط کردم و به خوزستان نرفتم. دو سه روز قبل از عملیات به بوشهر رفتم و به شکل کاملاً ناشناس، غروب شبی که قرار بود عملیات شود، زمینی به طرف خوزستان آمدم و از اهواز و سه راهی آبادان خرمشهر به سوی امیدیه رفتم که آقایان رحیم صفوی و دکتر روحانی با من بودند. شب را در پایگاه امیدیه ماندم. آنجا بود که خبر لو رفتن عملیات را شنیدم. آقای سنجقی را با یکی از محافظانم به منطقه فرستادم تا خبرهای جدیدتری را براساس مشاهدات بگیرم. برای ارتش و سپاه دو محور مشخص کردیم. باید دوباره از اروند عبور میکردیم؛ ما در فاو عبور کرده بودیم و این بار میخواستیم از پشت نیروهای عقب(جنوب بصره) وارد شویم. جایی را در نظر گرفته بودیم و آن نقطه حساسی بود که نزدیکترین راه (یک جزیره) عبور بود. ما پس از عبور از این جزیره به آن طرف میرفتیم. من جزئیات نقشه را میدانم. اواخر شب (نزدیک صبح) بود که به من اطلاع دادند عملیات با مشکل برخورد کرده است. من گفتم: چه مشکلی؟ گفتند که به صورت تلفنی نمیتوانیم بگوییم. آقا سنجقی از خطوط مقدم به گلف آمد و ماجرا را برای من توضیح داد؛ معلوم شد آن نقطه اساسی که میخواستیم از آن عبور کنیم، عراقیها مطلع شدند. حال اینکه از کجا مطلع شدند، نمیدانستیم. آن موقع فرض ما بر این بود که آمریکاییها از طریق ماهوارههایشان و هواپیماهای آواکسی که در عربستان بود، با رادارهایشان ما را میبینند و اطلاعات لازم را به عراقیها دادهاند. به همین دلیل آنها این نقطه را زیر نظر داشتند و به محض اینکه نیروهای ما حرکت کردند، درست همان نقطه را زیر آتش انبوه گرفتند.
کسانی که عبور کرده بودند، آن طرف گیر افتاده بودند و آن کسانی که میخواستند دوباره وارد شوند، گیر افتادند. بنابراین عملیات قفل شد. ممکن بود که از جاهای دیگر بروند، اما جاهای اصلی نبود. من هنوز جلو نرفته بودم و در امیدیه بودم. آقای رضایی به من گفتند که ما عملیات را متوقف کردیم و داریم بچهها را بر میگردانیم و برگرداندند. انصافاً همه چیز عملیات، خوب آماده شده بود؛ یعنی هم نیرو آماده بود، هم امکانات جنگ فراوان بود، هم چیزهای دیگری داشتیم و وضع ما خیلی خوب بود.بالاخره از آن نقطه آسیب خوردیم و نیروها را برگرداندند. البته عملیات با اقدام بعدی، به سرعت جبران شد. من در قرارگاه عملیات مستقر شدم. همه فرماندهان تا سطح گردان جمع شدند. فرماندهان لشکرها، فرماندهان قرارگاهها و فرماندهان گردانها در قرارگاه جمع شدیم و تا نزدیک صبح با آنها بحث کردم. در آن جلسه، آقایان همه جزئیات را گفتند و آمده بودند تا ببینیم بعد از این باید چه کار کنیم. اینجا بود که بحث شد. در آنجا، دو نظر بود؛ یک عده میگفتند که ما الان عملیات را متوقف و بچهها را مرخص کنیم تا برای استراحت به خانههایشان برگردند، بعد وقتی که دوباره آماده شدیم، همه را مجدداً با فراخوان بر میگردانیم. یک عده هم بودند که با این نظر مخالف بودند و میگفتند نه! اگر بچهها بروند و با توجه به اینکه این شکست در بوق میرود، روحیه بچهها ضعیف میشود، دیگر نمیآیند، وضعمان بدتر میشود، با تبلیغات دشمن، روحیه همه مردم ضعیف میشود. چون عده زیادی شهید و یا اسیر شده بودند.
خیلی بحث کردیم، وقتی که رأی گرفتیم، دیدیم ۵۰ – ۵۰ است. یعنی اگر ۳۰ نفر در آنجا بودند، ۱۵ نفر با نظر اول و ۱۵ نفر دیگر با نظر دوم، موافق بودند. نهایتاً راهکار را در این دیدند که من و آقای رضایی، تصمیم بگیریم. آنها رفتند و ما راجع به موضوعات بحث کردیم. البته آنهایی هم که مخالف بودند، میگفتند که ما تابع فرماندهی هستیم و اگر شما فرماندهان، فرمان دهید، ما هم قبول میکنیم. بعد از بحث فراوان، به این نتیجه رسیدیم که باید عملیات را در یک فلش دیگر ادامه بدهیم. چون فلش اول، این بود که از آب عبور کنیم و به طرف امالقصر برویم. با این کار، عملاً بصره را دور میزدیم. فلش دیگر، شلمچه بود. یعنی از شلمچه تا تنومه و از آنجا هم، بصره را از دو طرف محاصره میکنیم. گفتیم که این شاخه شکست خورد، اما شاخه دیگر که در دست ارتش بود و قرار بر این بود که آنها عمل کنند، چون آنها شناساییهای خودشان را کرده بودند. من و آقای رضایی، تصمیم گرفتیم همین الان فلش دوم را عملیاتی کنیم و نگذاریم نیروها برگردند. به همین دلیل به گونهای خبر را اعلام کردیم که این یک عملیات فریب بود؛ یعنی اینگونه آن تبلیغات را خنثی کردیم و به گونهای در منطقه هور تحرک پیدا کردیم که عراق فکر کند عملیات اصلی را میخواهیم در آنجا، انجام دهیم. همان عملیات خیبر را که نیمه کار مانده بود، دوباره انجام دهیم و از آن طرف راه بصره را قطع کنیم.
در اینجا، دشمن فریب خورد؛ یعنی ما این دفعه توانستیم او را فریب دهیم. دشمن خیال کرد منطقه اصلی ما در عملیات بعدی، آنجاست. لذا آنها خیلی از نیروهایشان را به این سمت بردند و تمام همتشان را بر این گذاشتند که کشف کنند ما میخواهیم چگونه عمل کنیم. همه بچهها که آماده و پای کار بودند، یک استراحت کوتاه و یک تجدید قوا و تجدید روحیه کردند تا اینکه عملیات کربلای ۵ شروع شد. این عملیات بسیار موفقیت آمیز بود؛ یعنی ما از سختترین سنگرهای دفاعی عراق که با بتون آرمه ساخته بودند و جلوی آن، سه کیلومتر آب انداخته بودند که زیرآبها، همه مین بود، عبور کردیم و جلو رفتیم. در همین عملیات بود که خبر رسید مستشارهای روسیه به قراگاههای بصره آمدند و به عراقیها کمک میکنند، چون وحشت کرده بودند. دشمن در اینجا، فریب خورده بود و خیال کردند ما میخواهیم آن طرف برویم. ما خوب جلو رفتیم و عملیات خیلی موفقی شد.
موفقترین عملیات دوران دفاع مقدس، عملیات کربلای ۵ بود. آنها در زمین ما بودند. ما آنها را شکست دادیم، رفتیم در زمین آنها، خیلی جلو رفتیم و تا نزدیک بصره رفته بودیم. آقای شمخانی هم عملیات را فرماندهی کرد. عملیات سختی بود، اما خیلی خوب بود. ما این دو عملیات را اینگونه تعریف کردیم که عملیات اول، عملیات فریب بود و عملیات اصلی، این بود که خیلی رضایتبخش شد. شما میتوانید به رسانهها مراجعه کنید و خبرهای آن موقع را ببینید که چگونه بود. شرایط به گونهای بود که آیتالله خامنهای بعد از اینکه رهبر شدند، به همه فرماندهانی که در عملیات کربلای ۵ آنگونه جنگیده بودند، نشان فتح و یک میلیون تومان وجه نقد دادند. به من هم به عنوان فرمانده جنگ، نشان دادند.بنابراین ما در عملیات اول که به نام عملیات کربلای ۴ بود، ناموفق بودیم اما بلافاصله جبران کردیم و در آن طرف، واقعاً دشمن را شکست دادیم. البته من این را قبلاً در خطبههای نماز جمعه و مصاحبهها، گفتم.شما اگر به رسانهها مراجعه کنید، میبینید با عملیات کربلای ۵، آثار شکست کربلای ۴ از بین رفت. یعنی به گونهای تبلیغات کردیم که اصلاً آن مسأله حل شد.(این گفت و گو در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ توسط ایسنا صورت گرفته است)
رمزگشایی از یک نبرد تاریخی به روایت سردار علایی
از روزی که ایران توانست با گرفتن ساحل دور اروندرود، رأس البیشه و فاو را تصرف و ارتباط عراق را با خلیج فارس قطع کند، ارتش عراق به دنبال بازپس گیری فاو و تسلط بر اروندرود بود، زیرا صدام با از دست دادن فاو، تمام بهانه خود برای شروع جنگ که به دست آوردن تمامی اروندرود بود را از دست داده بود.
سردار علایی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس گفت: عملیات کربلای ۴ و ۵ هر دو بخش هایی از یک عملیات سرنوشت ساز هستند که با هم طراحی شدند اما برای ایجاد غافگیری، تلاش شد به ارتش عراق نشان داده شود که عملیات بزرگ سالانه ایران، همان عملیات کربلای ۴ بوده که انجام شده و با عقب بردن نیروها از منطقه عملیاتی به ارتش عراق وانمود شد که رزمندگان اسلام قصد انجام عملیات دیگری را ندارند تا ارتش عراق فریب خورده و بتوان عملیات کربلای ۵ را انجام داد. نخستین روزهای دی ماه مصادف با عملیات کربلای ۴ است. رزمندگان ایران در پنجم دی ماه ۱۳۶۵ در محور ابوالخصیب به خط زدند؛ اما با توجه به اطلاع دشمن از عملیات ایران، نیروها عقب نشینی کردند که در جریان این عقب نشینی گروهی از رزمندگان ایران به شهادت رسیدند.
دو هفته پس از کربلای ۴ و در حالی که عراقیها تصور میکردند ایران دیگر قصد عملیات را ندارد، در اقدامی ایذایی عملیات کربلای ۵ در ۱۹ دی ۱۳۶۵ انجام شد که در جریان آن، حدود ۱۵۰ کیلومتر از شلمچه آزاد شد و قسمتهایی از جنوب عراق به تصرف رزمندگان ایران درآمد.سردار حسین علایی، فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه پاسداران در گفت و گویی با «تابناک» به برخی ابهامات و پرسشهای کلیدی درباره این عملیاتها پاسخ داده است؛ پاسخهایی که برخی ابهامات ناظران را رفع میکند.
در سالگرد عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵ هستیم. چه شد که فرماندهان تصمیم به انجام این عملیات گرفتند؟
در سال ۱۳۶۵ جمهوری اسلامی ایران به دنبال انجام یک عملیات سرنوشت ساز بود تا بتواند ضربه ای اساسی به ارتش صدام وارد کند و جنگ را به سوی پایان ببرد. طرح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام یک عملیات بزرگ از دو محور یکی با عبور از اروندرود و حمله به مواضع سپاه هفتم ارتش عراق به منظور توسعه سرپل عملیات فاو بود و دیگری نیز عبور از محور شملچه برای نزدیک شدن به شرق بصره با حمله به مواضع سپاه سوم ارتش بعثی بود.این اولین بار در دوران جنگ بود که چنین عملیات گسترده ای با به کارگیری حدود ۲۵۰ گردان رزمی طرح ریزی می شد. برای انجام این عملیات با انجام تبلیغات رسمی از اعزام سپاه یکصد هزار نفری حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خبر داده می شد.
برخی معتقدند کربلای ۴ و ۵ دو عملیات مجزا و برخی میگویند، کربلای چهار یک مرحله از عملیاتی واحدی بوده که برای فریب دشمن به عنوان عملیات مستقل اعلام شده است. نظرتان چیست؟
بعد از آن که عملیات کربلای ۴ در شب چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ به عنوان عملیات بزرگ سرنوشت ساز با ناکامی مواجه شد و به دلیل هشیاری دشمن به موفقیت نرسید و در همان مراحل اولیه متوقف و قرار شد با توجه به موفقیتی که دو لشکر ۵۷ ابوالفضل و ۱۹ فجر در عبور از آبگرفتگی شلمچه داشته اند، تمرکز قوا برای عبور از شلمچه انجام گیرد که دو هفته بعد در ۱۹ دی ماه این عملیات انجام گرفت و اسم آن کربلای ۵ گذاشته شد.در واقع عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ هر دو بخش هایی از یک عملیات سرنوشت ساز هستند که با هم طراحی شدند؛ اما برای ایجاد غافگیری، تلاش شد به ارتش عراق نشان داده شود که عملیات بزرگ سالانه ایران، همان عملیات کربلای ۴ بوده که انجام شده است و با عقب بردن نیروها از منطقه عملیاتی به ارتش عراق وانمود شد که رزمندگان اسلام قصد انجام عملیات دیگری را ندارند تا ارتش عراق فریب خورده و بتوان عملیات کربلای ۵ را انجام داد.
اگر کربلای ۴ انجام نمیشد، آیا امکان اجرای موفق کربلای ۵ وجود داشت؟
عملیات کربلای ۵ و عملیات کربلای ۴ هر دو بخش هایی از یک عملیات بزرگ بودند که با هم طرح ریزی شده بودند. اگر عملیات کربلای۴ موفق می شد، طبیعتا دیگر عملیاتی به اسم کربلای۵ وجود نداشت. از طرفی اگر عملیات کربلای۴ نیز ناکام نمیماند، عملیاتی به اسم کربلای ۵ انجام نمی شد.
قطعنامه ۵۹۸ پس از عملیات کربلای پنج تنظیم و توسط شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد. آیا کربلای ۵ در صدور قطعنامه ۵۹۸ تأأثیری داشت؟
بعد از عبور رزمندگان اسلام از اروندرود در دهه فجر ۱۳۶۴، آمریکا و شوروی که دو ابرقدرت آن زمان بودند به این نتیجه رسیدند که ایران می تواند برنده جنگ تحمیلی باشد و مطمئن شدند که بدون مداخله نظامی آنها، رژیم بعثی عراق بازنده خواهد بود. پس از انجام عملیات کربلای ۵ و عبور رزمندگان ایران از سخت ترین مواضع ارتش عراق که در شلمچه قرار داشت، کار تدوین قطعنامه ۵۹۸ سرعت گرفت و شورای امنیت سازمان ملل آن را در اواخر تیر ماه سال ۱۳۶۶ به تصویب رساند. در واقع می توان گفت که پیروزی در جبهه های زمینی باعث جدی شدن قدرت های جهانی برای رفتن به دنبال راهکاری سیاسی از طریق شورای امنیت سازمان ملل بود تا جنگ برنده و بازنده نداشته باشد.
برخی فرماندهان گفتهاند اگر عملیات کربلای ۴ و ۵ انجام نمیشد، عراق به فاو حمله میکرد. نظر شما چیست؟ تبعات حمله ارتش بعث عراق به فاو چه میتوانست باشد؟
از روزی که ایران توانست با گرفتن ساحل دور اروندرود، رأس البیشه و فاو را تصرف کند و ارتباط عراق را با خلیج فارس قطع نماید، ارتش عراق به دنبال بازپس گیری فاو و تسلط بر اروندرود بود، زیرا صدام با از دست دادن فاو، تمام بهانه خود برای شروع جنگ که به دست آوردن تمامی اروندرود بود را از دست داده بود.یکی از اهداف طرح ریزی عملیات کربلای ۴ در واقع توسعه سرپل عملیات والفجر۸ بود که تأمین فاو را می توانست تضمین کند.
واکنش سردار رشید، راوی مشهور جنگ: «کربلای ۴» عملیات اصلی بود نه فریب
سردار محسن رشید، از راویان جنگ تحمیلی که ۱۰ سال مدیریت مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ را بر عهده داشته، به ادعای محسن رضایی درباره عملیات کربلای ۴ واکنش نشان داد.
سردار محسن رشید در گفتگویی کوتاه با «انتخاب» در واکنش به اظهارات رضایی گفت: عملیات کربلای ۴ فریب نبوده و اتفاقا عملیات اصلی بوده است.
حسام الدین آشنا : شاید خطاکاران را ببخشیم، اما خودشیفتگان را هرگز
حسام الدین آشنا مشاور حسن روحانی خطاب به فرمانده سپاه دوران دفاع مقدس نوشت:
دهها هزار رزمنده و خانواده هزاران شهید هیچگاه از شما نپرسیدند چرا از چند شب قبل از عملیات کربلای چهار آسمان از روشنایی منورهای چلچراغی دشمن مانند روز شده بود. بچههای توپخانه لشکر ۲۷ هیچگاه از شما نپرسیدند چرا تنها ۴۵ دقیقه پس از آغاز عملیات، تقریبا تمام قبضهها مورد اصابت توپهای دشمن قرار گرفت. هیچیک از هزاران مجروح عملیات نپرسیدند چرا وقتی اولین موج مجروحان به بیمارستان صحرایی علیبن ابیطالب رسید هنوز پزشکان و پرستاران از وقوع عملیات آگاهی درستی نداشتند، ولی رادیوی منافقین و رادیو بغداد هر لحظه وضعیت عملیات را اعلام میکرد.بین عملیات فریب و عملیات لورفته تفاوت از زمین تا آسمان است. تحلیلهای پسینی مشکلی را حل نمیکند. ما شاید خطاکاران را ببخشیم، اما خودشیفتگان را هرگز. پشت نام شهدا نمیتوانید مخفی شوید»
مشاور فرهنگی رئیس جمهور در توئیت دیگری نوشت:
وقت آن رسیده که در سیامین سالگرد پایان جنگ و چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی تن به شفافیت داده و به سوالات کهنه بسیجیان و خانوادههای شهدا و ایثارگران درباره رازهای سربهمهر دفاع مقدس پاسخ دهید شما تا به حال در قامت یک قهرمان ملی جلوه کردهاید، اما اکنون با این سخنان در باب آن عملیات تلخ دیگر نمیتوانید پشت نام سرداران شهید پنهان شوید و باید خود را برای سوالات سخت آماده کنید.۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ به فاو حمله کنند و عملیات ارتش عراق را به تأخیر انداخت.
واکنش غواص عملیات کربلای ۴: “عملیات فریب” بودن کربلای چهار مطلقا صحت ندارد
محمدعلی اسفنانی، از غواصان بازمانده عملیات کربلای۴ در واکنش به اظهارات محسن رضایی، می گوید نمیتواند چنین حرفی را قبول کند که این عملیات یک عملیات ایذایی یا برای فریب بوده است.
او گفت: کربلای چهار قطعا جزء عملیاتهایی بوده که از ابتدا تا انتهای آن طراحی و اهداف آن هم کاملا مشخص بود. رییس سازمان تعزیرات حکومتی استان تهران با تاکید بر این موضوع که عملیات کربلای چهار یکی از عملیاتهای بسیار مهم بود، عنوان کرد: در جنگهای مختلف به هر حال عملیاتهای مختلفی انجام میشود و برخی از آنها به نتیجه میرسد و برخی دیگر هم طبیعتا به دلایلی با موفقیت همراه نیست. این هم از جمله عملیاتهایی بود که علیرغم اینکه طراحی شده بود و اهداف مشخص داشت، لشکرهای متعددی در آن درگیر بودند.اسفنانی با تاکید بر عملیات فریب نبودن کربلای چهار ادامه داد: معمولا در عملیاتهای ایذایی یا عملیاتهای فریب عده محدودی درگیر میشوند تا دشمن را مشغول کنند و پس از آن عملیات اصلی در جای دیگری انجام میشود.او افزود: طبیعتا این عملیات نمیتوانست عملیات ایذایی یا فریب باشد، منتها جزء عملیاتهایی بود که ما موفق نبودیم.
این نماینده مجلس نهم درباره دلایل شکست عملیات کربلای چهار به اعتماد آنلاین عنوان کرد: اینکه چرا موفق نشد بحث دیگری است. اینکه آیا لو رفته بود یا نه، یا اگر لو رفته بود چرا عملیات انجام شد … اینها مباحثی است که باید کارشناسی شود؛ یعنی در جلسات کارشناسی، کارشناسان خبره بنشینند، وضعیت را مطرح و آن را بررسی کنند.اسفنانی در ادامه توضیح داد: اما میتوان گفت که اتفاقا عملیات کربلای پنج به واسطه اینکه عملیات کربلای چهار با موفقیت همراه نشد، برنامهریزی و در فاصله بسیار کوتاهی حداکثر دو هفتهای آن عملیات جایگزین کربلای چهار شد. طبیعتا موفقیتهایی هم در آنجا بود که غیرقابل انکار است که گفتم از نظر حقوقی و کارشناسی باید حتما تحلیل شود. او در پاسخ به این سوال که شما به عنوان یکی از اعضایی که در این عملیات مشارکت داشتید به نظر میآمد که این عملیات برای فریب بوده باشد، یا آنطور که برخی میگویند لو رفتگی عملیات به نظر میآمد، بیان کرد: مطلقا چنین چیزی نبود، این عملیات یک عملیات کاملا طراحی شده و حساب شدهای بود. اما همانطور که گفتم به دلایلی جزو عملیاتهای موفق ما محسوب نمیشود.
اسفنانی در ادامه تاکید کرد: در قسمتی که لشکر امام حسین(ع) که ما در آن حضور داشتیم حتی از آن مقدار که تعیین شده بود بیشتر هم توانستیم جلو برویم اما عملیات را آنطور که باید و شاید محقق شد. منتها به دلیل اینکه در قسمتهای دیگری که باید عملیات میشد و انجام نشد، این عملیات ناتمام ماند و طبیعتا عملیات کربلای پنج به دنبال آن انجام شد.
این غواص بازمانده از عملیات کربلای چهار در پاسخ به این سوال که فکر میکنید چه اتفاقی افتاد که با وجود اینکه به اهدافی که باید، رسیدید اما شکست خورد، عنوان کرد: چند تا لشکر در این عملیات درگیر بودند، یکی از لشکرها به اهداف خود رسید و لشکرهای دیگر موفق نشدند.اسفنانی در ادامه تاکید کرد: اینکه چرا موفق نبودند، یکی همین بود که مشخص شد عملیات لو رفته بوده و دشمن با آمادگی کامل همه مسیرهایی را که ممکن بود بتوانیم نفوذ کنیم بسته بود. گرچه با این شرایط هم ما توانستیم به آن قسمتی که مربوط به ما بود ورود کنیم، اما سایر لشکرها به دلایلی در شرایط بدتری قرار گرفتند و نتوانستند.رییس سازمان تعزیرات حکومتی تهران با بیان اینکه نمیداند منظور محسن رضایی از طرح فریب بودن این عملیات چیست، ادامه داد: گفتم که نیاز به بحث کارشناسی دارد که باید در موعد خود و در حضور کارشناسان بررسی شود.
واکنش عضو حقوقدان شورای نگهبان
محسن اسماعیلی عضو حقوقدان شورای نگهبان در واکنش به توییت محسن رضایی در اینستاگرام خود نوشت:
امام خمینی:” من در اینجا از مادران، پدران، خواهران، برادران، همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسما معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.”
راوی عملیات کربلای۴: رضایی بسیار آرام گفت «عملیات از رده بهکلی سری لو رفته است»
میزان نوشت: مسئله اساسی، توانمندی نظامی عراق برای مقابله با عملیات کربلای چهار است که تاکنون به آن توجه نشده است. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که نمیتوان علت شکست عملیات را به یک عامل اطلاعاتی و لو رفتن عملیات محدود کرد.
« محمد درودیان» راوی عملیات کربلای ۴ که در زمان عملیات در کنار محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران حضور داشت، در وبلاگ شخصی خود علت لو رفتن عملیات کربلای ۴ را مورد بررسی قرار داده است.به نظر وی، با وجود نقش و اهمیت اطلاعات لو رفته در عملیات کربلای ۴، مسئله اساسی، توانمندی نظامی عراق برای مقابله با این عملیات است که تاکنون به آن توجه نشده است. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که نمیتوان علت شکست عملیات را به یک عامل اطلاعاتی و لو رفتن عملیات محدود کرد.
متن این نوشته که پیشتر از سوی «مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ» منتشر شد، به قرار زیر است: در یادداشت اخیر درباره اهمیت عملیات کربلای چهار و جایگاه آن در روند جنگ، به اظهار نظر سردار رضایی فرمانده پیشین کل سپاه اشاره کردم که در واکنش اولیه به نتایج پیشروی نیروها، بسیار آرام گفت: «عملیات از رده بهکلی سری لو رفته است.» غیر از من که در کنار ایشان نشسته بودم و گزارشها را ضبط و ثبت میکردم، افراد حاضر متوجه این واکنش نشدند. در همان زمان، این موضوع را در گزارشها نوشتم، ولی نسبت به ضبط آن اطمینان کامل ندارم.با گذشت بیش از ۳۰ سال از این واقعه، اخیراً مسئله قابل توجه برای خودم این است که؛ با نظر به اهمیت عملیات و نتایج آن، چرا علت این اظهار نظر را از ایشان در همان زمان و با اتمام عملیات سؤال نکردم؟ شاید شرایط حاکم بر فضای قرارگاه فرماندهی، به دلیل شکست عملیات کربلای چهار و سایر ملاحظات دیگر بوده است. در این صورت برای روشن شدن علت شکست باید دراینباره پرسش میکردم. درعینحال در عملیات کربلای پنج که بهعنوان راوی کنار ایشان بودم و عملیات پیروز شد، چرا باز هم پرسش نکردم؟ آیا این موضوع متأثر از تفکر تاریخی به جنگ، به جای نگرش نظامی- استراتژیک نبوده و همچنان نیست؟
عملیات کربلای چهار بهعنوان یک عملیات سرنوشتساز، به دلیل هوشیاری دشمن شکست خورد، حال آنکه پیروزی در این عملیات در تداوم پیروزی در فاو، میتوانست روند جنگ را تغییر دهد؛ همچنین احتمال پایان دادن به جنگ وجود داشت. با ادامه جنگ و بنبست نظامی در جنوب، استراتژی ادامه جنگ در شمالغرب طراحی شد که مهمترین عملیات آن والفجر ۱۰ در حلبچه بود. پس از آن عراق به فاو حمله کرد و موجب تغییر در موازنه نظامی و تصمیمگیری ایران برای اتمام جنگ شد. حال با نظر به اهمیت عملیات کربلای چهار، چرا تاکنون هیچگونه تحقیق مستقلی درباره علت شکست عملیات، از جمله علت لو رفتن آن، صورت نگرفته است؟به نظرم مسئله اصلی، شیوه تفکر درباره جنگ و نتایج آن است. چنانکه با گذشت ۳۰ سال از اجرای عملیات و تلاشهای تحقیقاتی انجام شده، همچنین توجه مناسبتی به عملیاتها ازجمله کربلای چهار، همچنان بهجای بررسی مسائل اساسی جنگ و پاسخ به پرسشهای آن، رویکرد تبلیغاتی و مناقشهآمیز درباره نقش افراد، یگانها و سازمانها در جنگ، به وجه غالب تبدیل شده است. چنین وضعیتی سبب شده است که حتی انتشار خبر واکنش فرمانده سپاه به نتایج عملیات نیز هیچ پژواکی نداشته باشد؛ چنانکه طی سه دهه گذشته نیز پرسش درباره این موضوع صورت نگرفته است.
درعینحال بررسی عملیات کربلای چهار، تنها در آثار سپاه و اظهارات فرماندهان آن، بازتاب داشته است؛ زیرا این عملیات در تداوم تدبیر آقای هاشمی بهعنوان فرمانده عالی جنگ، مبنی بر اجرای عملیات مستقل و در مناطق جداگانه توسط سپاه و ارتش، پس از عملیات بدر اتخاذ شد. سپاه نیز در همین چارچوب، عملیات فاو را انجام داد و پس از آن، درگیر عملیات کربلای چهار شد.در آثار سپاه برای نخستین بار علت لو رفتن عملیات، استفاده عراق از اطلاعات ارسال شده از سوی آمریکا ذکر شده است. (فاو تا شلمچه- ۱۳۸۱- چاپ چهارم- ص. ۱۱۵- ۱۱۶) اظهارات مقامات رسمی عراق پس از عملیات کربلای چهار، بیانگر هوشیاری کامل عراق از تاکتیک ویژه عملیات کربلای چهار بود. چنانکه عدنان خیرالله وزیر دفاع وقت عراق یک هفته پس از عملیات کربلای چهار، به اهداف ایران مبنی بر قطع ارتباط میان سپاه سوم و هفتم اشاره میکند و میگوید: «علت شکست کنونی این است که ما آماده بودیم و نقشههای لازم را طرح کردیم … و از درسهای فاو استفاده نمودیم.» (همان ص. ۱۱۷)
وی سپس خطاب به آمریکاییها میگوید: «ما به خاطر این اطلاعات از آنها تشکر میکنیم.» (همان)
توضیح وزیر دفاع عراق از اهداف ایران بیانگر صحت سخنان سردار رضایی درباره لو رفتن عملیات از رده بهکلی سری است.با فرض اینکه عراق مبتنی بر اطلاعات ارسالی از سوی آمریکاییها و سایر منابع احتمالی، از هوشیاری کامل برخوردار بود، ولی مسئله مهم و فراتر از داشتن اطلاعات، استفاده عراق از اطلاعات برای مقابله با حمله قوای نظامی ایران است. چنانکه عدنان خیرالله اشاره کرده است، عراق از تجربه عملیات فاو استفاده کرد. با این توضیح و برابر شواهد و قرائن و اسناد موجود، درواقع عراق با استفاده از اطلاعات دریافتی و استفاده از تجربه عراق در عملیات فاو، از توانایی مقابله با عملیات کربلای چهار برخوردار شده بود.با وجود نقش و اهمیت اطلاعات که هنوز مشخص نیست حاوی چه مواردی بوده و چگونه جمعآوری و در اختیار عراق قرار گرفته است، مسئله اساسی، توانمندی نظامی عراق برای مقابله با عملیات کربلای چهار است که تاکنون به آن توجه نشده است. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که نمیتوان علت شکست عملیات را به یک عامل اطلاعاتی و لو رفتن عملیات محدود کرد. با این توضیح حتی اگر عراق اطلاعات کامل، در سطح بهکلی سری هم نداشت، در صورت هوشیاری نسبی و استفاده از تجربه عملیات فاو، احتمالاً میتوانست حتی در صورت عبور قوای نظامی ایران از رودخانه اروند، با آنها مقابله و مانع از تصرف و تثبیت منطقه، همانند عملیات فاو شود.
توئیت تاجزاده در واکنش به اظهارات جنجالی رضایی
تاجزاده در واکنش به توییت جنجالی محسن رضایی درباره عملیات کربلای ۴ در توییتر خود نوشت:
کسی که گفت درصورت حمله به ایران،هزاران سرباز امریکایی را اسیر میکنیم و برای هر کدام،چندمیلیارد دلار از امریکا میگیریم،اخیرا ادعا کرد برای فریب دشمن چند هزار شهید و مجروح در عملیات کربلای۴دادیم.
رزمندگان بیادعا و ازجانگذشته با چنین فرماندهی، ایران را حفظ و صدام را ناکام کردند.
روایت دکتر مرندی از عملیات کربلای ۴
اما دکتر محمد مرندی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته توییتی، مشاهدات شخصی خود از عملیات کربلای ۴ را نوشته است:در سال ۶۵ و در عملیاتهای کربلا ۴ و ۵ در گردان حضرت زینب (س) از لشگر ۱۰ سید الشهدا (ع) غواص بودم. شب عملیات کربلا ۴ دو نفر از اطلاعات و عملیات آمدند روی نقشه ما را توجیه کنند…
قرار شد برخی یگانهای غواص جزایر را آزاد کنند و بعد یگانهای دیگر از جمله دو گروهان غواص از گردان حضرت زینب (س)، به نام القدر و الحدید، از اروندرود عبور کنند و شهر ابو الخصیب را آزاد کنند. به نظر بنده و برخی از غواصان دیگر نقشه عملیات خیلی سخت و پیچیده بود. آن دو عزیز از اطلاعات و عملیات احتمالاً حس ما را درک کردند و توضیح دادند که در این منطقه عملیاتی خیلی کار شده و نسبت به موفقیت بسیار امیدوار بودند.
آن دو نفر در کنار نیروهای دیگر از اطلاعات و عملیات در آن منطقه عملیاتی خیلی کار کرده بودند و بارها مخفیانه از خطوط نیروهای صدام عبور میکردند. از طرف دیگر نیروهای تخریب مخفیانه معبرهای لازم را برای عبور غواصان ایجاد کرده بودند.البته روشن است که همه این برادران عزیز اطلاعات و عملیات و همچنین نیروهای تخریب خودشان هم مثل ما غواص بودند. در هر حال از صحبتهای این دو بزرگوار روشن بود که بسیار حرفهای، تیزهوش، و نسبت به موفقیت عملیات امیدوار بودند.
اتفاقاً یکی از این دو بزرگوار فرمودند که اینجا بهترین مکان برای عملیات است و ما روی منطقه دیگری هم خیلی کار کردیم و دژهای نونی شکل داشت که غیر قابل عبور بودند…شب عملیات بود و ما بیشتر مشغول نماز و دعا بودیم ولی حواسمان به آب و جزایر و ساحل مقابل هم بود.ما را شب و مخفیانه در کامیونهای خاور به منطقه برده بودند و قرار شد اگر کسی سوال کرد خودمان را به عنوان نیروهای گردان مرزی قائم (عج) معرفی کنیم…وقتی که این بنزهای خاور در چالهها میافتاد ما نیم متر میرفتیم هوا.واضح است که صدام می دانست میخواستیم عملیاتی در یکی از مناطق نزدیک به بصره انجام دهیم. مگر میشد با توجه به کمک گسترده اطلاعاتی غربیها ایشان نداند که ۲۰۰ هزار نیروی بسیج و سپاه و ۵۰ هزار نیروی ارتش برای چه کاری در منطقه اردو زدند؟ ولی قطعاً نمیدانست کجا و کی…
نیروهای ما فوقالعاده حرفهای بودند و برخی در عملیاتهای زیادی حضور داشتند. وقتی که غواصان عزیز موج اول وارد آب شدند و به سمت جزایر حرکت کردند فضا کاملاً ساکت و آرام بود. طبیعتاً اگر دشمن متوجه حضور نیروهای غواص میشد آنها بسیار آسیب پذیر میشدند. جا برای پنهان شدن یا عقب نشینی نبود.وقتی که بچههای موج اول توی آب بودند اصلاً درگیری نشد. عملیات موقعی افشا شد که برخی نیروها به ساحل جزایر رسیده بودند و درگیر شدند. به سرعت نبرد شدت پیدا کرد و ما کماکان منتظر دستور برای ورود به آب و حرکت به سمت ساحل غربی رودخانه بودیم.داوطلبان غواص می دانستند که کارشان پر مخاطره است و کلاً در نبرد متغیرهای زیادی وجود دارد و پیش بینی نتیجه نبرد در چنین مواقعی ممکن نیست. همگی آموزشهای سخت را گذرانده بودند و احتمال زیاد میدادند که شهادت، مجروحیت سخت، یا اسارت در پیش هست…بعد از حدود ۲ ساعت درگیری فرماندهان…
…به این نتیجه رسیدند که نیروهای دشمن را با هزینه قابل قبول نمیشود در این منطقه شکست داد، اگر چه برخی از یگانهای غواص با موفقیت به اهداف مورد نظر رسیدند. شاید حدود ساعت سه یا سه و نیم صبح بود که دستور عقب نشینی فوری را دادند و ما قبل از طلوع آفتاب از منطقه خارج شدیم.غلو برخی در مورد تعداد شهدا نشان می دهد که آنان درک واقعی از این اعداد را ندارند. از طرفی به هیچ وجه قبل از عملیات آسمان پر از منورهای چلچراغی نبود، بلکه فضا بسیار تاریک بود. اگر اکثر قبضهها منهدم شدند، چطور بعد از دو هفته توانستیم از دژهای مستحکم نونی شکل با موفقیت عبور کنیم؟در مورد کربلا ۵ بعداً خواهم نوشت. خداوند به ایثارگران و خانوادههای شهدا و جانبازان صبر دهد. انشاءالله شهدا از ما ناراضی نباشند و ما در زبان و قلم و عمل انصاف داشته باشیم.
روایتی عجیب از مظلومیت شهدای کربلای ۴/گروهان هایی که دیگر بازنگشتند
متن زیر برشی از کتاب حماسه یاسین نوشته حجت الاسلام انجوی نژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که درباره شهدای غواص عملیات کربلای ۴ نوشته شده است.به گزارش خبرآنلاین بخشی از این کتاب را می خوانید:
صبح روز ۲۹ آذر ۶۵،بلندگوی گردان به صدا در آمد که کلیه برادران گردان یاسین را به مسجد میخواند. برادر جلیل محدثی رفت پشت میکروفن و شروع کرد«بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. و سارعو الی مغفره من ربکم…»تا این آیه تلاوت شد، صدای گریه خوشحالی بچه ها درآمد. بوی عملیات می آمد. مضمون صحبتها از برنامه غواصی یی بود که به لشگر ۲۱ امام رضا(ع) داده شده بود. برای کار در اروند و توجیهات جزئی تر توسط گروهانها و دسته ها انجام می شود. کار توجیه بسیار دقیق بود.
مأموریت لشگر۲۱ امام رضا(ع)
منطقه عملیاتی لشگر ۲۱، جزایر ماهی و ام الطویل در عمق شش کیلومتری اروند رود از خط خودی بود که جزیره ماهی را به گردان یاسین و جزیره ام الطویل یا فیاضیه را به گردان نوح سپرده بودند. مناطق ام الرصاص و پتروشیمی را هم که طرف اروند و روبروی ما بود، به لشگرهای ۳۱ عاشورا و امام حسین(ع) سپرده بودند. توسط نقشه و عکس هوایی، با نقشه عملیات آشنا شدیم و روز ۱۶۵/۹/۳۰و۱۳۶۵/۱۰/۱ را به تنظیم وسایل، توجیه کار، تقسیم وظایف در گروهانها، دسته ها و تیم ها و همیارها مشغول بودیم.
صبح روز۲ دی ماه سال ۶۵ خبر دادند امشب عملیات است. قلبها به تپش در آمده و چهره ها نورانیت خاصی گرفته بود. با بچه ها راه افتادیم، رفتیم مقر گردان نوح برای خداحافظی. آغوش گرم و اشکهای داغ و خنده های معنی دار، از کلیات این خداحافظی بود. شهروز شوریده دل، در حالی که طبق معمول شلوغ کاری می کرد و همه جا را به هم می ریخت، با صدای بلند گفت:”آقا من که بادمجون بم هستم! ولی هر کی شهید شد،یاد من هم باشد !”
دل کندن از همرزمان سخت بود
حسین ضمیری، سرش را پایین انداخته بود و آرام اشک می ریخت. آخرش با صدای گرفته ای گفت:” محمد! خیلی وقته منتظر امشبم، برام دعا کن…” و به زیبایی خندید! نمی دانم چرا خنده بی آلایش این بچه ها این قدر زیبا بود و دلگیر کننده!
خلاصه به هر زحمتی بود- چون قرار بود ظهر برویم پاساژ که مقری بود در یک کیلومتری خط اروند- وعده خداحافظی اصلی را گذاشتیم برای بعد از نماز.
آماده شدن برای عملیات
صبح کم کم به ظهر می رسید و هر چه بیشتر می گذشت، شور و شوق بچه ها بیشتر می شد. اشک لحظه ای گونه ها را خشک نمی گذاشت. حال و هوای عجیبی بود. لباسهای غواصی را برای آخرین بار مرتب کردیم و کوله های غواصی را بستیم. سلاحها را که ۲۴ ساعت در گازوئیل و روغن برای ضد آب شدن خوابانیده بودیم، تمییز کردیم. تعداد نارنجکها را برای آخرین بار حساب کردیم. به هر کس به مقدار وزن او، از ۶ تا ۱۶ نارنجک می رسید. ۳ خشاب اضافه، دو گلوله آرپی جی اضافی، سیم چین، سیم خاردار قطع کن و سلاح، به همراه وسایل غواصی و جیره جنگی که همراه نارنجکها به خود بسته بودم. شده بودم انبار مهمات! برادر جلیل، مرا که در آب دید، گفت: “برادر انجوی! شما ۲ تا نارنجک دیگه ببندید؛ هنوز یک مقدار از پشت سرتان روی آب است.”
با خنده گفتم: “برادر جلیل! حاضرم؛ ولی شما جای بستن آنها را پیدا کنید! و از آب آمدم بیرون. با تعجب خندید و گفت:”پسر! تو چرا بدنت این جوریه؟! اصلاً با این همه وسایل چه طوری داری راه می روی؟”
اذان آخر و بغض ترکیده رزمندگان
صدای اذان که پیچید، بغضها ترکید. شاید آخرین اذانی بود که می شنیدیم. چون ناهار را قبل از نماز خورده بودیم، بعد از نماز، مراسم نوحه خوانی و سینه زنی انجام شد. دو سه ساعت وقت دادند استراحت کنیم؛ اما کی خوابش می برد؟ بچه ها دوتا دوتا یا چندتا چندتا نشسته بودند صحبت می کردند. عده ای هم دست به قلم شده بودند. تعدادی کاغذ نامه دادند و گفتند هر چه می خواهید، بنویسید؛ حتی منطقه عملیاتی و عملیاتی که قرار است شرکت کنید؛ زیرا این نامه ها بعد از عملیات پست می شود و از نظر امنیتی مشکلی ندارد!
دم دمای غروب، کامیونها را آوردند. سوار شدیم و ۲ کیلومتری پاساژ پیاده شدیم و از پشت خاکریز به سمت پاساژ رفتیم. به هر ضرب و زوری بود، خود را داخل پاساژ جا دادیم. مقر گردان نوح هم در بهداری بود؛ درست روبه روی پاساژ، سمت چپ جاده آسفالت. به محض مرتب کردن وسایل راه افتادیم سمت بچه های نوح، چون بعد از نماز کار شروع می شد، یک ساعت وقت برای خداحافظی داشتیم. با مجید آزادفر، حسین ضمیری، علیزاده، حسن پور و … که خداحافظی کردم، احساس دلتنگی شدید می کردم. برگشتم داخل پاساژ، زمین و زمان را به خمپاره و توپ بسته بود. صدای گرم و دلنشین اذان علی عرب شیبانی همه را به خود آورد. هر وقت علی اذان می گفت، می رفتم جلویش و با چشمهای از حدقه در آمده در چشمهایش نگاه می کردم تا خنده اش می گرفت و اذان گفتنش سکته پیدا می کرد! اما این بار علی لبخندی غمناک زد و در حالی که اشک از چشمهایش سرازیر بود، خواند: اشهد ان محمداً رسول الله(ص)…
تکبیره الاحرام عشق
صف نماز بسته شد. حاج آقا واعظی خیلی زحمت کشید تا توانست خود را کنترل کرده، تکبیره الاحرام بگوید. مکبّر هم محمد واحدی بود. صدای او به هیچکس نمی رسید. پیش نماز گریه می کرد، مأمومین گریه می کردند. مکبر گریه می کرد، عجب نمازی بود! خیلی چسبید. در قنوت نماز، صدای ناله و انابه های “الهی الحقنی بالشهدا و الصالحین” در فضای سالن پیچیده بود.
نماز که تمام شد، بچه ها شروع کردند به خداحافظی و حلالیت طلبیدن. لباسهای غواصی را پوشیدیم و تجهیزات را بستیم. یکی از بچه های تبلیغات با فلاش عکس می گرفت. دلم برای علی تنگ شده بود! آخر او در گروهان ستار بود و من در گروهان قهار. بلند صدایش زدم. یک پس کله دوستانه از سیفی، مرا به خود آورد که باید ساکت باشم. راست هم می گفت. اما دست خودم نبود. اصلاً یادم رفته بود کجا هستم! خلاصه نشد دوباره ببینمش. بینی ام تیر می کشید و اشک در چشمانم و بغض در گلویم بیتابی می کرد. رو به آسمان کردم و با تضرع به درگاه خدا التماس کردم:”خدایا! علی من را از من نگیر! با هادی مشتاقیان، تشکری، حمید رجبی، مهرانی، پاکدل، حسینیان و سیفی در دید هم بودیم.
اول، گروهان ستار رفت بیرون از کانالی که بچه های مهندسی لشگر طی ۳ ماه با زحمت بسیار کشیده بودند و تا اروند رود سه کیلومتر راه بود، عبور کنند. وقتی نوبت گروهان ما شد، دیدم بین در پاساژ تا لب کانال، ۲ تا از بچه های گروهان ستار افتاده اند و یکی دو تا امدادگر داشتند برشان می گرداندند داخل پاساژ. حاج آقا واعظی، روحانی گردان و حسین مهدی پور بودند که اول کاری با یک خمپاره مجروح شده بودند. پریدم تو کانال. باید از درون کانال وارد اروند میشدیم؛ البته دویست متر آخر را تا کمر در آب بودیم؛ آب و گِل که از نظر استتار خوب بود. نام عملیات را اعلام کردند: کربلای۴، با رمز یا فاطمه الزهرا(س)
حضور حاج اسماعیل قاآنی در نقطه رهایی
سکوت مرگبار حاکم بر محیط چندان خوشایند نبود. بوی لو رفتن عملیات می آمد. اول قرار بود گروهان ستار داخل اروند شود و وقتی رسید وسط اروند، به فاصله ۳ دقیقه، داخل شویم و بعد هم گروهانهای غفار و جبار. در کناره اروند، یک نفر با لباس بسیجی و کلاه آهنی ایستاده بود و بچه ها را از زیر قرآن رد می کرد. بعضی که او را می شناختند، می بوسیدنش. جلوتر رفتم، دیدم برادر حاج اسماعیل قاآنی، فرمانده عزیز و دلاور لشگر ۲۱ امام رضا(ع) است. با خوشحالی بوسیدمش. روحیه عجیبی گرفتم. گروهان ستار وارد اروند شد و با نظم کامل شروع کردند به حرکت به سمت وسط اروند تا از آنجا جلو بروند. در حالی که چشم دوخته بودیم به ستون گروهان ستار که در آب پیش می رفتند، ثانیه شماری می کردیم تا داخل آب شویم. اروند در نظرم به قدری ذلیل و حقیر می نمود که بعدها خودم هم باور نمی کردم.
ناگهان آن خط کاملاً خاموش، به یک بمب سراسری تبدیل شد و گلوله های دوشکا و چهارلول و تیربار بر سر بچه ها ریخت! ما هم می خواستیم وارد آب بشویم که بعد از یک ربع گفتند عملیات لو رفته، باید برگردیم تا فرصتی دیگر. باورمان نمی شد. از بچه های گروهان ستار نمی توانستیم دل بِبُریم. بیسیم چی گروهان ستار شهید شده بود و هر چه با او تماس می گرفتیم، ارتباط برقرار نمی شد. هر که زنده می ماند، خود را می رساند به جزیره ماهی و آن وقت با این وضع تکلیفشان مشخص بود!
وقتی خواستم برگردم، برای آخرین بار به اروند نگاهی ناامیدانه کردم و زیر لب گفتم: “بچه ها! خداحافظ. علی من!خداحافظ.”
تا بلند شدیم برگردیم، دشمن متوجه ما شده بود، دور و بر کانال را گرفت زیر آتش. همه، فین ها را به دست گرفته، به دستور برادر جلیل شروع کردیم با تمام قوا این سه کیلومتر را به سمت پاساژ دویدن. محمد خلیل نژاد یکی از بچه های جانباز پای مصنوعیش در رفته بود و با خونسردی بالای کانال نشسته بود و داشت پایش را می بست. داد زدم: کمک می خوای؟
جوابی داد که خندام گرفت. گفت: نه جیگر، نوکرتم.
این بابا اینجا هم ول کن نبود. از این تکه پرانی ها خیلی داشت. پسر شجاع و بی کله ای بود. تجربه هم خیلی داشت. دوباره مسیر را ادامه دادم. حمید رجبی جلوی من بود و علی تشکری پشت سرم. ناگهان یک گلوله خورد لبه کانال و تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم روی هوا هستم. شاید هفت، هشت متر به هوا پرتاب شدم؛ طوری که یک لحظه احساس کردم شهید شده ام؛ که با کمر آمدم روی زمین و عشق و عاشقی از سرم پرید! در همین موقع، دو نفر دیگر افتادند رویم! یکی حمید رجبی بود، دیگری هم تشکری. سه تایی، سالمِ سالم بودیم؛ فقط یک کم کوفتگی داشتیم. با داد و فریاد، آنان را از روی خودم بلند کردم و سه تایی شروع کردیم به دویدن تا پاساژ. به پاساژ که رسیدیم، گفتند استراحت کنید تا خبرتان کنیم. خودمان را سرگرم کردیم؛ خواب که ابداً به چشممان راه نیافت.
صبح که شد، گفتند بروید به سمت خرمشهر! با همین لباسهای غواصی و پیاده! منتهی چند نفر چند نفر. بهتمان زده بود. صحنه شهادت بچه های گروهان قهار بسیار مظلومانه بود. یکی یکی با ناله ای خفیف به زیر آب می رفتند. شهادت غواص، از مظلومانه ترین شهادتهاست؛ زیرا نه راه پیش دارد، نه راه پس و نه حتی راه دفاع کردن. اینکه یک دفعه یک گروهان جلوی چشممان بروند و دیگر از هیچ کدامشان خبری نرسید، دردناک بود. وقتی با لباسهای گل آلود غواصی داشتم نماز صبح می خواندم، یک ماشین فیلمبرداری آمد از بغل من فیلمبرداری کرد و رفت! حیف که سر نماز بودم؛ و گرنه اصلاً دلم نمی خواست از قیافه خسته و محزونم فیلمبرداری شود!برگشتم داخل محوطه گردان. همه بچه ها ساکت و ماتم زده تکیه داده بودند به دیوارها و زیر آفتاب نشسته بودند. صدای گریه بعضیها بلند بود. شوخی که نبود؛ از یک گروهان گردان، بعد از ۸ ساعت هنوز خبری نبود. از گروهان ما هم که داخل اروند نشده بود، ۳ نفر مجروح شدند.
۹/۵-۱۰ صبح بود که سر و کله محمد خدایاری و محمد شعبانی پیدا شد؛ از بچه های گروهان ستار بودند. همه ریختند سرشان. آنها خود را به جزیره ماهی رسانده و با وجود کم بودن تعدادشان، به جزیره حمله کرده بودند. خبر شهادت کرابی فرمانده گروهان، علیرضا نورالهی معاون گردان- عامری و عابدینی ۲ تا از مسئولان دسته ها- و چند نفر دیگر را هم داشتند؛ اما از بقیه بی خبر بودند. با ترس پرسیدم: علی شیبانی را ندیدید؟ جواب داد: چرا، شهید شد.سرم گیج رفت، گلویم داشت می ترکید. خود را رساندم پشت گردان، جای قبرهای کنده، و چون جای خلوتی بود و کسی نبود، خودم را پرت کردم داخل یکی از قبرها و آن قدر گریه کردم تا به خواب رفتم و با صدای اذان ظهر بیدار شدم.
چند روز بعد، از مشهد خبر دادند که جواد کافی و حسن دیزجی از بچه های گروهان مجروح و در مشهد بستری هستند.دعوت برادر جلیل ازنیروها برای حضور در عملیات کربلای ۵
۱۳۶۵/۱۰/۸، یعنی ۵ روز بعد، دوباره بلندگوی گردان ، به صدا درآمد و گردان که حالا فقط ۳ گروهان داشت، به راحتی در مسجد جا گرفت. برادر جلیل با صورتی خندان و نورانی وارد شد و پشت تریبون قرار گرفت و با چشمانی اشکآلود گفت: بسم رب الشهدا و الصدیقین و سارعوا الی مغفره من ربکم و … سربازان امام زمان! بار دیگر موعد امتحان پس دادن است.
اگر می خواهید لیاقت خود را به آقایتان نشان دهید، اگر می خواهید انتقام همسنگرتان را در گروهان ستار بگیرید، اگر می خواهید دل امام را شاد کنید، حال موعدی است که مرد از نامرد مشخص می شود…سپس با صدای لرزان و بغض آلود فریاد زد: آی خدا! چه کار می خواهی کنی؟ این بچه ها با این حالشان یک طرف قضیه اند و بعثی ها با آن کثیفیشان طرف دیگر.بعد رو کرد به ما و گفت: مطمئن باشید خدا شما را کمک می کند.
به گزارش شفقنا، ۳۲ سال از عملیات کربلای ۴ می گذرد. این عملیات که یکی از بزرگ ترین عملیات های رزمندگان ایرانی علیه نیروهای صدام بوده است اما از همان آغاز نیز با حرف و حدیث هایی همراه بود اما اینک پس از ۳۲ سال به نظر می رسد جعبه سیاه این عملیات در حال بازگشایی باشد. در این حال بسیاری از رزمندگان ایرانی جان خود را فدا کردند بدون هیچ چشم داشتی تنها برای صلابت ایران و حفظ انقلاب اسلامی. اینک که بیش از ۳۰ سال از این جنگ می گذرد می تواند عبرتها و پندهای مهمی برای ما داشته باشد چه به لحاظ نظامی و لجستیکی و چه از نظر فرهنگی و اعتقادی و سیاسی.
چند هزار کشته برای فریب