کد خبر: 3854193
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۴
آیت‌الله جوادی آملی:

برنامه درسی قرآن توسعه تعلیم است نه تربیت/ تربیت آوردن کسی است که دیدنش آموزنده باشد

گروه حوزه‌های علمیه ــ صاحب تفسیر گرانسنگ تسنیم در توصیه به مسئولان وزارت آموزش و پرورش گفت: توسعه تعلیم غیر از تربیت است؛ اگر در امر آموزش برنامه قرآن یا روایت یا سیره بگنجانیم، این توسعه تعلیم است نه تربیت؛ تربیت یعنی کسی را بیاورید که دیدنش برای دانش‌آموز آموزنده باشد.

جوادبه گزارش ایکنا، آیت‌الله عبدالله جوادی آملی ۱۱ آبان ماه در ادامه تفسیر سوره مبارکه مرسلات در مسجد اعظم قم به تفسیر آیات ۸ تا ۲۴ این سوره مبارکه پرداخت که متن آن به شرح زیر است:
 
سوره «مرسلات» که در مکه نازل شد بخش مهمش مربوط به مسئله معاد است، گرچه مردم حجاز هم گرفتار شرک در مبدأ بودند هم گرفتار انکار در مسئله معاد ولی اصرار قرآن در سور مکی راجع به معاد است برای اینکه اعتقاد به مبدأ که خدایی هست در عین حال که ضروری است و در عین حال که نافع است عامل تربیت نیست؛ آنچه عامل تربیت است اعتقاد به حساب و کتاب و معاد است. انسان وقتی معتقد هست هر کاری که می‌‏کند زنده است، در برابر هر کاری باید پاسخ بدهد، کیفر حق است، پاداش حق است، عدل هست و هیچ ظلمی نیست و انسان هدر نیست و عبث نیست: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ [۱]این برای آدم آموزنده است؛ هر کاری که می‌‏کند حساب و کتابی دارد؛ اما اگر بگوید ـ معاذالله ـ انسان با مردن می‌‏پوسد، نه از پوست به در بیاید، این خودش را رها می‌‏بیند این می‌‏شود: ﴿أُولئِکَ کَالأنْعَامِ﴾، [۲]
 
لذا اصرار قرآن گذشته از برهان و گذشته از شواهد دیگر، مکرر خدا قسم می‏‌خورد که قیامت حق است؛ هم به مرسلات قسم می‏خورد به دو معنا، هم به ساختار نظام، خواه این مرسلات مربوط به فرشته‌‏هایی باشند که سلسله دریافت‏ کنندگان وحی از یک سو، حافظان وحی از سوی دیگر، ابلاغ کنندگان وحی از سوی سوم یا فرشته‌‏هایی که مسئول تنظیم اعمال مردم‏ هستند که ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ﴾، به این مرسلات سوگند یاد می‌‏کند یا به بخش‌‏های آیات قرآن کریم که در این زمینه آمده است: ﴿أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾ [۳]یک، ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ [۴]دو، به این‌ها قسم یاد می‌‏کند که به این‌ها قسم که قیامت حق است یا به سلسله عوامل و براهینی که خودش جداگانه انتخاب می‌‏کند. آنچه عامل تربیت هست مسئله اعتقاد به معاد است یعنی انسان می‌‏داند در برابر هر کاری که می‏‌کند مسئول است و این کار زنده است و این کار را می‏‌بیند و به هیچ قابل انکار نیست،، چون متن عمل را می‏‌بیند. اینکه اصرار سُور مکی برای معاد بیش از اصرار سور مکی برای اثبات مبدأ است. درباره مبدأ به دو دلیل این قدر اصرار نیست یکی آن‌ها اصل خدا را قبول داشتند؛ منتها در اله مشرک بودند: ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾ [۵]منتها می‏‌گفتند ما به او دسترسی نداریم، شفیع می‏‌خواهیم و این شفیع هم مستقل است ـ معاذالله ـ و اصنام و اوساط را مستقلاً شفیع می‏‌پنداشتند؛ ولی درباره معاد می‏‌گفتند انسان می‏‌پوسد.
 
دین آمده بگوید انسان با مرگ از پوست به در می‏‌آید، نه بپوسد؛ این بدن فاسد می‏‌شود؛ اما روح که در قبر نمی‏‌رود روح که در خاک نمی‌‏رود روح برای همیشه زنده است، لذا با سوگند‌های گوناگون مسئله معاد را حل می‏‌کند. قسم به سلسله ملائکه ـ آن بیان نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه که اصناف فرشته‏‌ها را معرفی می‏‌کند ـ یا سوگند به فرشته‏‌هایی که مسئول آوردن آیات الهی هستند، اگر این‌ها باشد، قسم به معاد تناسب روشن‏تری دارد. اگر مربوط به فرشته‌‏هایی باشد که مسئول تنظیم باد، تنظیم باران و مانند آن است آن هم نظر ربوبی است که ما این نظام دقیق را برای روز حساب ساختیم؛ بعد از آن سوگند‌ها یاد می‌‏کند که «إنّ ما» ; متأسفانه این جا‌ها متصل نوشته شده است، «إنّما» نوشته شده است. این «إنّما» و «أنّما» در بعضی موارد باید «إنّ ما»، «أنّ ما»: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ﴾; ولی این طور نوشته شده یعنی «إنّ» با «ما» با هم نوشته شده، در حالی که «إنّ» مُشبه به فعل است یک، این «ما» موصول است، دو، اسم آن است سه، و چه ربطی به «إنَّما» و «أنَما» دارد؟ ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾ تحقیقاً آنچه به عده‏ای وعده دادیم و درباره عده‌‏ای وعید است، این حتماً واقع می‏‌شود؛ یعنی قیامت این بخش اوّل بود.

بخش دوم آن است که چه موقع واقع می‏‌شود؟ می‌‏فرماید روزی که این اوضاع متغیر بشود: ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ ٭ وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ ٭ وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ ٭ لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ ٭ لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾، چه زمانی بساط عالم به هم می‏‌خورد؟ آن وقتی که این ستاره‏ها کم ‏نور بشود، فروغ و رونقشان از بین برود و شکافی در سلسله آسمان‌‏ها پیدا بشود و کوه‏ها اول ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ [۶]بشوند، بعد مثل ذرات پراکنده که ﴿تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾ الآن ستبر به نظر می‏‌آیند؛ ولی در آستانه معاد مثل پنبه ندّافی شده، پشم ندافی شده، وقتی پشم را می‌‏زنند یا پنبه را می‏‌زنند برای اینکه با آن لحاف درست کنند یا پتو درست کنند این بالا می‏‌آید وزنی هم ندارد این را می‌‏گویند «عهن منفوش» فرمود این کوه‏‌هایی که الآن ستبر به نظر می‏‌آید، اول «عهن منفوش» می‏‌شود بعد ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾، «نسف»؛ یعنی پودر می‏‌کند. کلیم حق به سامری ملعون گفت که من این گوساله را پودر می‏‌کنم و به دریا می‏‌ریزم، «نسف» می‏‌کنم یعنی ریز ریزش می‏‌کنم پودرش می‌‏کنم به دریا می‌‏ریزم. [۷]
 
این کوه‎ها اول عهن منفوش می‎شوند، آن سنگینی‎شان گرفته می‎شود، بعد مثل ذرات پودر می‎شوند. در بخش‎های توحید قرآن کریم می‎فرماید که ﴿وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ مگر این‌ها آسمان و زمین را نگاه نمی‎کنند؟ بعد می‎فرماید این‌ها کورند این یعنی چه؟ کسی آسمان را با این نظم دقیق علمی ببیند، آسمان‎آفرین را نبیند؛ کوه را با این نظم دقیق ببیند که یک مشت خاک «لعل گردد در بدخشان یا عقیق در یمن» [۸]یک نظم و تدبیری است اصل کوه یک، این کوه‎ها را نگه داشت برای اینکه زمین در این گسل‎ها نلغزد رواسی باشند، برای زمین میخکوب باشند که زمین نلغزد، این دو، در درون این سلسله جبال، اگر کوه بدخشان است «لعل گردد در بدخشان» اگر کوه‎های عقیق‎پرور یمن است «یا عقیق اندر یمن» ، کسی این نظم‎ها را ببیند به ناظم پی نبرد کور است، چرا قرآن به اعراب جاهلی می‎فرماید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ [۹]فرمود ما می‎گوییم کوه را نگاه کنید به کوه‎آفرین پی ببرید، این نظم دقیق ریاضی آسمان‎ها، همین طور خودبه‌خود پیدا شد؟.
 
لاشه علم بینایی نمی‌آورد
 
اینکه عرض می‎کنیم علم دینی این است که ما لاشه علم را نبینیم، علم زنده را ببینیم، اینکه درباره آسمان‎شناسی، ستاره‎شناسی، کیهان‎شناسی و ده‎ها رشته دقیق علمی درباره آسمان‎ها هست و ـ معاذالله ـ هیچ سخنی از خدا نیست برای اینکه این‌ها لاشه علم را می‎بینند؛ یعنی خود ستاره را خود شمس را خود قمر را می‌بینند؛ اما از کجا بود؟ به کجا ختم شد؟ چه کسی این نظم را آفرید؟ نمی‎بینند. لاشه علم هرگز دانشگاه را دانشگاه اسلامی نمی‎کند. علمی که مبدأ و منتهایش، آغاز و انجامش چه کسی خلق کرد و برای چه خلق کرد آن علم می‎شود علم دینی، وگرنه چرا قرآن کریم این‌ها را می‎گوید کور هستند این‌ها هم ستاره‎شناسی داشتند زمین‎شناسی داشتند کوه‎شناسی داشتند ستاره‎شناسی داشتند همه این کار‌ها را داشتند، فرمود این‌ها کورند، برای اینکه این‌ها لاشه را می‎بینند چه کسی خلق کرد برای چه خلق کرد را نمی‎بینند.
 
در این بخش‎ها هم می‎فرماید همه این‌ها نورهایشان گرفته می‎شود برای چه؟ وقت منظم است دوباره برای چه چیزی؟ ﴿لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾، «یوم الفصل» ; یعنی آن روزی که می‎گوییم جدا می‎کنیم حق را از باطل، زشت را از زیبا، حسن را از قبیح، خیر را از شرّ جدا می‎کنیم می‎گوییم: ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون﴾‎‎ صفتان را جدا کنید! به مؤمنین نمی‎گویند شما بروید بیرون! به کفار می‎گویند صفتان را جدا کنید با این‌ها نباشید. الآن ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ [۱۰]در ساهره قیامت این طور است فرمود همه جمع می‎شوند بعد می‎گوییم بیرون بروید! ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون﴾ این‌ها می‎مانند؛ این‌ها را با بدرقه به طرف بهشت راهی می‎کنند. فرشتگان به دنبال جهنمی‎ها هم هستند، به دنبال بهشتی‎ها هم هستند؛ این ﴿نَسُوقُ﴾ [۱۱]یعنی سائق می‎فرستیم.
 
«قائد» آن کسی است که جلو می‎رود و راهنمایی می‎کند. «سائق» آن کسی است که از پشت سر همراهی بکند. هم درباره جهنمی‎ها می‎فرماید: ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ﴾ هم درباره بهشتی‎ها دارد: ﴿وَ سیقَ﴾ [۱۲]کذا، فرشته‎هایی که پشت سر مؤمنین هستند برای بدرقه، پشت سر حرکت می‎کنند، به استثنای فرشته‎هایی که در جلو هستند؛ اما فرشته‎هایی که پشت سر مجرمین هستند مثل دامدار‌هایی که پشت سر این دام‎اند آن‌ها را هِی می‎کنند این سوق برای هر دو آمده است. فرمود یک عده فرشتگان هستند که سائق مجرمین‎اند ﴿وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ [۱۳]یک عده هم هستند که سائق بهشتی‎ها هستند. آن فرشته‎هایی که سائق بهشتی‎ها هستند برای احترام و بدرقه، پشت سر این‌ها هستند. آن فرشته‎هایی که سائق مجرمین‎اند مثل دامداری که از پشت سر این‌ها را هِی می‎کنند. فرمود این می‎شود ﴿لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾، چون هیچ قابل انکار نیست، چون آدم متن عمل را می‎بیند، وقتی متن عمل را می‎بیند چه طور می‎تواند انکار کند؟ اگر ﴿مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ باشد ﴿خَیْراً یَرَهُ﴾، ﴿مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ باشد ﴿شَرًّا یَرَهُ﴾.

پس سوگند یاد می‎کند؛ بعد از سوگند‌ها فرمود شرایطی هم هست. اول سوگند برای اصل معاد است که ﴿إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾ این بخش اول. بخش دوم و فصل دوم این است که حالا چه موقع اتفاق می‎افتد؟ علامتش چیست؟ اشراطش چیست؟ زمینه‎اش چیست؟ می‎فرماید زمینه‎اش این است: ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾، آن وقتی که ستاره‎ها نورشان گرفته بشود و آسمان‎ها شکاف بردارند و کوه‎ها «نسف» و پودر بشوند و فرستادگان الهی وقتشان مشخص بشود آماده هستند برای شهادت دادن. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود همه زیر سؤال‎اند، در بخش‎های دیگر فرمود: ﴿إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیداً﴾ فرمود هر امتی یک شهید و شاهدی دارد و او پیغمبر آنهاست و تو‌ای پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) شهید شهدا هستی: ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلی‏ هؤُلاءِ شَهیداً﴾. آن ﴿جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ﴾ هر امتی شاهدی دارد، پیغمبر اوست؛ اما این «هؤلاء» هم به اُمم برمی‎گردد هم به انبیا: ﴿وَ جِئْنا﴾ به تو‌ای پیغمبر ﴿عَلی هؤُلاءِ﴾ «هؤلاء» یعنی هم امم و هم انبیا. ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً﴾ این می‎شود شهید شهدا. ﴿وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ﴾ برای آن روز. همه این‌ها اشراط چه چیزی هستند؟ علایم چه چیزی هستند؟ ﴿لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾ برای روز حساب و کتاب.

تربیت، تنها با داشتن درس قرآن حاصل نمی‌شود
ما به این عزیزان آموزش و پرورش عرض می‎کردیم این‌ها می‎گفتند ما الحمد لله بعد از انقلاب اسلامی تعلیم ما با تربیت تربیت ما با تعلیم، خیلی هماهنگ شد ما قبلاً مثلاً کم داشتیم الآن داریم. به ایشان عرض شد که توسعه تعلیم غیر از تربیت است. شما یک برنامه قرآن آوردی، برنامه روایت آوردی، سیره آوردی، این توسعه تعلیم است نه تربیت؛ تربیت کسی را بیاورید که دیدنش آموزنده باشد. این کلمات نورانی را بزرگان ما گفتند البته ریشه‎اش در روایات است: «من لا ینفعک لحظه لا ینفعک لفظه» ; آن استادی که دیدنش آموزنده نباشد گفتنش هم سودی ندارد. آنکه دیدنش، سیره‎اش، سیرتش، رفتارش، گفتارش، آن کسی که در نمره‎دادن، آن کسی که در شایسته سالاری آن کسی که در ادب ورود و مانند آن، صد درصد دقیق نیست، لَحظ او و لحظات او معلم نیست، لفظ او و الفاظ او هم کارآمد نیست، تربیت یک چیز دیگر است، تعلیم چیزی دیگر است؛ توسعه تعلیم تربیت نیست، درس قرآن، درس سنت، توسعه تعلیم است، نه تربیت؛ تربیت یعنی کسی که آدم وقتی که او را می‎بیند عوض بشود؛ رسل این طور هستند.
 
صدر الدین قونوی اربعینی دارد ـ غالب بزرگان به مناسبت با آن فنّی که دارند چهل حدیث انتخاب کردند ـ ایشان درباره بخش‎هایی از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چهل حدیث انتخاب کردند، یکی از آن احادیث چهل‎گانه‎ای که مربوط به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است که حضرت با هر کسی حرف می‎زد تمام رخ نگاه می‎کرد. حالا قبلاً بی‎اعتنایی بود الآن برای اینکه دوربین هست و غیر دوربین، قدری خودش را نشان بدهد، با کسی که حرف می‎زند، تمام رخ به او نگاه نمی‎کند. فرمود ادب پیغمبر این بود که با هر کس حرف می‎زد تمام رخ او را نگاه می‎کرد، او را احترام می‎کرد. [۱۴]شما از یک طرف دوربین را مواظب هستی، از طرفی با مخاطب داری حرف می‎زنی! این رفتار عادی است؛ با هر کسی حرف می‎زد این طور بود، تمام رخ او را نگاه می‎کرد؛ این رفتارش بود. برای اثاث منزلش یک دستمال داشت، یک کاغذ داشت، یک قلم داشت، یک عصا داشت، برای همه این‌ها شناسنامه قائل بود، احترام قائل بود، برای آن اسم می‎گذاشت. این می‎شود تربیت تربیت معنایش این نیست که ما یک درس قرآن داشته باشیم درس سنت داشته باشیم. توسعه تعلیم غیر از تربیت است و انبیا مربّی بودند یعنی هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ [۱۵]بودند و هم ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾ بودند.

﴿لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ﴾ یعنی چرا برای همه این‌ها وقت تعیین شده؟ برای چیست؟ ﴿لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾ بعد می‎فرماید: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ نظیر ﴿وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ﴾ [۱۶]برای شما هم سخت است. در بخش‎هایی از سوره مبارکه «اعراف» آمده که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ﴾ از تو سؤال می‎کنند قیامت چه وقت قیام می‎کند ولی تو باید حواست جمع باشد، وقتی قیامت قیام می‎کند تو نمی‎مانی. ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ همین است. آن قدر سنگین است که تو هم نمی‎مانی ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها﴾ [۱۷]یک علم غیب باطنی سر جای خود محفوظ است؛ اما قیامت طوری باشد که تاریخ داشته باشد. ما یک «کی» داریم، یک «کجا» ; هر دو بساطش برچیده می‎شود آن وقت چه کسی می‎تواند سؤال بکند که قیامت «کی» قیامت می‎کند؟ قیامت، نه «کی» دارد و نه «کجا». کجا جغرافیاست و مکان است، «کی» تاریخ است و زمان است، زمان و زمین برچیده می‎شود؛ اصلاً سؤال معنا ندارد کجا واقع می‎شود؟ «کی» واقع می‎شود؟ «کی» ما نداریم، کجا هم نداریم. اگر زمین باشد می‎شود سؤال کرد که کجا واقع می‎شود، اگر زمان باشد می‎شود، سؤال کرد «کی» واقع می‎شود؛ اما اگر هر دو نبش برداشته بشود، نه زمان بماند، نه زمین آن وقت سؤال جا ندارد.
 
در سوره مبارکه «ابراهیم» مبسوطاً بحث شد: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾‌; [۱۸]یعنی «تبدّل السماواتُ غیر السماوات» در آن نشئه تبدیل، نه «کی» داریم، نه «کجا» ،، چون وقتی که زمینی هست و شمسی هست و زمین به دور خود می‎گردد، می‎شود شب و روز؛ به دور شمس می‎گردد می‎شود سال و ماه، وقتی نه شمس باشد، نه زمین باشد، نه زمان داریم، نه سال داریم، نه ماه داریم. آسمان و زمین تبدیل می‎شود به آسمان و زمین دیگر. در آن نشئه تبدیل، نه «کی» داریم نه «کجا» ; فرمود دنبال چه می‎گردید؛ ولی شما هستید که هستید. بدن شما را از نشئه‎ای به نشئه دیگر را ذات اقدس الهی خلق می‎کند فرمود: آن ﴿لِیَوْمِ الْفَصْلِ﴾ است ﴿وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ٭ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ که این ترجیع‎بند گونه‎ای است برای سوره «مرسلات».

بعد می‎فرماید شما کمی صبر کنید، خیال نکنید، اگر تبهکاری چند روزی دوام دارد، این ماندنی است؛ برای هر چیزی یک مدتی است. ما در سه بخش، چه سوره «سبأ» ، چه غیر «سبأ» ، به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این‌ها که سرمایه‎داران حجاز هستند، این صنادید، این سرمایه‎داران، ﴿مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ [۱۹]معشار یعنی یک دهم. یک دهم ثروت و امکانات و قدرت قارون و امثال قارون را نداشتند، فرمود این‌ها دنبال چه می‎گردند؟ در جریان قارون، کلید گنج‎خانه او را، مفتاح‎های او را، یا مَفتح و مخزن او را ﴿لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾، درباره قارون که بخش دوم است به بخش سوم ارجاع داد؛ فرمود ما قارون را هلاک کردیم، چه اینکه قبل از او کسانی را هلاک کردیم که ﴿أَشَدَّ قُوَّةً﴾.

پس یک عده در حجاز بودند که ﴿مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ قارون و امثال قارون را، یک عده خود قارون بودند که به هلاکت رسیدند، فرمود ما کسانی را قبل از قارون خاک کردیم که ﴿أَشَدَّ قُوَّةً﴾. فرمود مگر این‌ها تاریخ نمی‎خوانند؟! مگر آثار باستانی نمی‎بینند؟! مگر این‌ها متوسم نیستند؟! متوسم یعنی وسمه‎شناس، میراث فرهنگی‎شناس، آثار باستانی‎شناس، مگر این‌ها نمی‌بینند که قبلاً چه کسانی بودند ما به چه صورت درآوردیم؟ ﴿أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ﴾ بعد ﴿ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ﴾ این سیره ماست ما چند روزی مهلت می‎دهیم وقتی می‎بینیم لیاقت ندارند بساطشان را جمع می‎کنیم.

بخش‎هایی که از آیه بیست شروع می‎شود با بخش‎های پایانی سوره مبارکه «قیامت» هماهنگ است؛ در سوره «قیامت» مبسوطاً مطرح شد که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏﴾، [۲۰]اینجا هم می‎فرماید که ﴿أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾.

«و الحمدلله رب العالمین»

 

کد
انتهای پیام
captcha