ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت/ مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست
کد خبر: 3868535
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۶

ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت/ مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست

گروه ادب ــ در پی شهادت مظلومانه سردار رشید اسلام قاسم سلیمانی جمعی از شعرای کشورمان در وصف این شهید والامقام اشعاری را سرودند.

ای دل مسلمانان، در پناه نامت گرم/خاطر بداندیشان، از تو در پریشانیبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ در پی انتشار خبر شهادت سردار رشید اسلام قاسم سلیمانی جمعی از شعرای کشورمان در وصف این شهید عزیز و والامقام شعر‌هایی سروده و تقدیم کرده‌اند.
غلامرضا کافی در شعری با عنوان «طوفان مرد» سروده به سوگ سردار رشید اسلام نشسته است؛

مرحبا سپاهی مرد شرزه شیرکرمانی
داو برد دیو اوژن قاسم سلیمانی‌
ای جبال بارز را خود نمون‌های بارز
در خروش رودارود با شکوه و طغیانی
حبذا یل ناورد‌ای حماسه طوفان مرد
از تو می‌شود آرام این کران طوفانی
جنگ اگر که خون افشان، دست از آن نمی‌شویی
خصم اگر چه رویین تن، روی از آن نگردانی
تیغ مالک اشتر، زهد مالک دینار
اول صف پیکار، آخر مسلمانی!‌
ای دل مسلمانان، در پناه نامت گرم
خاطر بداندیشان، از تو در پریشانی
هار اگرسگ داعش بر جگر نهی داغش
فیل فحل تکفیری گردنش بپیچانی
تا تویی در این میدان، سرشکسته اسراییل
در امان بود جولان تا تو گرم جولانی
گرز و برز وبازو نیست گوهرمصاف امروز
عصر، عصرتدبیر است، آنچنان که میدانی
خدعه میکنی باخصم در ذکاوتی پیدا
عجز دشمنان اینجاست: نقشه‌های پنهانی
حرز جانت از حافظ مصرعی بلند آمد:
در پناه یک اسم است، خاتم سلیمانی

سعید بیابانکی
افتاده در این راه، سپر‌های زیادی
یعنی ره عشق است و خطر‌های زیادی
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پر‌های زیادی
این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است
خورده است بدان خون جگر‌های زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سر‌های زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبر‌های زیادی
راهی است پر از شور، که میبینم از این دور
نی‌های فراوانی و سر‌های زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزین به هنر‌های زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به، اما و اگر‌های زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و در‌های زیادی

محمود تاری نیز به یاد سردار شهید قاسم سلیمانی این گونه سروده است.

میخروشد از داغش دیده‌های توفانی
ریزد از گلو بیرون ناله‌های زندانی
قاسم سلیمانی پر کشید و رفت، اما
میجهد برون از دل خشم‌های ایمانی
خون او هزاران گل روی شاخه بنشانده
شد مکرر‌ای یاران قاسم سلیمانی
دست حق برون آید با نشانی از قدرت
میرود که بر چیند لانه‌های شیطانی
پایگاه آمریکا، پایگاه اسرائیل
محو میشود هر دو در طلوع بحرانی
آسمان بود شاهد میرسند موشک‌ها
بر زمین نمیماند این خبیث سُفیانی
غُرّش مسلمانان، چون به جوش میآید
از عدو نمیماند جز مسیرِ ویرانی

میچشد عدو یاران در خروش ناهنگام
ضربت عراقیها، ضرب شصت ایرانی

محمدعلی مؤدب

تو از فریادها، شمشیر‌های صبح پیکاری
که در شب‌های دهشت تا سحر با ماه بیداری

تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت
که می‌روید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری

دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدندند بر دستت کبوتر‌های بسیاری

چه خوش رم می‌کند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری

دلت را سر به زیری ها، سرت را سربلندی هاست
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری

ز ما در گریه‌های نیمه شب یاد آور‌ای همدرد
تو از شمشیرها، لبخند‌های صبح دیدارى

نغمه مستشار نظامی

شهیدان غریبی پشت چشمان تو پنهانند
‎هزار آیینه در پلکت نماز صبح می‌خوانند

شب از شوق نگاهت سینه ریز از کهکشان دارد
‎به یادت اختران در هفت گردون مست و حیرانند

‎نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده
‎تبسم می‌کنی ابیات در تعبیر می‌مانند

‎سکوتت حرف‌ها دارد که در گفتن نمی‌آید
‎غزل‌هایم پر از آرامش اما قبل طوفانند

‎ببار ای ابر رحمت در دلم شوری ببار آور
‎کویرم، چشم‌های تشنه‌ام دلتنگ بارانند

تو سردار هزاران لشکر ملک سلیمانی
‎شهیدان در نگاه تو نماز عشق می‌خوانند

فاطمه رحمانی

هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانی‌ست
از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانی‌ست
مردانِ حق، همپای او در جبهه‌ها ماندند
بدخواهِ او، تسلیم خواهش‌های شیطانی ست
در وقت میدان، او: اشداءُ علی الکفار
با دوستان، تفسیری از آیات رحمانی‌ست
شرحِ نگاهش با یلان کارزار قدس
توصیفِ او سنگینیِ اشعارِ خاقانی ست
در صبح رجعت خوب می‌دانم که او هم هست
در لشکری که جمع ایرانی و افغانی‌ست
در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد
راحت بگویم؛ آنچه می‌دانم و می‌دانی‌ست
ایوب پرند‌آور

این رجز را به غیرت ایران زمین، حاج قاسم سلیمانی تقدیم می‌کنم.

۲۰ میلیون قاسم

پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین

قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین

تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین

سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین

کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست میلیون قاسم آماده است، آمریکا ببین

بد رقم در سینه‌اش بغض تو را پرورده است
در زمین هرکس که آزاده است، آمریکا ببین

امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین

سیدمحمد میرهاشمی

شب می‌رود و عطر سحر می‌گردیم
در صبح ظهور یار بر می‌گردیم

غم نیست که قاسم سلیمانی رفت
ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم

محمدمهدى عبداللهى

در ظلمت این مسیر غوغا کردى
‏بى پرده بهار را هویدا کردى

‏همراه مدافعان دشت گل سرخ
‏امنیّت باغ را مهیا کردى

زهرا آراسته نیا

شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز
شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز
نگاهش قاسم حق و بدی بود
سلیمانی که قالیچه ش دل ماست
در اوج سادگی‌ها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست
برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم
تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مامور هستیم
پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون
نگامون موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون
برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پا به کارن
تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن
تموم دشمنا اینو بدونن
که ققنوسی توی آتیش رفته
بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته
مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده
اگه ترسوی خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده

مرضیه عاطفی

از دست خدا گرفت حاجت آخر
شد عاقبتش به خیر و برکت آخر
او مالک اشتر علی بود و رسید
در راه ولایت به شهادت آخر!

راشین گوهرشاهی

او را کشتید
چونان قاصدکی
که دم مرگ
هزار بذر در هزار سوی جهان
می‌پراکند!
چونان ققنوسی
که دم مرگ
هزار ققنوس تازه
ز جانش
برمی‌خیزد...

چه کسی می‌تواند
رودی را بکشد
که در دل کوهی مسکن دارد؟
او را
کشتید
اما ندانستید
که هزاران چشمه،
از هزار سوی این میهن
برمی‌خیزد...

***
سلام سردار!
سلام به خون تو
که برهوت مردانگی را
سیراب خواهد کرد!

مصطفی کارگر

تیغ با درد به قلب همه بستان پیوست
رود جاری شد و آرام به طوفان پیوست

دست ابلیس برون از شب تاریک آمد
کهکشانی به شهاب رخ تابان پیوست

تا ابد رونق بازار شهادت زیباست
مرد نستوه به فرمانده ایمان پیوست

فصل تفسیر شهود و سفر و لبخند است
عاشق نور به خورشید درخشان پیوست

راه باز است بر آنان که تبسم دارند
راه باز است بر آن کس که به سامان پیوست

مادرش منتظرش بود بیاید قاسم
پسر شیعه به مهمانی سلطان پیوست

ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت
مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست

شوکت خشم و خروش علوی در سر داشت
خون پاکش به شهیدان مسلمان پیوست

حاج قاسم به سلامت! که شهادت یعنی
راوی فتح به آوینی رضوان پیوست

محمدجواد میری

جَزرِ این بغضِ فروخورده شبی مَد دارد
موج‌ طوفان‌زده بسیار بسامد دارد

ما که دل‌داده‌ی داغیم؛ بگو با دشمن
مستیِ دشنه‌ی بی‌شرم تو هم حد دارد

خصم را ریش نه... از ریشه بسوزیم اگر
قصدِ «شمعی که برافروخته ایزد» دارد

سفر عشق گُزیدیم و بلاها بردیم
تا که برگردد، هرکس به دلش بد دارد

«فتح خون» می‌دمد از بسمِل ما، بسم الله!
که برای همه این «فاتحه» آمد دارد!

ابرهای کدر آیینه‌‌ی باران هستند
حمله ابرهه پیغام محمد دارد...

انتهای پیام
captcha